
نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغانجدیدترین اثر حجت الاسلام احمد واعظی با عنوان «عدالت اجتماعی و اندیشه اسلامی» که حاصل سخنرانی ایشان از آذر تا اسفند 1402 است، به تازگی توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به اداره تبلیغات اسلامی منتشر شده است. حوزه علمیه قم.
ابنا در خبری نوشت: این کتاب شامل 14 درس عدالت اجتماعی به همراه بحث درباره کتاب «بازاندیشی عدالت اجتماعی» نویسنده است. در ادامه بخشی از گفتار دوازدهم این کتاب با عنوان «درک فیلسوفان اسلامی معاصر از عدالت اجتماعی» خواهد آمد که به سه محور چگونگی عدالت می پردازد. به نظر نگارنده، این بحث در روابط اجتماعی مهمتر و تأثیرگذارتر از دو بحث چرایی و چیستی عدالت اجتماعی است که البته کمتر مورد بحث فیلسوفان اسلامی معاصر قرار گرفته است.
محور اول
بحث عدالت سه محور اصلی دارد. محور اول بحث، تعیین اصول عدالت است; به معنای اساس و معیار عدالت است. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم جامعه عادلانه ای داشته باشیم و نظام روابط در کل جامعه یا حوزه ای از جامعه عادلانه شود، معیار، مبنا، اساس و اصول عدالت که بر اساس آن می توانیم روابط فقط مثلاً کسانی که در بحث عدالت اجتماعی گرایش سوسیالیستی دارند، اساس را بر «نیاز» می گذارند و می گویند انسان «نیازهای اساسی» دارد و جامعه عادلانه جامعه ای است که بتواند این نیازهای اساسی را برای اعضای جامعه برآورده کند. پس در بحث برقراری عدالت، چگونگی عادلانه ساختن جامعه، «نیاز» مبنای اساسی بحث است.
کسانی که بر برابری تکیه می کنند، برابری طلب هستند و این برابری طلبی خود نسخه های مختلفی دارد. برای مثال جان رالز نوعی برابری طلبی است و کوهن نوع دیگری از برابری خواهی را به تصویر می کشد. بنابراین قرائت های مختلفی از برابری طلبی وجود دارد. اینها بر «تساوی» تأکید می کنند، برخی بر «استحقاق» تأکید می کنند و برخی مانند فیلسوفان ما «اعطای حق به صاحب حق» را مهم می دانند یا می گویند اساس عدالت «حق» است; یعنی برقراری عدالت با شناخت و اصلاح حقوق فردی و اجتماعی و تلاش برای احقاق این حقوق و اعطای این حقوق گره خورده است. از این رو فیلسوفان اسلامی عدالت را بر اساس حق گره می زنند و برخی نیز آن را بر مساوات قرار می دهند. بنابراین محور اول شامل بحث چگونگی تعیین مبنا و معیار عدالت است.
محور دوم
محور دوم بحث نحوه ارائه الگوها و الگوها; نحوه الگوسازی در اقتصاد، نظام آموزشی، نظام سلامت، امنیت و روابط سیاسی. الگوی مناسبات سیاسی جامعه برای برقراری عدالت سیاسی چگونه باید باشد. در بحث تعلیم و تربیت و حوزه فرهنگ، اگر می خواهید عدالت آموزشی و عدالت فرهنگی بر اساس مبانی آن مانند نیاز، برابری یا حق برقرار شود، این سوال پیش می آید که این عادلانه آموزشی، سیاسی یا به چه شکل و مدلی است. نظام فرهنگی باید طراحی شود
چگونه و با چه مدلی باید اقتصاد، نظام تولید، توزیع و خدمات را به گونه ای ترتیب دهیم که نیاز محور باشد و نیازهای افراد را به حداکثر برسانیم؟ بنابراین صرف نظریه پردازی بر روی محور اول چگونگی و صرفاً مشخص کردن معیارها و مبنا، کار تمام نمی شود. در برقراری عدالت نیاز به الگوسازی است. البته نباید فهمید که یک نظریه پرداز عدالت در محور چگونه باید همه کارها را به تنهایی انجام دهد; بلکه منظورم این است که حوزه اقامه عدالت در مقابل میدان چیستی و چرایی است که عرصه های انتزاعی عدالت هستند. در زمینه چگونگی برقراری عدالت، مراتب بحث وجود دارد: یک سطح، تعیین مبانی عدل و تعیین مبنا و معیار عدالت.
سطح دوم ارائه الگو برای هر بخش و حوزه جامعه بر اساس معیارهای اصول عدالت است. طبیعی است که سطح دوم که می تواند حوزه های مختلف زندگی جمعی را به طور جداگانه شامل شود، مستلزم مشارکت علمی متخصصان در زمینه های خاص است که بر اساس معیارها و اصول پذیرفته شده در سطح اول در ارائه الگوها و الگوها مشارکت خواهند داشت. نظریه پردازی
محور سوم
این محور در مورد تعریف معیارها و شاخص ها است. گاهی شما نظریه پردازی و الگوسازی می کنید و می روید تا این الگو را پایه گذاری کنید. در اینجا شما باید نظارت و ارزیابی کنید که آیا این مدل و این نظریه واقعاً کار می کند یا خیر. در این مرحله به گیج و نشانگر نیاز خواهید داشت. به عنوان مثال، نظریه های عدالت که به دنبال توزیع عادلانه رفاه هستند، نیاز به معیار و شاخصی دارند تا روشن شود که آیا واقعاً رفاه جامعه با اجرای الگوی اقتصادی آنها افزایش یافته است یا خیر.
این اقدامات و شاخص ها باید به گونه ای تعریف شود که بر اساس آن تدابیر و شاخص ها بتوان قضاوت کرد از زمانی که این مدل تعریف و اجرا شده است که آیا جامعه به وضعیت قبلی یا توزیع رفاه و عدالت پیش از عدالت رسیده است یا خیر. این سنج ها و شاخص ها می توانند مقیاس قضاوت باشند. توضیح هر سه لایه کار یکی دو نفر نیست. یک نظریه پرداز، موضوع عدالت اجتماعی را بر محور برابری نظریه پردازی می کند و عقلانیت آن نظریه را مطرح می کند. در این زمان، نهادهای تصمیم گیرنده و نهادهای دولتی متقاعد شده اند که نظریه عدالت را در جایگاه مخاطب اصلی پیاده کنند. سپس کسانی که به این نظریه علاقه دارند می توانند در مرحله مدیریت و کارشناسی بر روی مسئله مدل در هر زمینه خاص از حوزه های اجتماعی کار کنند.
به عبارت دیگر، در فضای این که بحث اول که شامل تعیین مبانی عدالت و مبنا و معیار عدالت است، چگونه پارادایم برقراری عدالت را ایجاد می کند، در این پارادایم افراد فعال می شوند و به کارشناسی و الگوسازی می پردازند. در آن زمینه پس از موافقت با یک نظریه عدالت، لازم است عده ای در حوزه آموزش و پرورش به الگوسازی آن نظریه بپردازند و برخی دیگر در حوزه بهداشت و درمان روی الگوسازی کار کنند و آن نظریه را در حوزه بهداشت و درمان الگوبرداری کنند. . بنابراین برقراری عدالت اجتماعی مستلزم مجموعه ای از نظریه های عدالت است نه یک نظریه واحد. بسیار ساده لوحانه و ساده انگارانه است که تصور کنیم کل مسئله علمی اجرای عدالت اجتماعی با نظریه پردازی کلی در مورد اصول عدالت اجتماعی قابل حل است.
در مقام ارائه پارادایم در موضوع برقراری عدالت اجتماعی می توان نظریه پردازی کرد، اما در ذیل آن باید کار زیادی کرد. در بحث برقراری عدالت و الگوسازی نیازمند دانشی نیمهبنیادی و توسعهای هستیم که پارادایم عدالت اجتماعی در عرصهها و عرصههای مختلف جامعه، یعنی سیاست، آموزش، علم، فرهنگ، اقتصاد و… و سایر زمینه های زندگی جمعی. و دریافت بازخورد برای برقراری عدالت آموزشی، عدالت فرهنگی و عدالت بهداشتی و درمانی. بنابراین، برقراری عدالت اجتماعی به معنای حوزه چگونگی، حوزه ای پرخطر و پر زحمت است. از نظر مقایسه بین این سه بخش از مباحث عدالت پژوهی، بخش چیستی و چرایی آن سرسبک است، زیرا جنبه انتزاعی و نظری، فلسفی آن قوی است، اما بخش چگونه به دلیل اینکه به عینیت جامعه و تغییر روابط اجتماعی بسیار حساس، پرخطر و پرزحمت است. و در ذیل هر پارادایم و هر کلان نظریه ای که عدالت است باید موجی از کار علمی بیفتد و نیاز به سطوح مختلف نظریه پردازی و کار کارشناسی و مدیریتی و اطلاعات میدانی و موقعیتی کافی داریم. اگر دانش مربوط به موقعیت با دانش نظری مربوط به نظریه پردازی عدالت آمیخته شود و مدل سازی واقع بینانه صورت گیرد و اقدامات و شاخص ها بر اساس آن تعیین و اجرا شود و نقاط ضعف و کاستی برطرف شود، می توان قضاوت کرد که در برخی حوزه های زندگی جمعی، عدالت نزدیک است. به همین دلیل در جمع بندی گفتیم که فیلسوفان اسلامی معاصر در بحث عدالت اجتماعی به طور متوازن کار نمی کردند و تمرکزشان عمدتاً بر چیستی و چرایی بود نه چگونگی. این
منبع: www.khabaronline.ir