
درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد
به نقل از پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.
متن و فایل صوتی زیر سی و پنجمین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) مالِک یوْمِ الدِّینِ (۳) إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ (۴) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۵) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ (۶)﴾
محور صراط مستقیم
در این آیات اخیر عنایت فرمودید که خدای سبحان سه گروه را معرفی کرد. به ما هم آموخت که راه گروه اول را از حضرتش مسئلت کنیم که آن راه منعم علیه است. و راه منعم علیه را هم در سورهٴ نسا مشخص کرد، فرمود راه نبیین و صدیقین و شهدا و صالحین است و کسانی میتوانند همسفر با اینها باشند که مطیع خدا و پیامبر باشند. ﴿من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین﴾.[۱] نقطهٴ مقابلش را هم در سورهٴ احزاب مشخص کرد فرمود ﴿و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا﴾[۲] پس در سورهٴ نساء فرمود: ﴿من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم﴾[۳] در سورهٴ احزاب فرمود ﴿و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا﴾[۴] معلوم میشود محور صراط مستقیم، انبیا و اولیا و ائمهٴ معصومین (علیهم السلام) که اگر کسی مطیع اینها بود در صراط مستقیم است عاصی بود گرفتار ضلالت است. پس اینها میشوند صراط مستقیم و میشوند میزان که اطاعت و عصیان اینها همان صراط مستقیم بودن یا گرفتار ضلالت شدن را تأمین میکند.
اولین سفر سلوکی
مطلبی که هست این است که صراط، بین آغاز و انجام است. یک مبدأ و منتهایی باید باشد تا راه را از مبدأ شروع بکند و به منتها ختم بشود. مبدأ این راه کجاست؟ آیا مبدأ همانطوری که گفتند سفر اول من الخلق الی الحق است این چنین است یا اولین سفر هم من الحق الی الخلق است؟ انسان که میخواهد سفر کند از کجا سفر کند؟ در این سوره به ما آموختند از خدا سفر کنید یعنی از رب العالمین سفر کنید به مالک یوم الدین. از خدا به خدا. اگر صراط هست، اگر راه هست، آغاز این راه جز رب العالمین أحدی نخواهد بود، پایان این راه هم جز ﴿مالک یوم الدین﴾[۵] احدی نخواهد بود، که ﴿مالک یوم الدین﴾[۶] همان رب العالمین است و رب العالمین همان مالک یوم الدین است. از خدا آمدن و به سوی خدا رفتن. این مبدأ و منتها را آیهٴ مبارکهٴ ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾[۷] تشریح میکند. چگونه آمدیم و چگونه میرویم را، راههای زیادی است بدها هم آمدند و از رب العالمینند و به مالک یوم الدین میرسند، خوبها هم از رب العالمینند و به مالک یوم الدین میرسند. منتها خوبها از رب العالمینند با چهرهٴ رحمان و رحیم، در قیامت هم به حضور مالک یوم الدین میرسند با اسمای جمالیه محشورند. بدها هم از رب العالمینند با چهرهٴ اشد المعاقبین، در قیامت هم به مالک یوم الدین میرسند اما ﴿انا من المجرمین منتقمون﴾[۸] نصیب آنها میشود. پس سیری که از رب العالمین است و به مالک یوم الدین ختم میشود این سیر این راهها گوناگونند؛ یکی از آنها صراط مستقیم است بقیه غیر مستقیم. صراط مستقیم آن است که انسان را از رب العالمینی که چهرهٴ رحمت را نشان میدهد، هدایت کند به مالک یوم الدینی که باز هم چهرهٴ جمال و رحمت او را نشان بدهد. که انسان در قیامت به لقای حق برسد و سخن حق را بشنود.
میسور انبیاء در دنیا، میسور مؤمنین در بهشت
آنچه که برای انبیا در دنیا میسر بود برای مؤمنین در بهشت میسر است ولو ضعیفتر. اگر موسای کلیم کلام الله را شنید در دنیا شنید مؤمنین کلام الله را در قیامت میشوند. اگر خدای سبحان با مؤمنین هم در قیامت سخن نگوید، با کفار هم که سخن نمیگوید پس فرق مؤمن و کافر چیست؟ خدا وقتی عذاب کافر را بیان میکند میفرماید: ما در قیامت با او حرفی نداریم، ﴿و لا یکلمهم الله یوم القیامة﴾[۹] معلوم میشود مؤمنین کسانیند که خدا در قیامت با او سخن میگوید، نه سخن تشریحی، سخن تشریحی را هم که در دنیا با ما گفت. این سخن تشریحی در دنیا به عنوان ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ هر روز هست لذا شایسته است و ادب تلاوت این است و اگر کسی شنید ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ را یا خود تلاوت کرد ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ را بگوید (لبیک) [۱۰]این لبیک انشاء است. پس الان خطاب هست. و اگر در سورهٴ توبه فرمود ﴿و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله﴾[۱۱] یعنی هم اکنون کلام است ولو تو تلفظ میکنی، تو تلاوت میکنی، ولی گوینده دیگری است. کلام، کلام خدا است. لذا شایسته است انسان در برابر کلام خدا ساکت باشد یا ﴿ایها الذین آمنوا﴾، ﴿و اذا قریءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا﴾[۱۲] الان هم خدا سخن میگوید. منتها با الفاظ سخن میگوید. با این حروف و کلمات با ما سخن میگوید و شایسته است کلامش را که میشنویم بگوییم لبیک. اما در قیامت با کفار سخن نمیگوید، معلوم میشود با مؤمنین سخن میگوید. و این سخن گفتن یک نعمتی است. شنیدن کلام الله یک نعمتی است. و کفار از این نعمت محجوبند و محرومند. خدا در قیامت با کافر سخن نمیگوید. ﴿لا یکلمهم الله یوم القیامه﴾[۱۳] پس با مؤمنین سخن میگوید. همانطوری که موسای کلیم در دنیا کلام الله را شنید و مدهوش شد و از آن لذت، طرفی بست مؤمنین در بهشت کلام الله را میشنوند که لذت سماع کلام الله فوق هر لذتی است. پس خدا در قیامت با مؤمن سخن میگوید.
سؤال…
جواب: نعم کلام تعذیبی و هذا عین التعذیب لان کلامه فعله. لا بصوت یسمع و لا بنداء یقرع انما قوله فعله و اما کلام الذی تکلم به موسی (سلام الله علیه) و قال: ﴿انّی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طُوی﴾[۱۴] کلام ﴿نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین﴾[۱۵] هذا کلام یکلم به الله مقلب القلوب یکلم قلوب عباده. ﴿نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین﴾[۱۶]. این کلام را خدای سبحان در بهشت نصیب بهشتیان میکند. چه اینکه در دنیا نصیب موسای کلیم کرد. این نعمت در دنیا نصیب انبیای خاص شد، در قیامت نصیب مؤمنین میشود. بسیاری از نعمی که در دنیا در اختیار انبیا و اولیا قرار گرفت نمونههای آن نعم در بهشت نصیب مؤمنین میشود. اگر موسای کلیم با زدن عصا سنگ را منفجر کرد ﴿فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا قد علم کلُّ أُناسٍ مشربهم﴾[۱۷] در قیامت مؤمن همانکه اراده کرد چشمه میجوشد. دیگر نیاز به کند و کاو نیست. فرمود ﴿یفجرونها تفجیرا﴾[۱۸] این انفجار عیون را به ارادهٴ مؤمنین نسبت داد. چشمههای بهشت طوری نیست که نظیر چشمههای دنیا باشد از هر گوشهای چشمهای بجوشد و لا غیر هر گوشهای چشمه است بهشتی ناچار بشود همانجا منزل کند و لا غیر. چشمه در اختیار بهشتیان است هر جا بخواهند میجوشد. ﴿یفجرونها تفجیرا﴾.[۱۹] مؤمنین اگر بخواهند در جای معینی چشمه بجوشد میجوشد. اگر موسای کلیم این کارها را کرد، در بهشت مؤمنین هم میکنند. این مقام هست که انسان مظهر فعل خدای سبحان و مظهر ارادهٴ خدای سبحان میشود، میفرماید ﴿لهم فیها ما یشاءون﴾[۲۰] هر چه بخواهند، در دنیا خدای سبحان هر چه بخواهد انجام میشود، مؤمنین در بهشت مظهر این ارادهٴ فعلی خدای سبحاناند هر چه بخواهند انجام میشود. دیگر نیازی به حرکت و ابزار کار و امثال ذلک ندارند. ﴿لهم ما یشاءون فیها﴾.[۲۱] با مشیت و اراده کار حل میشود.
خدای سبحان مبدأ و منتهای صراط
بنابراین این راهی را که انسان طی میکند، آغازی دارد که آغاز این راه رب العالمین است، پایانی دارد که پایان این راه مالک یوم الدین است بین رب العالمین و مالک یوم الدین یعنی بین الله و خود الله، چیزی جز “صراط عزیز حمید” که صراط خداست فاصله نیست. آنکه این راه را شناخت، نزدیکترین راه است و بهترین راه، آنکه این راه را نشناخت نمیداند به کجا میرود ولی هر سمت رو بیاورد بالاخره به مالک یوم الدین میرسد، میگوید ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾.[۲۲] اینطور نیست کسی از خدا ببرد و به غیر خدا وصل بشود. به غیر خدا یعنی کجا برود؟ اگر ذات اقدس اله یک هستی نامحدود است از هستی نامحدود بیرون رفتن محال است انسان کجا برود؟ اگر به مهر خدا نگرایید، گرفتار قهر خدا میشود. پس ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾[۲۳] چه بدهایمان و چه خوبهایمان. منتها خوبها با صراط مستقیم میروند، بدها از راه غیر مستقیم میروند.
هم سفران صراط و دشواری سلوک
طی این صراط مستقیم کار آسانی نیست چون همسفران گرچه بزرگانند ولی کماند. این راه طولانی را انسان باید طی کند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که خود صراط مستقیم است میفرماید: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله»[۲۴] اگر میخواهید این راه را بروید، خیلی از این راهها را باید طی کنید تا مثلاً به یک امامی به یک پیامبری به یک ولیی به یک مؤمنی برسی، اینطور نیست که اطرافتان پر از مسافر باشد. این راه روندههایش کماند. «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله»[۲۵] راهیان این راه کمند. سالکان این طریق کمند. ولی خوبها سالک این راهند. رفقای خوب داری
شواهدی بر کم بودن همسفران در صراط مستقیم
شاهد اوّل
گرچه در آیات سورهٴ مبارکه که محل بحث است هم منعم علیهم را جمع آورد هم مغضوب علیهم را هم ضالین را، فرمود: ﴿صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین﴾[۲۶] هر سه را جمع آورد. اما در آن حدیث معروف که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به کمیل فرمود: «ان هذه القلوب أوعیة فخیرها اوعاها»[۲۷] مردم را که به سه دسته تقسیم میکند، گروه اول را مفرد میآورد. گروه دوم را هم مفرد میآورد گروه سوم را جمع. میفرماید : «الناس ثلاثه عالم ربانی و متعلم علی سبیل النجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح»[۲۸] این گروه اول که عالم ربانی است مفرد است، گروه دوم که متعلم علی سبیل نجات است آن هم مفرد است، گروه سوم فراوانند. لذا از او به جمع یاد کرده است. «همج رَعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کلّ ریح»[۲۹]
سؤال…
جواب: یعنی طایفه.
شاهد دوم
بله اما نسبت به آنها قلیلاند لذا جهنم پر میشود ولی جنت هرگز پر شدنی نیست. ﴿لاملان جهنم من الجنة و الناس أجمعین﴾[۳۰] اما این وعده و وعید را در جریان بهشت نفرمود من بهشت را پر میکنم، آدم خوبی که برود آنجا را پر بکند کم است. جهنم پر میشود، آدم بدی که جهنم را پر کند به اندازهٴ کافی هست. البته ممکن است عدهای هم بعد جزء ﴿عتقاء الله من النار﴾ بشوند و مخلد نباشند، اما بالاخره این درکات عظیم پر میشود.
سؤال…
جواب: نه، فرمود ﴿انّی اعلم ما لا تعلمون﴾[۳۱] همین که در آن انبیاء و اولیا و زهاد و علماء و صلحاء در بیایند کافی است و الا فرشتگان گفتهاند ﴿اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک﴾[۳۲] جوابش این است که ﴿انّی اعلم ما لا تعلمون﴾[۳۳] در اینها انبیا و اولیا پیدا میشود که از هر فرشتهای هم فرشته خویتر است. این جا دارد خلاصه.
سؤال…
جواب: منافات با هدف خلقت ندارد. نه، افراد کمی هستند که از همهٴ فرشتگان افضلاند و خیلیها هستند که سرانجام مشمول رحمتاند. چون مخلدین فقط کفار و منافقیناند و الا دیگران که مخلد نیستند. پایان کار عدهای به بهشت است، یا به اعراف است. بالاخره به رحمت حق است منتها تحمل آن عذاب کار آسانی نیست ولو یک لحظهاش. مگر عذاب آن عالم، ولو یک لحظهاش قابل تحمل است مثل عذاب دنیاست؟ اینچنین نیست.
سؤال…
جواب: خوب اگر جایش وسیع باشد که هر کسی مثلاً جای وسیعتر داشته باشد چون بهشتیها عددشان کم بود زودتر پر میشود که جهنم چون کیپ هم اند دیرتر پر میشود.
سؤال…
جواب: نه، غضب خدا محدود است، رحمت خدا هم محدود است آن رحمت مطلقه است که نامحدود است. در بحثهای قبل گذشت که مردی در حضور امام رضا (سلام الله علیه) یک نامهای خدمت حضرت نوشت که «الحمد لله منتهی علمه» تا آنجا که علم خداست، خدا را حمد میکنم. حضرت فرمود: «لیس لعلمه منتهی». عرض کرد پس چه بگویم ؟ فرمود: بگو «الحمد لله منتهی رضاه».[۳۴] رضا صفت فعل است محدود است. در برابرش غضب است، چیزی که برابر دارد محدود است. مرز رضا مشخص است، مرز غضب هم مشخص است. هر دو زیر پوشش قدرت مطلقهاند که آن نامحدود است البته.
بنابراین این صراط مستقیم خطر وحشت هم دارد چون راهیان و سالکان کماند، حضرت فرمود: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله»[۳۵] اما همین چند نفری که این راه را طی میکنند رفقای خوبیاند. به یاد تواند یک مقداری که این راه را طی کنی، آن وحشت برطرف میشود.
از کمی همراهان د راین راه نترسید
مطلب دیگر این است که، میگوید من تنهایی چگونه این کار را انجام بدهم؟ در حالی که خیلیها با من موافق نیستند من چگونه این کار را انجام بدهم؟ چگونه این راه را طی بکنم؟ خدای سبحان به رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿لا تکلف الا نفسک﴾؛[۳۶] اگر هیچ کسی با تو همکاری نکرد، تو صحنه را ترک نکن. نگو حالا با من نیستند اکثری که با من نیستند من چرا مبارزه کنم علیه کفر و طغیان. این کار اولیای الهی است که خودشان صراط مستقیمند میآیند و عدهای را هم به همراه فرا میخوانند و دعوت میکنند. انسان نباید بگوید دنیای کنونی این معنا را نمیپذیرد و نمیپسندد. ما هر چه جلوتر میرویم سالکان این راه کماند. از طریق حق برای کمی اهل خیر فرمود وحشت نکنید. «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله﴾[۳۷] و قلة الأهل منشأالظلمة، و الوحدة منشأ الظلمة. قال ﴿علیه السلام﴾ «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله»[۳۸] لان هذه الطریق عقبات کعوده لیست سهلاً لان النار حفت بالشهوات و الجنه حفت بالمکاره. قال سبحانه و تعالی ﴿فلا اقتحم العقبة﴾[۳۹] پس صراط مستقیم عقبة ﴿فلا اقتحم العقبة و ما ادراک ما العقبة فک رقبة او اطعام فی یوم ذی مسغبة﴾[۴۰] فهذه عقبة کعوده.
بنابراین این راه مقداری وحشت دارد بعد انسان وقتی مقداری این راه را طی کرده است مأنوس میشود.
برتری راه و برتری راهیان
همسفران این راه انبیای پیشین هم هستند ولی نباید گفت به اینکه اسلام که کاملتر از ادیان دیگر است ما چگونه به خدای سبحان عرض میکنیم ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۱] برای اینکه ما پیرو قرآنیم و آنها پیرو تورات و انجیل و امثال ذلکند. و قرآن بالاتر از انجیل و تورات است. ما چگونه از خدای سبحان مسئلت میکنیم ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۲] این منعم علیهم هم در سورهٴ نساء بیان شدهاند که نبییناند ما یک راه بالاتر از آنها داریم. راه ما بالاتر از راه نبیین گذشته است. چگونه ما میگوییم خدایا راه انبیاء پیشین را به ما بده؟ این سؤال منشأش خلط بین راه و روندهٴ راه است البته راهی که اسلام آورد قویتر از راهی است که انبیای پیشین آوردند. بالاتر است و بهتر اما سالکین این راه، مؤمنین این راه، افراد عادی بالاتر از انبیای پیشینند؟ یا آنها این راه را به مرحله نهایت رساندند هر اندازه که آوردند به نهایت رساندند. اسلام یک راه عمیقتر و گستردهتر و پردامنهتر آورد و خیلیها در حاشیهٴ راه ماندند. اگر کسی مسلمان شد به این معنا نیست که از انبیای پیشین بالاتر است. اگر قرآن از تورات بالاتر است، معنایش این نیست که مسلمان از انبیای بنی اسرائیل بالاتر است. ما میگوییم ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۳] راه این راهیانی که به تو نزدیکند و آن راه را طی کردند و به تو میرسند راه اینها را به ما بده. توفیقی بده که ما هم این راه را بتوانیم طی کنیم. البته قرآن بر تورات، بر انجیل أفضل است و نسبت به آنها أرجح است. اما این معنایش این نیست که یک مسلمان از انبیای بنی اسرائیل أفضل و أرجح باشد. پس اگر ما راه نبیین را از خدای سبحان مسئلت میکنیم یعنی این راهی که همهٴ انبیا آوردند و قرآن، کاملتر و برتر و بالاترش را آورد و انبیای پیشین این راه را به خوبی طی کردند، توفیقی به ما بده که ما هم دنبالهٴ انبیای پیشین برویم. البته دنبالهٴ هدایت تو میآییم.
اقتدای پیامبر به هدایت الهی
خدای سبحان وقتی رسولش را مخاطب میکند، نمیگوید به دنبال انبیای گذشته برو، نمیگوید به انبیای گذشته اقتدا بکن میفرماید: ﴿فبهداهم اقتده﴾[۴۴] به آن اصل هدایتی که نصیب اینها شده است به همان هدایت آنها اقتدا بکن. نه به آنها اقتدا بکن، نفرمود به موسی اقتدا بکن، به موسی و عیسی (علیهما السلام) اقتدا بکن. فرمود: ﴿فبهداهم اقتده﴾[۴۵] به آن هدایتی که نصیب اینها شده است اقتدا بکن. مقتدای تو هدایت الله است نه موسای کلیم. مقتدای تو هدایت الله است نه عسیای مسیح. نفرمود فبهم اقتده، فرمود: ﴿فبهداهم اقتده﴾[۴۶] ما هم همان را مسئلت میکنیم.
سؤال…
جواب: ملة ابراهیم نه ابراهیم، ملة همان هدایت الهی است نه هر چه ابراهیم گفت هر چه ما به ابراهیم گفتیم.
سؤال…
جواب: امة است ﴿ابراهیم کان امة قانتا﴾[۴۷] ملة یعنی دین. دین را خدا داد. فرمود این دین را اطاعت کن. ﴿فبهداهم اقتده﴾[۴۸]، ﴿و اتبع ملة ابراهیم﴾[۴۹] ملة یعنی دین. خود ابراهیم به تنهایی امت است چون سازندهٴ یک حکومتی است و جمعیتی را به یک هدف آشنا میکند ﴿ابراهیم کان امة قانتا﴾.[۵۰]
سوال…
جواب: علماء امتی؟ ظاهراً اهل بیت (علیهم السلام) مرادند. یعنی ائمه (علیهم السلام) مرادند.
سؤال…
جواب: بله میگویند ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۵۱] یکی از آن انعمت علیهم، خودش است. میگوید آن راهی هم که به من دادی. خودش هم جزء منعم علیهم است.
سؤال…
جواب: چرا خود آنها هم جزو منعم علیهم هستند دیگر. چون جزء منعم علیهمند میگویند آن راهی که به ما نعمت دادی به ما نشان دادی برای ما معین کردی، توفیق طیاش را هم به ما بده.
سؤال…
جواب: نه، أنعمت گذشته است، علیهم راهش مشخص است. با هم انعام کردی. انعمت علی. الان هم اینها میگویند خدایا تو را شکر میکنیم که ما را به دین راهنمایی کردی. خدای سبحان هم به رسولش فرمود: ﴿ما انت بنعمة ربک بمجنون﴾[۵۲] ﴿و اما بنعمة ربک فَحَدِّث﴾[۵۳] اینهم میتواند بگوید صراطی که بر من منت نهادی و انعام کردی توفیق طی آن راه را به من بده.
سؤال…
جواب: اسلام آوردند اما به همان دلیلی که ﴿تلک الرسل فضلنا بعضعم علی بعض﴾[۵۴] به همان دلیل اسلام هم درجاتی دارد. خطوط کلی اسلام یکیست.
برتری و تفاضل نبی مکرم اسلام، قرآن و امت اسلامی
و اما اگر ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾[۵۵] ﴿و آتینا داود زبورا﴾[۵۶] یا امثال ذلک این نشانهٴ تفاضلی است که بین درجات انبیاست. دربارهٴ قرآن کریم هم فرمود به اینکه گرچه قرآن کریم، کتب انبیای پیشین را تصدیق میکند، اما بر همهٴ کتب انبیای پیشین هیمنه و سلطه دارد. آن را در سورهٴ مائده اینچنین بیان فرمود. آیهٴ ٤٨ سورهٴ مائده است در عین حالی که به کتب انبیای پیشین احترام میگذارد میفرماید که خطوط اصلی که انبیاء آوردند یکی است اما اسلام عمیقتر یعنی قرآن عمیقتر و نهاییتر را آورده است. گرچه این نظیر عند الله اسلام اما فرمود ﴿و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب﴾[۵۷] آن کتابهایی که قبل از قرآن کریم نازل شده است، همهٴ مطالب آنها را قرآن تصدیق میکند و روی همهٴ مطالب آنها صحه میگذارد اما ﴿ومهیمنا علیه﴾[۵۸] این قرآن بر کتابهای انبیای پیشین مهیمن است مسیطر است، هیمنه دارد، سلطه دارد، نظر دارد، احاطه دارد، فوق آنهاست. دربارهٴ تورات و انجیل نیامد که انجیل مهیمن بر تورات است فرمود ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾[۵۹] کتابهای انبیای پیشین را فقط در حد تصدیق ستود فرمود: این ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾[۶۰] اما نوبت به قرآن که میرسد میفرماید نه تنها مطالب انبیای پیشین را تصدیق میکند، امضا میکند بلکه کمبودش را جبران میکند. یک وقت شما یک ورقهای را امضا میکنید میگویید مراتب متن مورد تأیید است یک وقت یک حقیقتی را هم در کنارش مینویسید، اضافه میکنید که به اعتبار آن حقیقت کمبود مسائل گذشته ترمیم میشود. قرآن اینچنین نیست که فقط امضا کرده باشد کتب انبیای سلف را. بلکه هیمنه دارد، نظر دارد، اشراف دارد. اینجا نظر و هیمنه و اشراف به مراتب وجودی بر میگردد. باید در مراحل عالیتر باشد تا مهیمن و مسیطر باشد. قهراً رسول الله هم مهیمن بر انبیای پیشین است. امت مرحومه هم اگر بتوانند مسلمان راستین باشند، مهیمن بر همهٴ امم خواهند بود. چون هر امتی به اندازهٴ کتابش میتواند رشد کند. هر پیامبری انسانها را به مقدار متاع کتابش دعوت میکند و به اندازهٴ کتابش مردم را هدایت میکند. اگر قرآن بر دیگر کتب هیمنه دارد، رسول خدا هم بر دیگر انبیا (علیهم السلام) هیمنه دارد امت مرحومه هم بر دیگر امم هیمنه دارند و بهشت هم، درجات اینها نسبت به درجات پیشینیان هم مهیمناند. ممکن نیست کتاب مهیمن باشد، دین مهیمن باشد، صراط مهیمن نباشد. یا سالکان آن صراط مهیمن نباشند.
سوال…
جواب: همهٴ انبیاء اسلام آوردند، اسلام یعنی انقیاد در برابر خدای سبحان که خطوط کلیاش توحید است و نبوت است و معاد.
سؤال…
جواب: نه دربارهٴ ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) که دارد ﴿ملة أبیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل﴾[۶۱] و سخن از مسلمان بودن ابراهیم خلیل هم مطرح است که حنیفا مسلماً منتها هیچکدام از انبیاء اوّل المسلمین نیستند.
معلم اوّل و ثانی از منظر اهل تحقیق و معنا
در قرآن کریم دو جا سخن از اوّل المسلمین است که هر دو جا ناظر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. که قرآن رسول الله را به عنوان اول مسلمین معرفی میکند. این اول المسلمین نه یعنی در بین امت اول کسی که اسلام آورد منم بعد امت که اوّلیت زمانی باشد، زیرا اگر مراد اولیت تاریخی و زمانی باشد، هر پیامبری نسبت به امت خودش اوّلیت زمانی داشت از نظر اسلام، چه اینکه هر پیامبر پیشین نسبت به انبیای بعد از نظر سبق زمانی اوّل المسلمین بود. معلوم میشود اولیت رتبی و مقامی و وجودی است که تنها مخصوص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. او من الصدر الی الساقه اول المسلمین، اوست بعد دیگران. معمولا در این کتابهای عقلی وقتی که میخواهند معلمین بشری را یادآور بشوند میگویند ارسطو معلم اول است و فارابی معلم ثانی، این یک اصطلاحی است عقلی. ولی بین اهل تحقیق و اهل معنی، وقتی که میگویند معلم اول، منظور وجود مبارک رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وقتی میگویند معلم ثانی یعنی علیبن ابیطالب. اصطلاح اهل تحقیق این است. این حرف معلم اول است. یعنی معلم من الاولین و الاخرین است. معلم ثانی هم همینطور است. این از بیانی که امام سجاد (سلام الله علیه) فرمود خدای سبحان انبیا را و اولیا را معلمین الهی قرار داد، فرمود «سیدهم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ثانیهم علی ﴿علیه السلام﴾ و ثالثهم…[۶۲] آنگاه اسامی ائمه علیهم السلام را میبرد. این میشود معلم اول آن هم میشود معلم ثانی. این معلم اول و معلم ثانی تو تاریخ نیست که نظیر ارسطو و فارابی که. این فرق وجودیست. لذا دو جای قرآن سخن از اول المسلمین است که تنها مخصوص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. او من الصدر الی الذیل میشود اول المسلمین، دیگران تابع او هستند. قهراً او مهیمن بر همهٴ انبیاست کتاب او هم مهیمن بر دیگر کتب خواهد بود.
سؤال…
جواب: خب کمال وجودی است دیگر. خب دیگر این خدای سبحان عطیهٴ الهی است که لا یسئل عما یفعل. دیگری اگر لایق بود میگرفت دیگر چون ﴿الله اعلم حیث یجعل رسالته﴾.[۶۳]
سؤال…
جواب: بالاخره آنکه خدای سبحان میداند که اگر یک نعمتی را به یک کسی بدهد او از این نعمت خوب استفاده نمیکند. نظیر ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها﴾[۶۴] گاهی بعض انسان از پوست در میآید. خیلیها خدا سبحان به عنوان آزمایش به آنها نعمت داد از پوست در آمدند. اینکه انسان اگر مثلاً خدای ناکرده نبوت را رسالت را به یک همچنین آدمی میداد، آنگاه تغول میکرد بر خدای سبحان افتراء میبست چه میکردیم؟ لذا خدای سبحان به کسی وحی میدهد که هرگز از پوست در نیاید. و چیزی او را از صراط مستقیم جدا نکند.
سؤال…
عدم اجباری بودن هدایت الهی
جواب: خب آن دیگر فرمود ﴿لو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعا﴾[۶۵] فرمود اگر خدا بخواهد با جبر و اجبار همهٴ بشرهای عالم مسلمان بشوند، میشود. ولی آن راه تکلیف نیست آن راه تکامل نیست. فرمود ﴿لو شاء﴾ اگر خدا بخواهد، ﴿لهداکم اجمعین﴾[۶۶] همهٴ شما را هدایت میکند. یعنی همهٴ شما را تکوینا با اجبار و اضطرار مجبور به هدایت میکند. وگرنه تشریعا که هدایت کرده است فرمود ﴿هدی للعالمین﴾[۶۷] ﴿هدی للناس﴾[۶۸] ﴿نذیرا لبشر﴾.[۶۹] ﴿ذکری للبشر﴾[۷۰]. منظور این است که اگر خدا بخواهد با اجبار مردم را هدایت بکند، هیچکسی در عالم کافر نخواهد ماند.
اسلام یعنی ایمان، اعتقاد و اخلاق و عمل این اعتقاد درجاتی دارد، اخلاق درجاتی دارد و اعمال درجاتی دارد، هر پیامبری به یک درجهٴ خاص میرسد. ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾[۷۱] آنها که میگویند ﴿لا نفرق بین احد من رسله﴾[۷۲] یعنی در مقام اعتقاد این حرف ماست یعنی حرف ما انسانهاست. حرف ماهاست که ما میگوییم به همهٴ انبیاء معتقدیم. در مراکز دینی هم وقتی که میخواهیم اظهار ادب بکنیم از آدم (سلام الله علیه) تا عیسای مسیح (سلام الله علیه) نسبت به همهٴ آنها عرض ادب میکنیم. چه اینکه نسبت به پیشگاه حضرت خاتم عرض ادب میکنیم. (سلام علی آدم صفوه الله) تا برسیم به حضرت عیسای مسیح (سلام الله علیه) ﴿لا نفرق بین احد منهم﴾[۷۳] در بعد اعتقاد همه انبیایند همه معصومند همه من عند اللهند همه برای هدایت مردم و امثال ذلک. این حرفی است که خدا به ما آموخت بگوییم ﴿لا نفرق بین احد منهم﴾[۷۴] اما حرف خدا این است ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾[۷۵] اینطور نیست که همه در یک درجه باشند. پس انبیاء در یک درجه نیستند. چون کتابهای آنها در یک درجه نیست تا برسیم به کسی که مهیمن بر دیگر انبیاء باشد، کتاب او هیمنه بر کتب انبیای پیشین داشته باشد. پس گرچه ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾،[۷۶] اما آن قلهٴ اسلام را رسول خدا آورد، آن اوج اسلام را رسول خدا آورد و خودش هم به آن اوج رسیده است، شده اول المسلمین. یعنی از اینطرف که میرسیم آخرین مرحله اوست در قوس نزول اول الفیض و اول ما خلق الله نور نبی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[۱] . سورهٔ نساء، آیهٔ ۶۹.
[۲] . سورهٔ احزاب، آیهٔ ۳۶.
[۳] . سورهٔ نساء آیهٔ ۶۹.
[۴] . سورهٔ احزاب، آیهٔ ۳۶.
[۵] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۴.
[۶] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۴.
[۷] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۵۶.
[۸] . سورهٔ سجده، آیهٔ ۲۲.
[۹] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۷۴.
[۱۰] . وسائل الشیعة، ج ۶، ص ۶۹.
[۱۱] . سورهٔ توبه، آیهٔ ۶.
[۱۲] . سورهٔ اعراف، آیهٔ ۲۰۴.
[۱۳] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۷۴.
[۱۴] . سورهٔ طه، آیهٔ ۱۲.
[۱۵] . سورهٔ شعراء، آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
[۱۶] . سورهٔ شعراء، آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
[۱۷] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۶۰.
[۱۸] . سورهٔ انسان، آیهٔ ۶.
[۱۹] . سورهٔ انسان، آیهٔ ۶.
[۲۰] . سورهٔ فرقان، آیهٔ ۱۶.
[۲۱] . سورهٔ ق، آیهٔ ۳۵.
[۲۲] . سورهٔ سجده، آیهٔ ۱۲.
[۲۳] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۵۶.
[۲۴] . نهج البلاغه، خطبهٔ ۲۰۱.
[۲۵] . نهج البلاغه، خطبهٔ ۲۰۱.
[۲۶] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۲۷] . نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
[۲۸] . نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
[۲۹] . نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
[۳۰] . سورهٔ سجده، آیهٔ ۱۳.
[۳۱] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۳۰.
[۳۲] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۳۰.
[۳۳] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۳۰.
[۳۴] . بحار، ج ۱۰، ص ۲۴۶.
[۳۵] . نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
[۳۶] . سورهٔ نساء، آیهٔ ۸۴.
[۳۷] . نهج البلاغة، خطبه ۲۰۱.
[۳۸] . نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
[۳۹] . سورهٔ بلد، آیهٔ ۱۱.
[۴۰] . سورهٔ بلد، آیات ۱۱ ـ ۱۴.
[۴۱] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۴۲] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۴۳] . سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۴۴] . سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۴۵] . سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۴۶] . سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۴۷] . سورهٔ نحل، آیهٔ ۱۲۰.
[۴۸] . سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۴۹] . سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۲۵.
[۵۰] . سورهٔ نحل، آیهٔ ۱۲۰.
[۵۱] . سورهٔ فاتحة الکتاب، ۷.
[۵۲] . سورهٔ قلم، آیهٔ ۲.
[۵۳] . سورهٔ ضحی، آیهٔ ۱۱.
[۵۴] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵۳.
[۵۵] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵۳.
[۵۶] . سورهٔ اسراء، آیهٔ ۵۵.
[۵۷] . سورهٔ مائده، آیهٔ ۴۸.
[۵۸] . سورهٔ مائده، آیهٔ ۴۸.
[۵۹] . سورهٔ مائده، آیهٔ ۴۸.
[۶۰] . سورهٔ مائده، آیهٔ ۴۸.
[۶۱] . سورهٔ حج، آیهٔ ۷۸.
[۶۲] . بحار، ج ۱، ص ۱۸۰.
[۶۳] . سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۲۴.
[۶۴] . سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۷۵.
[۶۵] . سورهٔ یونس، آیهٔ ۹۹.
[۶۶] . سورهٔ نحل، آیهٔ ۹.
[۶۷] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۹۶.
[۶۸] . سوه مدثر، آیهٔ ۳۱.
[۶۹] . سورهٔ مدثر، آیهٔ ۳۶.
[۷۰] . سورهٴ مدثر، آیهٔ ۳۱.
[۷۱] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵۳.
[۷۲] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۸۵.
[۷۳] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۸۴.
[۷۴] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۸۴.
[۷۵] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵۳.
[۷۶] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۹.
منبع: www.khabaronline.ir