در چه شرایطی احتمال کاهش یا افزایش جنگ وجود دارد؟ / ریشه های معرفت شناختی صلح و جنگ ؛ اختلاف


گروه فکری: به گفته خبرگزاری اخبار آنلاینبا ابنادر این نقل از ، فصل اول کتاب “تأمل در مورد دلایل جنگ ؛ رویکردهای نظری برای توضیح اینکه چرا جنگ رخ داده است» توسط جک اس. لوی و ویلیام آر. تامسون ، ترجمه مجید محمد شریفی را مورد بررسی قرار داده و در مورد تئوری های واقع گرایی در روابط بین الملل و دلایل جنگ بحث می کند. هابز و مورگنتا مورد مطالعه قرار گرفته است.

متن همچنین دو مسیر اصلی برای جنگ را از دیدگاه واقع گرایان توضیح می دهد: جنگ های عمدی: به دلیل تصمیم آگاهانه یک غارتگر یا دولت تجدید نظر گرایانه برای تغییر وضع موجود به نفع خود از طریق زور (مانند حمله هیتلر به لهستان). جنگهای غیر عمدی (معماهای امنیتی و مارپیچی): که در آن دولت ها اهداف دفاعی را می گیرند و برای افزایش امنیت خود ، آنها توسط طرف مقابل تهدیدآمیز می شوند و منجر به چرخه ای از عمل عمل و در نهایت جنگ می شوند ، حتی اگر هیچ یک از طرفین بخواهند جنگ کنند (مانند جنگ جهانی اول). سرانجام ، متن به تضاد بین تئوری های بازدارندگی و مارپیچ درگیری اشاره دارد. در نظریه پردازان بازدارندگی ، استراتژی های تقویت کننده و اجبار نظامی را راه حل صلح می دانند و جذابیت را رد می کنند. در مقابل ، نظریه پردازان مارپیچی سیاست های سرسخت را عامل تشدید درگیری می دانند و احتمال جنگ را افزایش می دهند. این متن با اشاره به نقص هر دو نظریه ، بر پیچیدگی شرایط و نیاز به درک عمیق تر از زمان و مکان اثربخشی تهدیدهای اجباری تأکید دارد. این نقل از در زیر آمده است:

****

در نظریه پردازان بازدارندگی معتقدند که رفتار غارتگر عامل اصلی جنگ است و بنابراین اهمیت فرآیندهای غیر عمدی را ناچیز می داند. آنها بر این باورند که تقویت نیروهای نظامی و استراتژی های اجباری باعث تقویت بازدارندگی و صلح می شود و دلخوشی با مهاجمان فقط در آینده پیشرفت آینده خود را ارتقا می بخشد.

کتاب “تأمل در مورد دلایل جنگ ؛ رویکردهای نظری برای توضیح اینکه چرا جنگ اتفاق افتاده است» توسط جک اس. لوی و ویلیام آر. تامسون ، یکی از آثار حوزه نظریه های سیستم بین المللی است که در سال 6 با انتشار منتشر شد. جک اس. لوی استاد علوم سیاسی در دانشگاه روتگرز است و رئیس سابق آرژور بین المللی آثار وی را منتشر کرده است. از جنگ “. از این اثر ، که مجید محمد شریفی را ترجمه کرده است و از چند فصل تشکیل شده است ، فصل اول” تئوری تحقق “از اهمیت زیادی برخوردار است.

به گفته نویسندگان ، ریشه های دانشکده رئالیسم را باید در روایت پلوپونزی بین آتن و اسپارت در قرن پنجم قبل از میلاد یافت. با این حال ، تئوری های بین المللی Eventism بیشتر توسط Machiavelli ، Hobbes ، Rousseau و تعدادی دیگر از فیلسوفان برجسته و نظریه پردازان اجتماعی ساخته شده است. با ظهور ایده آل گرایی پس از جنگ جهانی اول و تأکید بر حقوق بین الملل و عدم موفقیت ایده های مدرسه برای جلوگیری از توسعه دهه 1980 و سپس جنگ جهانی دوم ، واقع گرایی توسط کتاب هانس مورنتا جانی “در میان ملل” منتشر شد.

از نظر آنها ، واقع گرایی یک تئوری واحد نیست ، بلکه مجموعه ای از نظریه ها است. اگرچه هر یک از این نظریه ها شامل فرضیات مشترک است ، اما آنها همچنین شامل برخی از عناصر مجزا هستند. همه رئالیست ها معتقدند که بازیگران اصلی سیاست جهانی دولت های حاکم هستند که به طور عقلانی امنیت را ارتقا می بخشند ، قدرت و ثروت در یک سیستم بین المللی فعالیت می کند. واقع گرایان و بسیاری از نظریه پردازان روابط بین الملل دیگر ، هرج و مرج را از نظر ساختاری ، عدم اقتدار قانونی برای تنظیم اختلافات و اجرای توافق نامه ها بین دولت ها یا سایر فعالان سیاسی تعریف می کنند.

برای واقع گرایان بیشتر ، هرج و مرج ، همراه با عدم اطمینان در مورد سایر دولت ها ، عواقب بسیار خوبی دارد. آنارشی منجر به ناامنی و رقابت مداوم بر قدرت می شود ، بنابراین ماهیت سیستم بین المللی همیشه در تضاد خواهد بود. با توجه به تهدیدات گسترده برای سیستم بین المللی ، رهبران سیاسی به دنبال این هستند که با تمرکز بر نیازهای امنیتی کوتاه مدت ، بدترین را در نظر بگیرند. آنها غالباً از تهدیدهای اجباری برای پیشبرد منافع خود ، تأثیرگذاری بر دشمن و حفظ شهرت بهره مند می شوند. آنارشی به طور خودکار منجر به جنگ نمی شود ، بلکه با شکل دادن به محیطی پر از ناامنی ، تضاد منافع و رقابت بین المللی ، زمینه ای مطلوب برای جنگ فراهم می کند. واقع گرایان جهان بینی های بدبینانه دارند ، بنابراین آنها به طرح های بزرگ برای ساختن یا حفظ نظم بین المللی صلح آمیز شک دارند.

ریشه های معرفت شناختی صلح و جنگ ؛ درگیری و درگیری مارپیچی / در چه شرایطی احتمال کاهش جنگ یا افزایش یافته است؟

براساس این فصل ، رئالیست ها به طور کلی اعتراف می کنند که تعیین کننده اصلی نتایج بین المللی ، از جمله جنگ و حل مسالمت آمیز بحران ها و درگیری ها ، توزیع قدرت در سطح سیستم بین المللی یا در سطح دو کشور خاص است. در کلمه معروف ، در جریان “مذاکرات ملیان” ، “آنچه آنها می توانند انجام دهند و از آنچه باید متحمل شوند ضعیف هستند.” با این حال ، برداشت های مختلف از قدرت خاص و پویایی روابط قدرت منجر به تنوع نظریه های واقع گرایی و پیش بینی های مختلف در مورد پیامدهای توزیع قدرت شده است.

موقعیت دیگری که تقریباً همه نظریه پردازان واقع بینانه در آن به اشتراک می گذارند این است که جنگ ها هم از طریق فرآیندهای عمدی و هم غیر عمدی اتفاق می افتد ، اگرچه واقع گرایی مختلف رئالیسم مخالف است که با کدام یک از این دو فرآیند اغلب اتفاق می افتد. در اولین مسیری که به جنگ منتهی می شود و در مواجهه با تضاد منافع بین دو دولت ، حداقل یکی از این دو تصمیم می گیرد که به آن راهنمایی کند که می توان به جای مذاکره بهتر به منافع خود خدمت کرد. در اینجا تصویری از دولت های غارتگر آورده شده است. بیشتر فتوحات در تاریخ با این مدل تهاجم عمدی و غیر ضروری مطابقت دارد. شروع جنگ در اروپا توسط هیتلر در سال 2 نمونه کلاسیک این دیدگاه است. حمله عراق به کویت در سال 2 نمونه دیگری است. براساس این دیدگاه ، دولت غارتگر و تجدید نظر گرایانه تصمیم عمدی را برای شروع جنگ اتخاذ می کند و به دنبال تغییر وضع موجود به نفع خود است.

نویسندگان همچنان خاطرنشان می کنند که در شرایط مختلف و مهم ، مسیر دوم جنگ وجود دارد. در اینجا ما با کشورهایی روبرو هستیم که علی رغم رضایت از وضع موجود ، علاقه مند به گسترش نفوذ هستند. رفتار چنین دولتهایی می تواند منجر به جنگ شود. هرج و مرج بین المللی منجر به قدرت می شود ، که به دلیل عدم اطمینان ذاتی اهداف دیگران و ترس از رفتار غارت کننده آنها است. اگر دشمن در حال افزایش قدرت یا ایجاد وحدت باشد ، عدم اطمینان ذاتی اهداف او نتیجه می گیرد که بدترین نتیجه عدم تقویت قدرت او است. هنگامی که اهداف توهین آمیز دشمن فاش شد ، این تقویت قدرت فواید آن را اثبات می کند.

دولت ها فقط ممکن است اهداف دفاعی این اقدامات را داشته باشند ، اما دولت های خصمانه اغلب این اقدامات را تهدیدآمیز می دانند. آنچه این را تشدید می کند این است که سلاح ها می توانند هم قابلیت های توهین آمیز و هم دفاعی داشته باشند. نتیجه ، تمایل به تجزیه و تحلیل بدترین امکان در چارچوبی از عدم اطمینان شدید است. دولت با اقدامات برای محافظت از خود به رفتار دولت اول پاسخ می دهد و این اقدامات به نوبه خود توسط دولت اول در نظر گرفته می شود. این وضعیت می تواند به یک چرخه عمل و یک مارپیچ درگیری تبدیل شود ، وضعیتی که شرایط ناگوار را برای همه دولت ها ایجاد می کند و گاهی اوقات می تواند منجر به جنگ شود. این شرایط هسته اصلی یک معمای امنیتی را تشکیل می دهد که در آن اقدامات دولت ها با هدف افزایش امنیت آنها ، اغلب دشمنان را تحریک می کنند و در نهایت امنیت را کاهش می دهند. باید در نظر داشت که اگرچه جنگ غیر عمدی یک اقدام ناخواسته است ، به این معنی است که هیچ یک از طرفین آن را نمی خواهند یا انتظار جنگ را در مراحل اولیه بحران دارند ، اما چنین جنگ هایی گاهی با یک قدم عمدی در پایان یک روند ناخواسته آغاز می شود.

امنیت و معمای مارپیچی درگیری هسته اصلی نظریه مارپیچ جنگ و صلح است. اهمیت این مفاهیم این است که آنها قادر به توضیح این واقعیت هستند که جنگ ها به دلیل مارپیچ های سیستم بین المللی هنوز در جریان هستند ، حتی اگر دولت ها صلح را به جنگ ترجیح دهند و به طور عقلانی رفتار کنند. مارپیچ های درگیری را می توان با فرآیندهای روانشناختی غیر منطقی تشدید کرد. نظریه پردازان مارپیچی غالباً به جنگ جهانی اول یا جنگ عرب و اسرائیل به عنوان نمونه ای از پویایی مارپیچی که در آن جنگ با یک تصمیم یک جانبه آغاز شد ، اشاره می کنند. نمونه خوب دیگر مارپیچ درگیری ، روندی است که منجر به جنگ هفت ساله بین انگلیس و فرانسه در آمریکای شمالی می شود.

گاهی اوقات مدل درگیری با مدل بازدارندگی مخالف است. براساس مدل بازدارندگی ، جنگ ها در هنگام عدم بازدارندگی اتفاق می افتد ، در بیانیه ای مبنی بر عدم موفقیت در بازدارندگی به این معنی است که یک طرف توانایی نظامی در تهدید یک پاسخ گران قیمت با تجاوز به دولت دیگر ندارد ، یا با اعتبار کافی تهدید می شود. در نظریه پردازان بازدارندگی ، به طور کلی ، نظریه پرداز معتقد است که رفتار غارتگر عامل اصلی جنگ است و بنابراین اهمیت فرآیندهای غیر عمدی را ناچیز می داند. آنها بر این باورند که تقویت نیروی نظامی و استراتژی های اجباری باعث تقویت بازدارندگی و صلح می شود و جذابیت با مهاجمان فقط باعث پیشرفت آینده آنها می شود. نظریه پردازان بازدارندگی ، تلاش انگلیس و فرانسه را برای برآورده کردن هیتلر در مونیخ به عنوان نمونه ای از جذابیت سیاست می دانند.

نظریه پردازان مارپیچ بر این باورند که درگیری و بازدارندگی معتقدند که سایر دولت های سازنده سیاست ، احتمال جنگ را به جای کاهش افزایش می دهند. از دیدگاه نظریه پردازان مارپیچی درگیری ، احتمال جنگ تضعیف می شود. در مقابل ، نظریه پردازان مارپیچی این درگیری استدلال می کنند که سیاست های سرسختانه ای که توسط نظریه پردازان بازدارنده پشتیبانی می شوند ، فقط باعث ایجاد مارپیچ درگیری و جنگ می شوند. با این حال ، هر دو این تئوری ناقص هستند. زیرا با پیش بینی های مطلق ، آنها مناطق اصلی اختلاف نظر یا بحران را نادیده می گیرند. در برخی شرایط ، سیاست ها منجر به آشتی می شوند و در برخی شرایط دیگر ، نتیجه برعکس است و باعث واکنش های متقابل و تشدید درگیری می شود. سوال اصلی این است که در چه شرایطی ، تهدیدهای اجباری مؤثر است و در چه شرایطی کارآمد نیست؟

«تأمل بر دلایل جنگ ؛ رویکردهای نظری برای توضیح اینکه چرا وقوع جنگ “در 5 صفحه انتشار منتشر شده است.

216216



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 8642

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *