گروه اندیشه: آمریکا و اسراییل به منظور تغییر حکومت ایران حمله گسترده ۱۲ روزه ای را به ایران انجام دادند. اما چرا شکست خوردند؟ مشابه همین شکست در افغانستان نیز صورت گرفت. شکست آمریکا در افغانستان مفتضحانه بود. مقاله زیر اثر جیسون براونلی استاد دانشکده حکومت در دانشگاه تگزاس در آستین است که دلایل شکست در افغانستان را بررسی کرده است. این نقل از مختصر از منبع زیر Brownlee, Jason. “Foreign-Imposed Regime Change and the American War in Afghanistan.” Political Science Quarterly ۱۳۹.۳ (۲۰۲۴): ۳۶۱-۳۸۵ توسط شهرزاد نوع دوست ترجمه و در سایت دانشکده منتشر شده است. نقل از زیر به تحلیل علت شکست آمریکا در ایجاد یک دولت پایدار در افغانستان پس از ۲۰ سال جنگ میپردازد.
جیسون براونلی، نشان میدهد که موفقیت یا شکست آمریکا در تغییر رژیمها، به قدرت نیروی نظامی خارجی بستگی ندارد، بلکه به دو عامل داخلی در کشور اشغالشده وابسته است: ۱-تمایل یا عدم تمایل نخبگان رژیم قبلی به همکاری با اشغالگر.۲- میزان قدرت، انسجام و مشروعیت اپوزیسیون داخلی. نویسنده با مقایسه شش نمونه تاریخی (آلمان، ژاپن، پاناما، هائیتی، عراق و افغانستان) توضیح میدهد که در آلمان و ژاپن، با وجود تسلیم نخبگان، اپوزیسیون داخلی ضعیف بود و آمریکا برای ایجاد ثبات، با همان نخبگان سابق همکاری کرد. در پاناما و هائیتی، نخبگان تسلیم شدند و اپوزیسیون داخلی قوی بود، که منجر به انتقال قدرت موفق شد.در عراق، نخبگان رژیم قبلی (حزب بعث) مقاومت کردند اما اپوزیسیون داخلی (شیعیان و کردها) قوی و منسجم بودند، که شورشها را مهار کرد. اما در افغانستان، آمریکا با بدترین سناریو روبرو بود: نخبگان رژیم قبلی (طالبان) به شدت مبارزهجو بودند و اپوزیسیون داخلی (ائتلاف شمال) فاقد انسجام و مشروعیت مردمی کافی بود. این ترکیب باعث شد طالبان پس از شکست اولیه، به مبارزه ادامه داده و نهایتاً قدرت را دوباره به دست بگیرند. نویسنده نتیجه میگیرد که عدم همکاری طالبان و ضعف مخالفان داخلی، دلایل اصلی شکست آمریکا در افغانستان بود، نه قدرت نظامی آمریکا یا عوامل دیگر.
****
چرا جنگ بیست سالهی آمریکا در افغانستان نتوانست دولت غیرطالبانی پایداری پدید آورد؟ توجیههای مختلفی ارائه شده، از جمله موانع فرهنگی در افغانستان، موانع اداری در واشنگتن و همچنین نداشتن یک تعهد راهبردی نسبت به افغانستان که تا حدی به این دلیل بود که مسألهی عراق بر سیاستگذاری امنیت ملی آمریکا غالب شده بود.
این تحلیلها متکی به شواهدی هستند که از کشورهای تحت اشغال آمریکا برگرفته شده. جیسون براونلی، استاد دانشکدهی حکومت در دانشگاه تگزاس در آستین دامنهی مقایسه را گسترش میدهد تا نشان دهد که موفقیت نسبی آمریکا در تغییر رژیم و استقرار نظامی باثبات در دیگر کشورها وابسته به دو عامل بوده است: یکی خواست و توفیق آمریکا در جذب کارگزاران رژیم قبلی در دولت جدید، و دیگری قدرت اپوزیسیون یا مخالفان بومی رژیم قبلی.
به این ترتیب نویسنده به مقایسهی چند مورد از تغییر رژیمهایی میپردازد که آمریکا با بهکارگیری نیروی نظامی تحمیل کرد: آلمان غربی (۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵)؛ ژاپن (۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲)؛ پاناما (۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰)؛ هائیتی (۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵)، عراق (۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱)؛ و افغانستان (۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱).
به گفتهی براونلی مسیر آمریکا برای تحمیل رژیم، از برلین گرفته تا کابل، بر اساس دو بعد سیاسی در کشور هدف شکل گرفت که آمریکاییها قادر نبودند به ارادهی خود تغییرشان دهند: ائتلافهای کارگزاران رژیمی که هدف حمله و براندازی قرار گرفت، و میزان محبوبیت و مشروعیت نیروهای داخلی که مخالف این رژیم بودند.
در برخی این کشورها همکاری کارگزاران حکومت قبلی چه از طریق کنارهگیری مسالمتآمیز از قدرت و چه از طریق همکاری با حکومت بعدی راه را برای گذار صلح آمیز و شکلگیری با ثبات باز کرد.
در مقابل در کشورهای دیگر ستیزهجویی حاکمان قبلی، ماجراهای خشونتآمیزی را پس از اشغال رقم زد که در آن میزان بیثباتی پدید آمده به میزان قوت مخالفان حکومت قبلی بستگی پیدا کرد.
در عراق حکومت منتخب از مخالفان شیعه و کرد که از پشتیبانی اکثریت جمعیت برخوردار بود توانست در برابر شورش وفادارن سنیمذهب حکومت قبلی بایستد. در نهایت هم مقامات آمریکایی تا حدی نگرانیهای امنیتی و مادی اعراب سنی را برطرف کردند تا زمینهی بیرون کشیدن نیروهایشان را از عراق فراهم کنند.
در افغانستان نیروهای اشغالگر آمریکایی با دو مانع روبهرو بودند: وجود نیروی قویای که کاخ سفید آن ها را دشمن میشمرد و در عین حال از پسشان هم برنمیآمد، و در طرف دیگر مخالفان شکنندهی حکومت طالبان که آمریکاییها برای برپا کردن حکومت پس از جنگ به آنها متکی بودند.
این وضعیت امکان شکلگیری حکومتی متکی به خود را در فردای سقوط طالبان تضعیف کرد و طالبان با دیدن ضعف ائتلاف حاکم پس از خود به این نتیجه رسیدند که اگر به جنگیدن ادامه دهند بالاخره میتوانند بار دیگر امارت اسلامی افغانستان را برپا کنند.
قدرت نیروی نظامی خارجی و تغییر رژیم
نکتهی مهمی که براونلی به آن اشاره میکند این است که میزان قوت نیروی نظامی به کارگرفتهشده برای تغییر رژیم اصلاً تعیینکننده نبود: وضعیت ویتنام پیش از افغانستان مثالی گویاست.
ایالات متحده در ویتنام در سطح بیسابقهای نیرو و تجهیزات نظامی به کار گرفت، اما نتوانست مردم این کشور را به اطاعت از خود وادارد. بمبافکنهای آمریکایی حدود ۴.۶ میلیون تن بمب بر ویتنام شمالی و جنوبی فرو ریختند؛ یعنی ۵۰ درصد بیشتر از مجموع بمبهایی که متفقین در طول جنگ جهانی دوم استفاده کردند.
در طول جنگ ویتنام وزارت دفاع آمریکا در مجموع حدود نه میلیون نفر را به خدمت گرفت. در اوج نبرد در سال ۱۹۶۸، بیش از نیم میلیون آمریکایی با لباس نظامی در این ویتنام حضور داشتند. اما با افزایش نیروهای آمریکایی، مقاومت جبهه آزادیبخش ملی (ویت کنگ) نیز افزایش یافت.
وقتی در سال ۱۹۷۳ نیروهای آمریکایی از ویتنام خارج شدند، ۵۸ هزار تلفات متحمل شده بودند و دو میلیون غیرنظامی ویتنامی و ۱.۱ میلیون سرباز، از شمال و جنوب ویتنام، نیز کشته شده بودند.
طی دو عملیات آزادی پایدار (۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴) و عملیات نگهبان آزادی (۲۰۱۵ تا ۲۰۲۱) در افغانستان، تلفات از جنگ ویتنام خیلی کمتر بود؛ با این حال در میان جنگهای آمریکا پس از ویتنام افغانستان رتبهی دوم تلفات و هزینهی نظامی بعد از جنگ آمریکا در عراق را داشت.
واقعیت این بود که عملیات ابتدایی اشغال افغانستان که نبردی نسبتاً ساده و کمتلفات بود تلقی نادرستی ایجاد کرد: عملیات هوایی و زمینی آمریکا برای ساقط کردن طالبان و بیرون کردن القاعده در پاییز ۲۰۰۱ تنها با ۱۲ کشته از نیروهای آمریکایی به پایان رسید؛ اما طی سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ بیش از هزار نظامی آمریکا در نبرد زمینی کشته شدند. جنگ هشت سال دیگر هم ادامه یافت گرچه دیگر به این نسبت برای آمریکا تلفات نداشت.
از سال ۲۰۱۵ اردوی ملی افغانستان که تعلیم دیده آمریکاییان بود عمدهی عملیات زمینی علیه طالبان را به عهده گرفت. در عین حال نیروهای آمریکایی از آنها پشتیبانی هوایی میکردند.
ماجرا کمابیش به همین صورت پیش میرفت تا در فوریه ۲۰۲۰ دولت دانلد ترامپ پس از چند دور مذاکره با مقامات طالبان در قطر «موافقتنامهی برقراری صلح در افغانستان» را با آنها امضا کرد. مطابق این موافقتنامه آمریکا متعهد شد که نیروهای خود را تا ماه مه سال ۲۰۲۱ از این کشور خارج کند.
رئیس جمهور بعدی جو بایدن این موعد را قدری عقب انداخت اما نهایتاً در اوت ۲۰۲۱ تمامی نیروهای آمریکایی را از افغانستان بیرون کشید و متعاقب آن در مدت کوتاهی طالبان حکومت جمهوری را ساقط کردند و قدرت را در دست گرفتند.پیش از این تاریخ آمریکاییها بیش از ۶۲۰۰ نفر تلفات دادند و افغانستانیها بیش از ۱۶۸ هزار نفر. هزینههای اشغال نظامی آمریکا و تلاشش برای دولتسازی در افغانستان هم بالغ بر ۳.۴ تریلیون دلار میشد.
اما چرا این طور شد؟
شکست قابل پیشبینی؟
بسیاری از تحلیلگران از شکست تلاش آمریکا در تغییر رژیم طالبانی افغانستان و استقرار دولتی باثبات در این کشور چندان تعجب نکردند.
افغانستان از نظر براونلی گرچه سنتهایی غنی دارد اما پیشینه و زمینهای که به مباشرت خارجی راه دهد نداشته است. در ۲۰۰۱ که آمریکاییها به افغانستان حمله کردند سهچهارم جمعیت بیست میلیونی این کشور (که در ۲۰۲۱ به چهل میلیون رسید) در روستاها میزیستند و در شمار فقیرترین مردم دنیا بودند.
از نظر براونلی حس ملیّت افغانستانیها مبتنی بر جغرافیا و دین مشترک و مذهب تسنن است که حدود ۹۰ درصد جمعیت کشور از آن پیروی میکنند. علاوه بر این نبردهای آزادیخواهانه در اوایل قرن نوزدهم با انگلیسیها و در اواخر قرن بیستم با اتحاد شوروی مقاطعی بودند که نوعی وحدت ملی قوی در میان افغانستانیها ایجاد کردند.
با این حال تمایزهای قومی و زبانی میان جماعتهای مختلف کشور اختلافهای قابل توجهی ایجاد کرده است. حدود ۴۲ تا ۵۲ درصد افغانستانیها پشتونزبان هستند، و باقیماندهی جمعیت گروههای کوچکتری را تشکیل میدهند: تاجیکها (حدود ۲۰ درصد)؛ هزارهها (۱۰ درصد)؛ و ازبکها (۹ درصد) جمعیت را تشکیل میدهند.
افغانها تجربهای طولانی در حاکمیت قانون ندارند: محمدظاهر شاه که در ۱۹۳۳ پادشاهی مشروطهاش را آغاز کرد تا ۱۹۷۳ بر سر کار بود. پس از این پادشاهی مشروطه حکومت نظامیان اقتدارگرا و سپس حکومت حزب کمونیست، در زمان اشغال کشور توسط شوروی (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹)، بر سر کار آمدند. پس از خروج نیروهای شوروی حکومت کمونیستی توسط مجاهدین افغان که از پشتیبانی آمریکا برخوردار بودند ساقط شد و مجاهدین حکومتی متشتت با درگیری تقریباً مدام با یکدیگر برپا کردند. تا اینکه طالبان در ۱۹۹۶ قدرت گرفتند و تا ۲۰۰۱ بر سر کار بودند.
حال با این تصویر مقدماتی بیایید ببینیم براونلی چه مقایسهای میان کشورهای تحت اشغال آمریکا انجام میدهد و چه نتیجهای راجع به افغانستان میگیرد.
چهار شیوهی تغییر رژیم در کشورهای تحت اشغال آمریکا
هیچوقت نشده که آمریکا تغییر رژیم را در شرایطی که خودش انتخاب کرده باشد به کشورهای مختلف تحمیل کند، برعکس، وضعیت داخلی از پیش موجود کشور اشغالی عامل تعیینکننده در رسیدن آمریکا به اهدافش بوده است.براونلی میگوید بهلحاظ تاریخی مطمئنترین راهی که اشغالگران خارجی توانستهاند با توسل به آن در کشور اشغالشده ثبات سیاسی برقرار کنند همکاری با رهبران اجتماعی و اعمال حاکمیت غیرمستقیم بوده است؛ همانطور که رونالد رابینسون توضیح میدهد که استعمار بریتانیا در آفریقا با انتخاب همدستان متنفذ محلی حاکمیت خود را شکل داد.
در تجربهی مشابهی پس از جنگ جهانی دوم، هری ترومن رئیس جمهور وقت و ژنرال داگلاس مکآرتور فرمانده قوای آمریکایی در جنگ در آلمان و ژاپن به سراغ نخبگان بومی رفتند و برای کسانی که تا آن زمان دشمنشان بهحساب میآمدند اهمیت قائل شدند. اما اگر حمایت زمامداران آمریکا از حکومت ویتنام جنوبی را هم در نظر بگیریم میبینیم که همهی موارد سازش با نخبگان و کارگزاران محلی لزوماً موفق از آب در نمیآید. پس چه عواملی مؤثرند؟
براونلی میگوید ترکیب دو عامل در کشور تحت اشغال در برقراری نظم و ثبات مؤثر است و هر دو این عوامل به وضعیت نیروهای داخلی در آغاز اشغال برمیگردند. نخستین عامل مربوط به کارگزاران حکومت قبلی است: وقتی نبرد بین دو کشور خاتمه پیدا میکند آیا رهبری کشور اشغال شده در وضعی است که بخواهد و بتواند نزاع را ادامه دهد یا مایل نخواهد بود که به سلاح دست ببرد و حاضر به تسلیم و پیروی از اشغالگران است؟ عامل دوم به اپوزیسیون و نیروهایی برمیگردد که با حکومت قبلی مبارزه میکردند: آیا با جنبش مخالفان منسجمی سر و کار داریم که از حمایت اجتماعی وسیعی برخوردار است، یا مخالفان حکومت پیشین در مجموع مشروعیت چندانی در داخل ندارند؟
براونلی میگوید ترکیب این دو متغیر است که چهار الگوی تغییر رژیم در کشورهای تحت اشغال آمریکا را شکل داده است. هر کدام مسیر سیاسی متفاوتی را طی کردهاند.
در جدول ۱، در کشورهایی که در خانههای سطر بالا آمدهاند کارگزاران حکومت ساقط شده با آمریکاییها همکاری کردند؛ یا این کارگزاران بدون اینکه پس از ساقطشدن کاری ازشان بیاید، با نخبگان محلی دیگری جایگزین شدند و این جایگزینی در حفظ جریان امور موفق بود.
در کشورهایی که در خانههای سطر پایین جدول آمدهاند، دشمنی میان آمریکا و سرآمدان حکومت قبلی برقرار ماند. در عراق نخبگان سنّی مذهب شورش کردند ولی مخالفان سابقشان حمایت مردمی جدی داشتند، و این شورش با افت و خیز بالاخره سرکوب شد.
در افغانستان هم طالبان شوریدند اما مخالفان سابقشان که حال قدرت را در دست گرفته بودند نه حمایت مردمی کافی داشتند و نه میان خود انسجامی یافتند، و به این ترتیب طالبان توانستند نهایتاً نظام مورد حمایت آمریکا را براندازند.
نخبگان مطیع و مخالفان ناچیز
براونلی میگوید همان روندی که باعث شد آلمان نازی و امپراطوری ژاپن قبل از جنگ دشمنان مهیبی برای آمریکا باشند، ایجاب میکرد که پس از تغییر رژیم باز هم کارگزاران همین حکومتها به کار گرفته شوند، زیرا هر دو حکومت چنان سرکوبی در داخل کرده بودند که عملاً مخالف متشکل و قابل اعتنایی باقی نمانده بود که بتواند پس از آنها حکومت را اداره کند.
از نظر براونلی میراث استبدادی حکومت نازی و امپراطوری ژاپن اتفاقاً به نفع تغییر رژیم آمریکایی هم تمام شد: سازماندهیای در جامعه وجود نداشت که بخواهد با آمریکا مخالفتی بکند، الا خود حاکمان سابق که بقایای آنها پس از شکست، ترجیح دادند از آمریکاییها اطاعت کنند، کاری که خوب آموخته بودند، تا بتوانند باز هم در حاکمیت حاضر باشند.
پس از شکست آلمان نازی، ابتدا رئیس جمهور وقت آمریکا دستور پاکسازی همهی عوامل فعال حزب نازی را در آلمان غربی تحت تصرف آمکریکا، داد، اما آمریکاییها در عمل متوجه شدند که امکان و نیروی کافی برای انجام چنین برنامهای را ندارند: حدود ۵۴ میلیون نفر مشکوک به همکاری با نازیها بودند ولی از این میان فقط ۴۰۰ هزار نفر بر اساس پاسخنامههای خوداظهاری که به نیروهای آمریکایی دادند، نازی شناخته شده و از مشاغل خود برکنار شدند. اما حتی این اقدام هم بیتغییر نماند: خیلی زود آمریکاییان کار را به خود آلمانیها تحویل دادند و آن ها با معیارهای بسیار سهلگیرانهتری «عدالت» را در خصوص همکاران نازیها اجرا کردند.
به این ترتیب از بهار ۱۹۴۸ به بعد مسیر تصفیه وفاداران به نازیها معکوس شد و آن ها به سر کار و فضای عمومی بازگشتند: این نازیهای فعال بسیار مایل به بازگشت به ساحت عمومی بودند و این کار را هم کردند.
در ژاپن وضع از همان ابتدا به گونهای دیگر بود: پس از آنکه امپراطور هیروهیتو در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ تسلیم ژاپن را در برابر آمریکا اعلام کرد، ژنرال مکآرتور نه فقط با حکومت شکست خورده مدارا کرد بلکه با کارگزارانش با احترام برخورد کرد. چیزی که مشخصاً از ژاپنیها خواسته میشد نظامیزدایی از کشور بود.
امپراطور هم به دلیل جنایتهای جنگیای که نیروهای تحت امرش در پهنهی آسیا مرتکب شده بودند متهم و مجازات نشد، بلکه بر جای خویش ماند و با روند نظامیزدایی همکاری کرد. جنایتکاران جنگی ژاپنی مجازات شده، ۹۲۰ تن، عمدتاً از افسران ارتشی، بودند.
مکآرتور دستگاه جنگی ژاپن را منهدم کرد، ولی دستگاه اداریش را تا حد زیادی دستنخورده نگهداشت. در ژاپن هم مانند آلمان غربی آمریکاییها کمتر از یک درصد کارمندان دولتی را تصفیه کردند. آمریکاییان بر انتخابات ژاپن که بین همان احزاب محافظهکار پیشین برگزار شد، نظارت کردند و با تکیه بر همین رهبران محافظهکار و مطیع ژاپنی بود که نظامیزدایی را انجام دادند.
حاکمان مضمحلشده و مخالفان قوی
در هائیتی و پاناما اوضاع متفاوت بود. حاکمان هر دو کشور به آمریکاییان تسلیم شدند اما آمریکاییها آن ها را نگه نداشتند بلکه کار را به مخالفان قدرتمند دموکراسیخواهشان واگذار کردند که از حمایت داخلی قابل توجهی برخوردار بودند.
مخالفان دموکراسیخواه در پاناما (۱۹۸۹) و هائیتی (۱۹۹۴) با اشغال آمریکا کنار آمدند؛ در واقع آنها مشغول مبارزه با حکومتهایشان بودند که آمریکا ضربه نهایی فروپاشی را زد.
البته نکتهی قابل توجه راجع به پاناما و هائیتی این است که هر دو ابعاد و جمعیتی کوچک دارند: پاناما ۲.۴ میلیون و هائیتی ۷.۵ میلیون. و هر دو به ایالات متحده بسیار نزدیکند. بنابراین مقایسهشان با کشورهایی مانند عراق و افغانستان شاید مقایسه درستی بهنظر نیاید.
کار در این دو کشور برای آمریکا از ژاپن و آلمان نیز به مراتب سادهتر بود؛ حاکمان قبلی و وفادارانشان به راحتی اخراج و پاکسازی شدند و آمریکا و متحدانش در این کشورها ظرف چند هفته توانستند بر کارها مسلط شوند. با این حال وضعیت تغییر رژیم کاملاً بر وفق مراد آمریکا پیش نرفت: با برگزاری انتخابات چند حزبی در پاناما باز نتایجی حاصل شد که مطلوب آمریکا نبود.
هائیتی هم از حاکمیت نظامی خلاص شد اما سپس در آشوب داخلی بین احزاب گرفتار آمد. با این حال هنوز هم میتوان گفت که اهداف آمریکا از مداخلهی نظامی در این دو کشور، با بهای بهلحاظ تاریخی اندکی، بهدست آمد.
مخالفان سرکش و نخبگان مقاوم
در عراق آمریکاییان اشغالگر مخالفان صدام را در برابر بازماندگان حکومت او قرار دادند. مخالفان قوی بودند؛ اما بازماندگان حکومت قبل هم به اتکای پشتیبانی مردمی جلوی حکومت جدید ایستادند. به این ترتیب بود که طی هشت سال پس از اشغال عراق (۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱) شورشها و مقاومتهای خونینی در برابر آمریکاییان و دولت تازهتأسیس عراق شکل گرفت، و عمدتاً در مناطق سنّینشینی که اکثریت ساکنان از این مقاومتها حمایت میکردند.
براونلی میگوید با این حال درگیریهای استان الانبار عراق، از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸، که از مهمترین مناطق مقاومت سنیمذهبان بود، فرصتی برای نیروهای آمریکایی فراهم کرد که هم در سرکوب شورشها و هم در سازش با رهبران محلی موفقیتهایی بهدست آورند و این موفقیتها در آرام کردن کلی اوضاع مؤثر بود.
عملیات اشغال عراق در ۱۹ مارس ۲۰۰۳ آغاز شد و رسیدن به بغداد برای نیروهای آمریکایی سه هفته طول کشید (۹ آوریل). روز ۱۶ مه ۲۰۰۳ بود که پل برمر رئیس حکومت موقت ائتلاف اشغال عراق «بعثیزدایی» از دولت عراق را اعلام کرد و به این ترتیب ۲۰ هزار «عضو ارشد حزب» از مشاغل عمومی برکنار شدند و شمار نامعلومی از وابستگان به حزب برای اثبات حسن رفتارشان تحت نظر قرار گرفتند. یک هفته بعد طی دستوری دیگر حدود ۳۰۰ هزار سرباز و افسر سنی از ارتش برکنار شدند.
این اقدامات ساختار حکومت عمدتاً متکی به اقلیت سنی حزب بعث را به هم ریخت؛ شیعیان ۶۰ و کردها ۲۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل میدادند. همین اقدامات که این اکثریت را راضی میکرد موجب شد اقلیت سنی عملاً همهی امتیازات خود را از دست بدهند و به حاشیه رانده شوند.
در انتخابات مجلس مؤسسان عراق نیز که نخستین انتخابات آزاد این کشور بود احزاب اصلی شیعه و کرد مجموعاً ۷۴ درصد آراء و ۷۸ درصد کرسیها را بهدست آوردند. به این ترتیب سنیها نتوانستند جلو تصویب قانون اساسیای را بگیرند که مطلوبشان نبود و نتوانستند مانع نخستوزیری نوری المالکی شیعهی سنیستیز شوند که از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ سر کار بود.
این وضع سنیان را به شورش واداشت. نیروهای آمریکایی گرچه از تدابیر متنوعی برای سرکوب یا جذب شورشیان بهره بردند، اما از نظر براونلی کم جمعیت بودن و پراکندگی جمعیت سنیان شورشی برگ برندهی اصلی آمریکا بود.
نخبهی مبارزهجو و بدیلهای ناتوان
حکومت طالبان با حملهی آمریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان سقوط کرد. اما طالبان پس از سقوط نیز همچنان مبارزهجو باقی ماندند؛ و البته شاید به این دلیل که آمریکا تقریباً تا حدود بیست سال بعد که عملاً افغانستان را به این گروه .اگذار کرد، حاضر به هیچنوع مصالحهای با طالبان نشد. در عین حال مخالفان داخلی طالبان نیز از حمایت اکثریت جامعه برخوردار نبودند؛ اینها همان سران جنگسالار مجاهدین بودند که در فاصلهی سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ هر کدام بر پارهای از خاک افغانستان همچون ملکی که به تیول گرفته باشند حکم میراندند.
آمریکاییان که به یاری عناصری از پشتونها قندهار، اصلیترین شهر پشتیبان طالبان، را هم تصرف کردند در کنفرانس بن حاضر به پذیرش آنها پای میز مذاکره نشدند و فکر میکردند پس از عملکردی که طالبان طی حکومتشان داشتند و با شکستی که خوردند هیچ اعتباری برایشان باقی نمانده است. به این ترتیب دولت بوش پیشنهاد پذیرش حاکمیت طالبان بر سه ولایت پشتوننشین را هم رد کرد.
آمریکاییها سپس حکومتی متشکل از حامیان خود اعم از پشتونهای مخالف طالبان و ائتلاف مجاهدین شمال تشکیل دادند، و در همان حال طالبان همچنان در ولایتهایی پشتوننشینی چون هلمند مشغول جنگ و گریز بودند.
از نظر براونلی مشکل اینجا بود که آمریکاییان شکست نظامی طالبان را معادل اضمحلال سیاسی آنها گرفته بودند، و به همین ترتیب پیروزی نظامی ائتلاف نیروهای شمال و کرزای پشتون در میدان جنگ را هم با مشروعیت آنها در سطح ملّی اشتباه گرفتند.
واقعیت این بود که جهتگیری ذهنیت و عملکرد اکثر فرماندهان مجاهدین افغان که حال مقامات دولت ملی و محلی شده بودند، کاملاً معطوف به کسب منافع خود و قوم و قبیلهشان بود و همین باعث میشد کلیت حکومتی که این جنگسالاران سابق دادند مشروعیتی نزد عموم مردم پیدا نکند.
طالبان به عملیات نظامی علیه نیروهای ائتلاف اشغال این کشور و نیروهای دولتی ادامه دادند تا اینکه در اواخر ۲۰۰۸ توانستند در همان ولایتهایی آمریکا از دادنش به آنها اجتناب کرده بود صاحب نفوذ جدی شوند. وقتی باراک اوباما در ژانویه ۲۰۰۹ به کاخ سفید راه یافت طالبان بخش عمدهای از یک سوم سی و چهار ولایت این کشور را در ادارهی خود داشتند.
نظرسنجیها در این زمان نشان میداد که ۴۰ تا ۵۰ درصد مردم افغانستان با طالبان همدلی میکنند. آمریکا که داشت بازی سیاسی را به طالبان میباخت، نبرد نظامی را شدت بخشید و اوباما در دسامبر ۲۰۰۹ اعلام کرد که ۳۰ هزار نیروی جدید به افغانستان اعزام میکند، و به این ترتیب شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان به ۱۰۰ هزار تن رسید؛ همزمان ۳۰ هزار نیروی خارجی دیگر هم از مؤتلفان آمریکا در افغانستان حضور داشتند.
تشدید عملیات و حضور نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان شبیه تشدید عملیات در عراق در زمان بوش بود؛ الا اینکه در افغانستان نیروهای داخلی ضد طالبان قدرتی قابل قیاس با مخالفان عراقی حکومت صدام که ً حکومت بعدی را در این کشور بهدست گرفتند، نداشتند.
ژنرال دیوید پترائوس که با سابقهی فرماندهی نیروهای نظامی آمریکا در عراق مأمور جنگیدن با طالبان در افغانستان شد، در سال ۲۰۱۰ در یادداشتی به سه تفاوت اساسی وضعیت افغانستان با عراق اشاره کرد: نخست این که طالبان و باقی شورشیان افغانستانی بر این باورند که دارند جنگ را میبرند نه اینکه میبازند. دوم، رهبران شورشی در افغانستان عمدتاً داخلی هستند، نه خارجی. سوم، طالبان در مناطق تحت اشغال خود حکمرانی، امنیت و حل و فصل قضایی بهتری در مقایسه با دولت افغانستان در همان مناطق دارند.
با وجود چنین درکی، باز هم تصمیم دولت اوباما و فرماندهان ارشد آمریکا از جمله پترائوس این بود که باید جنگ را بهشدت با طالبان ادامه داد تا روحیهی خود را از دست بدهند و بعد اگر لازم بود با آنها مذاکره کرد.این جنگ برای آمریکا هزینه بیسابقهای برداشت: طی سه سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ مخارج عملیات آزادی پایدار مجموعاً به ۳۰۸ میلیارد دلار رسید که بسیار بیش از هزینهی تمام نه سال پیش از آن (۲۴۴ میلیارد دلار) بود.
با همهی اینها وضع بهگونهای بود که بهقول یکی از ساکنان هلمند که براونلی با او مصاحبه کرده است، نیروهای آمریکایی و بریتانیایی بیرون از پادگانهای خود امنیت نداشتند؛ «طالبان همهجا بودند.» همزمان مبلغان سیاسی طالبان در نقاط مختلف کشور جنگ خود را جنگی مذهبی و ملی جلوه میدادند و بسیاری هم طالبان را بهعنوان نیرویی که با اشغالگران میجنگد، پذیرفته بودند.
از نظر براونلی این شرایط بود که باعث شد ترامپ و پس از او بایدن توافق دو جانبه با طالبان را بپذیرند. در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ در قطر طالبان در مذاکره با نماینده دولت ترامپ پذیرفتند که حمله به نیروهای خارجی را متوقف کنند و با دولت جمهوری افغانستان مذاکره کنند، که عملاً مذاکرهی مؤثری صورت نگرفت؛ در مقابل کاخ سفید متعهد شد که تمام نیروهای آمریکایی را تا ماه مه ۲۰۲۱ از افغانستان خارج کند و حمله به طالبان را متوقف کند.
این توافق در واقع حمایت نیروی هوایی آمریکا را از نیروهای اردوی ملی افغانستان قطع کرد و طالبان با سرعت شروع به پیشروی در سرتاسر افغانستان کردند و طی بهار و تابستان ۲۰۲۱ شهرها را یکی پس از دیگری تصرف کردند و نهایتاً در ۱۵ اوت وارد کابل شدند و استقرار مجدد امارت اسلامی افغانستان را اعلام کردند.
۲۱۶۲۱۶
منبع: www.khabaronline.ir