
نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغان، مرحوم آیت الله محمدعلی ناصری، از اساتید اخلاق حوزه، در یکی از درس های اخلاق، موضوع «معارف اهل بیت علیهم السلام» را مطرح کردند.
به نقل از خبرگزاری «حوزه»، مرحوم آیت الله ناصری فرمودند: همه چیز در ولایت است و باید سعی کنیم وقتی از دنیا رفتیم ولایت داشته باشیم. ممکن است ما ادعای ولایت اهل بیت علیهم السلام را داشته باشیم، اما به دلیل کثرت گناهان، در لحظه مرگ، شیطان این ولایت را از انسان می گیرد.
یکی از دوستان ما در نجف تعریف می کرد که دو طلبه ایرانی در نجف با هم دوست بودند و در یک اتاق زندگی می کردند.
یکی از این دانش آموزان مریض شد و مجبور شدند سلولش را عوض کنند. دوستش مرتب هر روز به سلولش می رفت و برایش غذا و دارو می گرفت و از او مراقبت می کرد تا اینکه شاگرد بیمار به لحظه مرگ رسید، دوستش او را به سمت قبله دراز کرد و به او گفت لا اله الا الله بگو. دانشجوی بیمار صورتش را پوشانده بود. بازگشت
دوستش خیلی ناراحت شد و دوباره به او گفت لا اله الا الله علی ولی الله بگو، دوباره صورتش را برگرداند و این کار چند بار تکرار شد. دوستش خیلی ناراحت شد و با خودش گفت ما یک عمر با هم زندگی کردیم، خیلی طلبه مومنی بود، آیا می خواهد اینطور بمیرد؟
پس از مدتی به طور اتفاقی حال دانش آموز بیمار بهتر شد. بعد از این دوستش دیگر سراغش نمی آید، این دانش آموز به اتاق دوستش رفت و گفت چرا دیگر پیش من نمی آیی؟
دوستش گفت به نظر من دوستی ما کافی است. گفت من همیشه مریض نیستم، یک بار مریض بودم و شما از من پرستاری کردید. او اصرار داشت که دوستی را ادامه دهد، اما قبول نکرد. او از او پرسید که چه چیزی باعث شد که بخواهید به دوستی چندین ساله خود پایان دهید؟ در روایت آمده است «عمر الرحم»; یک سال دوستی واقعی و مذهبی باعث می شود که رحم اصلی مانند خواهر و برادر باشد. قطع ارتباط با آن مانند قطع رحم است.
ماجرا را برایش تعریف کرد و گفت هر چقدر شهادت به تو گفتم، تو برگشتی تا تکرار کنی.
گفت چون فرش کوچکم را خیلی دوست داشتم. وقتی میگفتی شهادتین را تکرار کن، یکی آن فرش را جلوی چشمم میگرفت و آنجا آتش میگرفت.
گفت اگر آن سخنان را تکرار کنی، این فرش را در آتش می اندازم، صورتم را برگرداندم و زیر لب گفتم «لا اله الا الله»، اما نمی خواستم ببینم فرش مرا در آتش می اندازد. وقتی به آن طرف من آمدی و از من خواستی که تکرار کنم، دوباره آن شخص را دیدم که مقابلم ایستاده بود. حالا که حالم خوب است، آن فرش را فروختم و پولش را به فقرا دادم.
این دانش آموز کار درستی نکرده، نباید فرش را می فروخت. او به فرش نیاز داشت، به جای اینکه فرش را بفروشد، باید آن را از دلش بر می داشت، نه اینکه فرش نداشت.
یعنی عشق و علاقه به دنیا نداشته باشی، وقتی عشق و علاقه به دنیا نداشته باشی بد نمی کنی. این همه ظلم و تجاوز و گرانفروشی و اختلاط مواد بد و خوب و فروختن آن به مردم، همه به خاطر حب دنیاست، حب دنیا را از دل خود دور کنید وگرنه داشتن مال دنیا اشکالی ندارد. در زمان اهل بیت علیهم السلام دوستان و محبّین و اهل بیت علیهم السلام دارای مال دنیا بودند، اما علاقه ای به آن نداشتند.
منبع: www.khabaronline.ir