دلاوری: نیاز به تحول منازعه در داخل و خارج با آمریکا و اسراییل داریم / ایجاد هم مسئله‌گی حلال تضادهای داخلی و خارجی



 گروه اندیشه: روزنامه هم میهن، گفت و گوی آرمین منتظری با دکتر ابوالفضل دلاوری دانشیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی را منتشر کرده است. با خلاصه سازی این مطلب، بخش سرشت دوگانه نظام حفظ شده و بخش های تاریخی، نحوه شکل گیری قوم یهود، و شکل گیری تضادهای جمهوری اسلامی ایران و اسراییل در منطقه از ابتدای انقلاب تاکنون، حذف شده است. در بخش سرشت دوگانه شدن سرنوشت تضاد میان دو بخش هسته سخت و اصل نظام است که از نظر دلاوری تعیین کننده به شمار می رود.  

او در این بخش از گفت و گوی خود به سرشت دوگانه یا هیبریدی نظام سیاسی ایران پس از انقلاب می‌پردازد که منجر به شکل‌گیری جریان‌های “تندرو” (ایدئولوژیک انعطاف‌ناپذیر) و “میانه‌رو” (تکنوکراتیک عمل‌گرایانه) شده است. نویسنده استدلال می‌کند که غلبه جریان تندرو در بسیاری از سال‌ها، به جای رقابت کارکردی، به منازعات و تخاصمات داخلی منجر شده و این امر ناهماهنگی و ناکارآمدی در حکمرانی را به دنبال داشته و بیشترین تأثیر منفی را بر سیاست خارجی و مدیریت تنش‌ها گذاشته است.مهمترین بخش تحلیل دلاوری، تشریح “گسل فزاینده میان جامعه و نظام حکمرانی” است که ریشه در فشارهای ایدئولوژیک، محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی، کندی توسعه اقتصادی، و فساد مالی دارد.

این شکاف در سبک زندگی، مشارکت در انتخابات و اعتراضات بروز یافته و توسط قدرت‌های خارجی به عنوان اهرم فشار استفاده شده است. دلاوری سپس با اشاره به امکان‌های از دست رفته برای جلوگیری از تشدید تخاصمات (مانند حل و فصل روابط با آمریکا و پرونده هسته‌ای) به “فقدان سیاست خارجی قدرتمند، پویا و متحرک” در ایران انتقاد می‌کند. او پیشنهاد می‌دهد که ایران باید به سمت “تحول منازعه” حرکت کند؛ بدین معنا که مسائل اختلافی (مانند هسته‌ای) را در چارچوب موضوعات فراگیرتری نظیر “امنیت منطقه‌ای” و “توسعه منطقه‌ای” مطرح کند تا امکان هم‌سویی و هم‌منفعتی با طرف مقابل فراهم شود و حقوق فلسطینیان را نیز در عرصه‌های سیاسی و دیپلماتیک دنبال نماید، نه درگیر شدن نظامی مستقیم.

از نظر دلاوری تحلیل ریشه‌های داخلی منازعات و ناکارآمدی‌ها در نظام سیاسی ایران، به ویژه “گسل یا شکاف فزاینده میان جامعه و نظام حکمرانی”، تأثیر مستقیم بر سیاست خارجی و تشدید تنش‌ها دارد. این بخش، با ذکر مثال‌های عینی از فشارهای اجتماعی و اقتصادی، نشان می‌دهد که چگونه مسائل داخلی، بستر را برای بحران‌های خارجی فراهم می‌کنند. همچنین، راهکار پیشنهادی دلاوری برای “تحول منازعه” (Conflict Transformation) از طریق تغییر رویکرد دیپلماتیک و اولویت دادن به امنیت و توسعه منطقه‌ای، به عنوان یک مسیر کلیدی برای خروج از بن‌بست‌های کنونی مطرح شده است. لازم به ذکر است که پیش بینی حمله به ایران توسط این اندیشمند علوم سیاسی در دی ۱۴۰۳ انجام شده بود که با تیتر «هشدار دلاوری:خارجی ها به مرحله ضربه به موجودیت ایران نزدیک شده اند» در یوبیک آنلاین منتشر شد. گفت وگو هم میهن در زیر از نظرتان می گذرد: 

 ****

سرشت دوگانه یا هیبریدی نظام برآمده از انقلاب؛ شکل گیری میانه روها و تندروها در نظام سیاسی

‌شما مکرر بر تأثیر صف‌بندی‌ها و منازعات داخلی بر منازعات و تخاصمات تاکید می‌کنید. به نظرم این مسئله نیاز به توضیح بیشتری دارد…

بله! در این مورد لازم است اول به سرشت دوگانه یا هیبریدی نظام برآمده از انقلاب اشاره کنم. نظام سیاسی پس از انقلاب در اثر سرشت ائتلافی انقلاب و حضور نیروها و گرایش‌های متنوعی که از اسلامگرایان سنتی و نوگرا تا سکولارهای چپ تا ناسیونالیست‌های نیمه‌لیبرال را دربر می‌گرفت هم از لحاظ ساختار و ترتیبات نهادی و هم از لحاظ گرایش‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به سمت نوعی دوپایه‌گی و دوگانگی رفت.

تفوق بخش‌های سنتی اسلامگرایان انقلابی در ماه‌های اولیه پس از انقلاب به دست بالا قرار گرفتن نگرش‌های محافظه‌کارانه در سیاست داخلی و نوعی امت‌گرایی انقلابی و ضدغربی در سیاست خارجی انجامید. اما به‌رغم حذف زودهنگام بسیاری از دیگر نیروهای ائتلاف انقلابی، ناهمگونی گرایش‌ها در نظام جدید کاملاً از میان نرفت و حتی با ظهور اختلافات و انشعاباتی که در سال‌های بعد در میان خود اسلامگرایان حاکم رخ داد بر شکاف‌های سیاسی و ایدئولوژیک در درون نظام افزوده شد.

در مجموع دو خط یا جریان اصلی در درون این نظام شکل گرفت که یکی گرایش‌های ایدئولوژیک انعطاف‌ناپذیر و غالباً ستیزه‌جویانه را در سیاست‌های داخلی و خارجی دنبال می‌کرد و دیگری گرایش‌های تکنوکراتیک عملگرایانه و مصالحه‌جویانه که می‌کوشید سیاست‌های خود را با تحولات درونی و قواعد بین‌المللی سازگار سازد. البته در ذیل هریک از این دو جریان اصلی گرایش‌های فرعی متعددی هم وجود داشت یا بعداً پیدا شد که در میزان دوری و نزدیکی‌شان نسبت به ارزش‌هایی چون آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، برابری اقتصادی و… متفاوت بودند. نکته مهم اینکه جریان اصلی اول در بخش اعظم سال‌های پس از انقلاب و به‌ویژه پس از جنگ تسلط بیشتری بر مراکز اصلی تصمیم‌سازی و نهادهای انتصابی پیدا کردند و جریان دوم تفاریق بخشی از مراکز مدیریتی و نهادهای انتخابی را در دست داشته‌اند.

این ساختار دوگانه و صف‌بندی‌های سیاسی برآمده از آن معمولاً رابطه نیروها و نهادهای سیاسی را از حالت کارکردی و رقابتی خارج می‌کرده و به حالت تنازعی و تخاصمی می‌کشانده که غالباً این نیروهای متعلق به جریان دوم بوده‌اند که تحت فشار بیشتری بوده و بعضاً حذف و حاشیه‌ای می‌شده. این الگوی منازعات داخلی علاوه بر اینکه یکی از عوامل اصلی ناهماهنگی‌ها و ناکارآمدی‌های نظام حکمرانی در حوزه داخلی بوده و باعث فرسایش سرمایه‌های سیاسی و مدیریتی می‌شده بیشترین تاثیر منفی خود را بر حوزه سیاست خارجی و مدیریت تنش‌ها و منازعات مربوطه گذاشته است. مصادیقی از این وضعیت را قبلاً عرض کردم.

گسل و یا شکاف فزاینده میان جامعه و نظام حکمرانی قبل از جنگ ۱۲ روزه

لازم است به یک مسئله مهم دیگر در حوزه سیاست داخلی اشاره کنم که در آستانه جنگ ۱۲ روزه همچون یک کوه یخ خودنمایی می‌کرد و آن گسل یا شکاف فزاینده میان جامعه و نظام حکمرانی بود. این گسل و شکاف البته یکباره ایجاد نشده و از علل و عوامل متعددی در طول چند دهه نشأت گرفته بود: فشارهای مستمر لایه‌های ایدئولوژیک و محافظه‌کار جمهوری اسلامی بر الیت فکری و اجتماعی و فعالان سیاسی، همچنین فشارهای اجتماعی و فرهنگی بر زندگی روزمره مردم به‌ویژه زنان و جوانان، از مهمترین عوامل تعمیق این شکاف بودند.

این فشارها گرچه از همان سال‌های اولیه پس از انقلاب شروع شده بود اما از سال‌های پس از جنگ که جامعه پوست انداخته بود و تنوع فکری، سیاسی، ارزشی و فرهنگی بیشتری پیدا کرده بود، این گونه فشارها شدت بیشتری پیداکرد. همچنین، کندی و توقف و واگشت‌ در فرایند توسعه اقتصادی که هم ناشی از عدم اولویت توسعه برای بخش مهمی از نیروهای حاکم و هم ناشی از تنش‌های روابط خارجی و مشخصاً تحریم‌های خارجی بود تنگناهای معیشتی، فقر و بیکاری را افزایش داده بود مهمتر آنکه در همین وضعیت اقتصادی جلوه‌های روزافزونی از نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و به‌ویژه فسادهای مالی و اقتصادی بر عصبانیت و بیگانگی بخش بزرگی از مردم می‌افزود. 

جلوه‌های میدانی شکاف و گسل میان مردم و نظام حکمرانی در سال‌های اخیر به‌ روشنی در سبک زندگی متفاوت و متعارض با سبک زندگی تجویزی نظام حکمرانی و یا در میزان مشارکت در انتخابات‌ها و به‌ویژه در اعتراضات مختلف سیاسی و صنفی و ملی و محلی آشکار بود و نشانه‌های علمی آن نیز در انواع پیمایش‌های ملی و محلی طی سال‌های اخیر خود را نشان داده بود.  این شکاف چیزی نبود که از چشم نیروها و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی درگیر با جمهوری اسلامی دور بماند.

از سال‌ها پیش علاوه بر رسانه‌های مرتبط، برخی از رهبران و تصمیم‌گیران آمریکایی و اسرائیلی هم بر این شکاف انگشت نهاده و از آن به عنوان یک اهرم قوی برای تشدید فشار و آنچه آن را تغییر در ایران می‌نامیدند تاکید و تصریح می‌کردند. گویا در همین جنگ اخیر هم انتظار داشتند که با تهاجم و ضربات آنها به نیروها و تاسیسات نظامی و امنیتی و…، مردم نیز دست به شورش و انقلاب علیه حکومت بزنند. البته به دلایل مختلفی که بحث مستقلی را می‌طلبد، واکنش کلی مردم ایران و حتی بخش بزرگی از ناراضیان سیاسی به این جنگ، برخلاف انتظار مهاجمان از آب درآمد.

امکان های متفاوتی که می توانست شرایط ایران را تغییر بدهد 

‌در این بازه ۴۷ ساله‌ای که شرح دادید آیا امکانی برای اجتناب از تشدید تخاصمات و منازعات تا حد وقوع یک جنگ تمام‌عیار وجود داشت؟

به نظر بنده دست‌کم در هر سه زمینه بالا، یعنی رابطه با آمریکا، پرونده هسته‌ای و شکاف مردم و نظم حکمرانی، امکان‌هایی برای نگرش‌های متفاوت و به طبع آن اتخاذ رویکردها و سیاست‌های متفاوت وجود داشت که ممکن بود روندها و فرجام‌های متفاوتی را رقم بزند. نخست اینکه اگرچه سویه‌های ضدغربی و به‌ویژه ضدآمریکایی به نحوی با ایدئولوژی‌ها و گفتمان مسلط در ماه‌ها و حتی سال‌های اولیه انقلاب آنچنان گره خورده بود که انتظار درجه و برهه‌ای از تنش و تخاصم میان جمهوری اسلامی با غرب و آمریکا را قابل فهم و اغماض می‌ساخت اما دلایل تداوم و حتی تشدید این رویکرد در سال‌ها و دهه‌های متوالی بعد از آن همواره محل اختلاف و مناقشه میان نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی و حتی جناح‌های درون حکومت بود.

با توجه به جایگاه و نقش آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان، و تاثیر متعارضی که تیرگی یا بهبود روابط با این کشور می‌توانست در امنیت و ثبات و توسعه کشور داشته باشد، همانطور که پیشتر هم عرض کردم بارها بخشی از جریان‌ها و جناح‌های حکومت درصدد حل و فصل اختلافات و بهبود روابط با این کشور برآمده بودند ولی هر بار با ممانعت برخی نیروها و نهادهای قدرتمند در درون حکومت مواجه شده بودند.

به نظر می‌رسد تقابل با آمریکا در دوره مورد اشاره، صرف‌نظر از ابعاد ایدئولوژیک مرتبط با سال‌های اولیه انقلاب به نحوی با منازعات داخلی گره خورده بود و بیش از اینکه از محاسبات استراتژیک برآمده باشد با ملاحظات مربوط به هویت‌سازی/هویت‌زدایی و مشروعیت‌بخشی/ مشروعیت‌زدایی جریان‌ها و نیروهای سیاسی داخلی گره خورده و کش و قوس پیدا کرد. درحالی‌که در همین دهه‌های بعد از انقلاب، بسیاری از کشورهایی که پیش و بیش از ایران درگیر منازعه و حتی جنگ با آمریکا بودند، از جمله چین و ویتنام، با تغییر رویکرد از وجه ایدئولوژیک به وجه استراتژیک و به‌ویژه با اولویت دادن به امر توسعه، به منازعه و مخاصمه با آمریکا پایان داده و روابط خود را با آن بهبود بخشیده بودند. 

دوم اینکه، در مورد پروژه هسته‌ای که طی دوره ۲۳ ساله اخیر به حلقه پیوند چالش‌های بین‌المللی و منطقه‌ای و نقطه انباشت فشارهای اقتصادی و تهدیدات امنیتی و نظامی علیه ایران تبدیل شده هم برخی گزینه‌های دیگر منتفی نبود. از همان سال‌های اولیه ناظران و تحلیل‌گرانی بودند که با توجه به مجموعه شرایط جهانی و منطقه‌ای و داخلی، برخلاف جو غالب بر فضای رسمی آن روزهای کشور، تمرکز همه‌جانبه بر این پروژه و به‌ویژه راه انداختن کارناوال‌های تبلیغاتی برای آن را چندان به صلاح و مصلحت و حتی به سود امنیت کشور نمی‌دانستند.

همچنین در طی این دوره، دست‌کم دوبار، یک بار در سال ۱۳۸۲ و دیگری در سال ۱۳۹۴ جمهوری اسلامی درصدد حل و فصل اختلافات و رفع نگرانی‌های مربوط به برنامه هسته‌ای برآمد اما هر دو بار، نه‌فقط در اثر زیاده‌خواهی‌ها و بدعهدی‌های طرف‌های خارجی، همچنین در اثر مواضع و اقدامات برخی جریان‌های تندرو داخلی، این تلاش‌ها به فرجام مطلوبی نرسید.  سوم اینکه، در مورد مسئله گسل سیاسی و به‌ویژه شکاف میان مردم و حکومت نیز بارها شاهد بودیم که با گشایش نسبی فضای سیاسی و پذیرش نسبی تکثر سیاسی و ورود برخی نیروها و گرایش‌های نوپدید به حوزه حکمرانی، پویش‌هایی در جهت ترمیم این شکاف صورت گرفته که نمونه‌هایی از آن را در دوره موسوم به اصلاحات و همچنین سال‌های اولیه دولت روحانی دیدیم.

در دوره این گشایش‌های سیاسی، علاوه بر همگرایی گفتمانی نخبگان و نیروهای اجتماعی موثر با نیروهای حاکم، شاهد بهبود نظام حکمرانی و به تبع آن بهبود شاخص‌هایی نظیر ثبات و رشد اقتصادی، اشتغال، اعتماد و امید به آینده هم بودیم اما با فعال شدن سیاست تنازعی و حذف این نیروها و گرایش‌ها، هربار عقبگرد شدیدتری در این موارد اتفاق افتاد. ای کاش در آن برهه‌ها، نیروها و نهادهای محافظه‌کار و مخالف اصلاح، ظرفیت بیشتری از خود نشان می‌دادند و برخی هزینه‌های موقتی اصلاحات ضروری را می‌پذیرفتند و در نتیجه به انباشت و همگرایی تجربیات و سرمایه‌های سیاسی و کاهش انرژی‌های منفی این گسل خطرناک کمک می‌کردند.

هنوز هم تنها راه غلبه بر این گسل، همین‌هاست: اعتماد به مردم و نیروهای متکثر و به‌ویژه طیف وسیعی از نخبگان فکری، علمی، اجتماعی، فرهنگی، فعالان سیاسی و….که به رغم همه مشکلات و محدودیت‌ها و فشارها همچنان در کشور و حتی خارج از کشور دل در گرو امنیت و ثبات و توسعه و رفاه این کشور و مردم دارند و هرگاه فرصتی یافته‌اند از هیچ تلاش صادقانه و موثری دریغ نکرده‌اند و البته در غیاب آن‌ها بعضاً نیروهای نابلد و گاه فرصت‌طلب و در مواردی فاسد و نابکار سربرآورده و مسلط شده و بر مشکلات کشور شکاف مردم و حکومت افزوده‌اند.  

دلایل تقویت رویکرد جنگ در اسراییل علیه ایران

‌برگردیم به زمینه‌های بلافصل و علل و عوامل مستقیم‌تر تهاجم اسرائیل به ایران و جنگ ۱۲ روزه. به‌رغم همه زمینه‌ها و عواملی که از بعد از انقلاب پتانسیل‌های برخورد میان اسرائیل و ایران را انباشته کرده بود و شما هم آنها را برشمردید تا چند سال قبل، اسرائیل از عملیات مستقیم و آشکار علیه ایران پرهیز داشت. چه شد که در یکی دوسال اخیر به درگیری مستقیم و نهایتاً تهاجم تمام‌عیار علیه ایران روی آورد؟ 

بنده دوره کوتاه‌مدت را از عملیات حماس علیه اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به این سو در نظر می‌گیرم. تا پیش از آن، برخوردهای دو طرف در قالب الگوی به اصطلاح جنگ‌های نرم، کم‌شدت، غیرمستقیم و پنهان جریان داشت اما بعد از آن، اسرائیل جنگ گسترش یابنده‌ای را در کل منطقه شروع کرد که به نظر می‌رسد سال‌ها برای آن برنامه‌ریزی کرده و منتظر فرصت بود. هدف این جنگ چندلایه و بسیار خشن نابودی یا دست‌کم تضعیف شدید تمام نیروهای بالفعل و بالقوه معارض خود بود، این جنگ از غزه آغاز شد و پس از آن به لبنان و سپس یمن و سوریه و سرانجام به ایران کشیده شد. 

ایران گرچه اتهام نقش در عملیات حماس را نپذیرفت و نهادهای اطلاعاتی غربی و حتی اسرائیلی هم نقش مستقیم ایران را تایید نکردند اما علاوه بر پیشینه‌های حمایت ایران از حماس و مواضع حمایت‌آمیز رسانه‌ای و گفتاری که در فضاهای رسمی و تبلیغاتی ایران از این عملیات به نمایش گذاشته شد، و همچنین با ورود دیگر متحدان منطقه‌ای ایران نظیر حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن به درگیری با اسرائیل، ایران نیز بیشتر در معرض اقدامات خصمانه اسرائیل قرار گرفت.

حمله به جلسه مقامات ایرانی در کنسولگری ایران در سوریه در فروردین ۱۴۰۳ و سپس ترور رهبر سیاسی حماس در داخل ایران در مرداد همان سال، که هر دو رویداد، موجی از حملات پهپادی و موشکی ایران به اسرائیل را در پی داشت، عملاً به معنای شروع جنگ مستقیم بین اسرائیل و ایران بود. البته در خلال همین برهه زمانی، از یک سو انتخابات زودرس ایران برگزار شد که به روی کارآمدن پزشکیان با شعار وفاق داخلی و تعامل خارجی انجامید و از سوی دیگر، ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز شد و با وعده پایان دادن به جنگ‌های جاری در کاخ سفید مستقر شد.

این دو رویداد، امیدها و چشم‌اندازهایی برای کاهش سطح تنش و برخورد میان ایران و آمریکا را ایجاد کرد که در صورت تحقق، می‌توانست بر رابطه ایران و اسرائیل نیز تاثیر بگذارد. اتفاقاً در همان برهه یک وقفه چندماهه در درگیری‌های مستقیم ایران و اسرائیل هم به وجود آمد. برخی ناظران این برهه را فرصت تاریخی مهمی برای مدیریت تنش‌ها و جلوگیری از یک جنگ تمام‌عیار قلمداد می‌کردند. اندکی بعد هم با اصرار و فشار ترامپ (شبه‌اولتیماتوم دوماهه) ایران وارد مذاکراتی شد که بازهم امید به کاهش سطح منازعه و پرهیز از جنگ را افزایش داد اما به‌رغم این رویدادها و امیدها آنچه روی داد حمله غافلگیرکننده اسرائیل در ۲۳ خرداد و بقیه ماجرا بود.

‌بسیاری از جمله در میان نیروهای حاکم در ایران بر این ادعا هستند که مذاکره با آمریکا یک تقسیم کار مشترک میان آمریکا و اسرائیل و در واقع یک فریب برای تدارک حمله غافلگیرانه بود. نظر شما چیست؟

قضاوت قطعی در این مورد دشوار است؛ به‌خصوص اینکه چنین ادعایی نیازمند مستندات معتبر است. اما بنده صرفاً بر اساس منطق سیاست، دلیل متقنی برای پروژه فریب بودن اصل مذاکره نمی‌بینم. بازیگران سیاسی اصولاً دنبال تحقق اهداف خود با کمترین هزینه ممکن هستند. اتفاقاً بعید می‌نماید ترامپ هم به دلیل سنخ شخصیتی و رویکرد کلی‌اش گزینه درگیر شدن در جنگ و تقبل هزینه‌های هنگفت طولانی شدن احتمالی آن را بر گزینه دستیابی دیپلماتیک به اهداف مورد نظرش ترجیح داده باشد.

او بارها اعلام کرد که ایران هیچگاه نباید بمب اتم داشته باشد. این به معنای مخالفت او با حفظ هرگونه ظرفیت بالقوه ایران برای دستیابی به چنین وضعیتی بود. البته ایران همواره هدف و تمایل به دستیابی به چنین توانمندی را رد کرده اما در منطق سیاسی و استراتژیک آمریکا و اسرائیل و دیگر قدرت‌های غربی صرف این پتانسیل مهم بوده و نه اهداف و تمایلات واقعی یا اعلامی ایران. 

فقدان سیاست خارجی قدرتمند، پویا و متحرک

‌چرا مذاکرات به نتیجه نرسید و در میانه کار ناگهان اسرائیل به ایران حمله کرد که این حمله بعید است بدون چراغ سبز آمریکا بوده باشد؛ به‌خصوص اینکه خود آمریکا هم وارد معرکه شد…

شواهد زیادی وجود دارد که در مجموع نشان می‌دهد ایران در چندماه منتهی به جنگ اراده جدی برای حل و فصل دیپلماتیک مشکلات پرونده هسته‌ای و حتی تمایل به توافق‌هایی فراتر از آن با آمریکا داشت اما اولاً این اراده، از لحاظ زمانبندی تحولات منطقه و جهان دچار معضل تأخر و تأخیر زمانی بود یعنی فرصت‌های متعددی را پشت سر گذاشته بود. برای مثال، حتی بعد از زیر ضرب رفتن برجام هم از سوی ترامپ و هم نیروهای تندرو ایران، در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ و یا دوره بایدن شرایط مناسب‌تری برای یک مصالحه منصفانه وجود داشت که بخشی از این فرصت‌ها به خاطر ضرباهنگ سریع تحولات منطقه و بخشی هم به دلیل تعلل و تنازعات مربوطه در داخل ایران از دست رفته بود.

با اینکه خود برجام هفت کفن پوسانده اما هنوز هم دعوای «خدمت و خیانت» این یا آن مقام در مذاکرات مربوط به آن هنوز هم در فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران پایان نیافته است. علاوه بر این تأخر و تأخیر، سبک و سیاق دیپلماسی ایران در مذاکرات منتهی به جنگ هم در ناکامی آن بی‌تاثیر نبود. سبک و سیاق دیپلماسی و الگوی مذاکرات ایران با آمریکا طی دوره دوماهه پیش از جنگ از ابتکار عمل و خلاقیت چندانی متناسب با آن شرایط بسیار خاص و بحرانی برخوردار نبود و به‌ویژه تناسب چندانی با شخصیت و سبک و سیاق ترامپ نداشت. ترامپ خواهان آن بود که سریعاً و صریحاً ایران برنامه غنی‌سازی خود را تا حدی که نگرانی حاد اسرائیل را هم برطرف سازد متوقف کند.

این خواسته ترامپ البته از لحاظ حقوقی ناموجه و نوعی زورگویی بود اما اینکه راه مقابله با این زورگویی، از طرف ایران، تداوم سیاست و زبان تکراری و کلیشه‌ای شده نظیر اصرار مستقیم و شعارگونه بر حفظ حق غنی‌سازی و… بوده باشد از همان زمان محل بحث و تردید بود؛ آن هم در شرایطی که طرف مقابل ثبات رای و حوصله چندانی برای مذاکرات فرساینده نداشت و اصولاً نگاه چندان استراتژیک و سنجیده‌ای هم به روند مذاکرات و موقعیت‌ها و محدودیت‌های طرف ایرانی نداشت.

ایرانی‌ها گویا حتی تهدید نظامی و مهلت اعلامی دوماهه ترامپ را هم چندان جدی نگرفته بودند. البته شاید، مقامات و مذاکره‌کنندگان ایرانی با توجه به موارد دیگری از تصمیمات عجولانه و تعیین مهلت‌های متعددی که از سوی ترامپ اعلام شد اما چندان برقرار نمانده بود، نظیر سیاست تعرفه‌ها یا جنگ اوکراین، در این مورد نیز شاید تصور می‌کردند که صرف ورود ایران به فرایند مذاکره و روند آن عملاً آن تهدیدها را از حیز جدیت و اعمال خارج خواهد کرد.

همچنین این تصور شاید از عادت‌واره ناشی از تجربه مذاکرات برجام ناشی می‌شد (که بیش از دو سال طول کشید). غافل از اینکه، علاوه بر شرایط و ویژگی‌های متفاوت تیم آمریکایی، یک عامل شتابزای دیگر هم در این دوره وجود داشت که آن هم اسرائیلی بود که درگیر یک جنگ فراگیر در منطقه بود و خواهان تسری هر چه بیشتر آن به ایران. اسرائیل مکرر از آمادگی خود برای حمله به ایران سخن می‌گفت و سعی می‌کرد هر چه بیشتر و سریع‌تر ترامپ را با برنامه و اهداف خود همراه سازد. به هر حال، به‌ویژه از جلسه چهارم که بی‌ثباتی‌های مواضع و مطالبات آمریکایی‌ها بیشتر شد، خطر شکست مذاکرات آشکارتر شد. 

‌به نظر شما آیا در آن شرایط، سیاستی یا الگوی دیگری برای دیپلماسی و مذاکرات قابل اجرا بود که احتمال توفیق بیشتری داشته باشد؟

بله! طبق ادبیات علمی و تجربیات عملی حل منازعه، حل منازعات مزمن و پیچیده بین‌المللی، که منازعات ایران و آمریکا نمونه‌ای از این منازعات است، نیازمند استراتژی‌های خاصی است. فرض بر این است که این منازعات حتی به فرض اراده جدی طرفین برای حل آن‌ها، به سادگی و در یک مرحله و با یک دوره هرچند طولانی مذاکره قابل حل و فصل نیستند زیرا این منازعات طبعاً با مجموعه پیچیده و متعارضی از زمینه‌ها و عوامل داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی و همچنین موقعیت‌ها و ملاحظات منفعتی، حیثیتی و هویتی گره خورده‌اند که به سادگی قابل جمع و تفریق نیستند.

یکی از استراتژی‌های مطرح در این مورد، استراتژی سه‌مرحله‌ای موسوم به MTR است. این استراتژی شامل سه مرحله متوالی است که با مدیریت منازعه Conflict Management شروع می‌شود که به معنای کاهش سطح تنش و برخورد میان طرفین است، سپس وارد مرحله تحول منازعه Conflict Transformation می‌شود که به معنای تغییر عرصه و موضوع منازعه است و سرانجام آن، مرحله حل و فصل اختلافات Conflict Resolution است.

بعد از روی کارآمدن پزشکیان ایران به خوبی مرحله نخست این استراتژی، یعنی کاهش سطح تنش را آغاز کرد. شعار انتخاباتی تعامل با جهان، ادامه سیاست بهبود روابط با کشورهای عربی، که البته قبل از پزشکیان شروع شده بود، واکنش‌های پایین‌تر از سطح انتظار به اسرائیل در مورد ترور هنیه و حملات متعدد به حزب‌الله و رهبران آن و سرانجام، تعویق عملیات موسوم به وعده صادق ۳ که قرار بود در پاسخ به حملات بی‌سابقه هوایی اسرائیل به ایران در آبان‌ماه ۱۴۰۳ انجام شود، همگی نمونه‌هایی از این تلاش‌ها بود. مهمتر از همه، اعلام آمادگی برای شروع مذاکرات هرچند غیرمستقیم در عمان. اما با توجه به مجموعه حساسیت‌ها و مخاطراتی که وجود داشت ایران می‌توانست در جریان مذاکرات وارد مرحله دوم یعنی «تحول منازعه» شود که نشد! 

تحول منازعه با امکان هم سویی و هم منفعتی بیشتر با طرف مقابل

‌تحول منازعه به چه معناست و چگونه می‌تواند عملیاتی و اجرا شود و آیا اصولاً برای ایران امکان‌پذیر است؟

تحول منازعه به معنای تلاش برای تغییر نگاه خود و طرف مقابل نسبت به مسائل و اختلافات مزمنی است که ذهنیت‌های منفی یا وابستگی به مسیر را در دوطرف ایجاد کرده است. بازیگران سیاسی و فعالان حل منازعه برای غلبه بر بن‌بست‌های ناشی از این وضعیت ضمن حفظ ارزش‌های اصلی خود سعی می‌کنند آن ارزش‌ها را در قالب‌ و با عنوان‌ مسائل و موضوعات دیگری که امکان هم‌سویی و هم‌منفعتی بیشتری با طرف مقابل در آن وجود دارد، مطرح کنند.

برای مثال ایران می‌توانست و همچنان می‌تواند حقوق خود را در مورد برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز با قرار دادن پرونده هسته‌ای در چارچوب و حتی ذیل یک یا چند مسئله و ارزش فراگیرتر و دارای جاذبه بیشتر برای طرف مقابل مطرح کند. به نظر بنده دو موضوع و مسئله یکی «امنیت منطقه‌ای» و دیگری «توسعه منطقه‌ای» ظرفیت زیادی برای تحول منازعه هسته‌ای ایران داشته و هنوز هم دارد. ایران در گفتار سیاسی و همچنین دستورکار مذاکرات خود می‌توانست و همچنان می‌تواند با تاکید بر اینکه مسئله و نیاز اصلی‌اش نه نفس توانمندی هسته‌ای و یا نفس توان موشکی و… است، بلکه به دنبال تامین امنیت ملی، ثبات سیاسی و توسعه پایدار کشورش است؛ این همان چیزی بود که در چند دهه اخیر چینی‌ها و ویتنامی‌ها هم در گفتار و هم در کردارشان به آن روی آوردند.

پرونده هسته‌ای را از زیر ضرب حساسیت‌های مزمن و حتی هیستریک شده طرف مقابل خارج سازند. دیپلمات‌های ایرانی اگر دستشان باز باشد، طی مذاکرات احتمالی آینده می‌توانند بر این دو مسئله، و یا چه‌بسا مسائل جدید دیگری پای بفشارند و حتی از موضع یک طلبکار و بر حق مدعی شوند که کشورشان طی دوره ۴۷ ساله بعد از انقلاب تحت فشارهای مختلف، از جمله تحمیل جنگ‌ها و تحریم‌های طولانی به‌ویژه از سوی غرب، همواره هم امنیت و هم توسعه‌شان را در تهدید دیده‌اند.

همچنین سیاستمردان و دیپلمات‌های ایرانی می‌توانند به صراحت اعلام کنند که به‌رغم همه فشارها و بدعهدی‌های طرف‌های مقابل، دولت و مردم‌شان هم‌اکنون بیش از هر زمان دیگری آمادگی دارند تا این اهداف و ارزش‌های بنیادین‌شان را که حق طبیعی همه کشورها و جوامع است در پیوند با دیگر مسائل منطقه و جهان و به عبارت دیگر در پیوند با یک پروژه مشترک امنیت و توسعه منطقه‌ای و حتی جهانی دنبال کنند. اتفاقاً این دو مسئله یا دیگر مسائل مشابه، ظرفیت گفتمانی بیشتری برای ایجاد هم‌مسئله‌گی با آمریکای دوران ترامپ و همچنین برخی از بازیگران منطقه‌ای را در خود دارد.

چنانچه این هم مسئله‌گی ایجاد شود، آنگاه پرونده هسته‌ای می‌تواند در ذیل این موضوع با حساسیت کمتری مورد بحث قرار گیرد و به توافق منصفانه‌تری بینجامد  یک توافق پراگماتیستی منصفانه هسته‌ای صرف‌نظر از ابعاد و پیچیدگی‌های فنی موضوع، که در صلاحیت بنده نیست می‌توانست و می‌تواند مثلاً شامل سه مولفه تعلیق، خروج اورانیوم‌های با غلظت بالا از دسترسی صنایع نظامی ایران و تلاش برای تاسیس یک کنسرسیوم منطقه‌ای و حتی جهانی برای حفظ و ارتقاء سرمایه‌ها و توانمندی‌های علمی و تکنولوژیک هسته‌ای کشور باشد.

اتفاقاً بحث کنسرسیوم که گویا در جریان مذاکرات قبلی از سوی برخی میانجیان منطقه‌ای مطرح شده بود می‌تواند یکی از حلقه‌های پیوند موضوع هسته‌ای هم با امنیت منطقه‌ای و هم با توسعه منطقه‌ای باشد زیرا سرمایه‌ها و دستاوردهای ارزشمند علمی و تکنولوژیک ایران در این زمینه را حفظ می‌کند و در خدمت اقتدار و امنیت کشور و توسعه ملی و منطقه‌ای قرار می‌دهد. (البته آنچه بنده در اینجا عرض کردم صرفاً ایده‌های خام یک گدای گوشه‌نشین آماتور است و در این مورد بسیار پیچیده، صلاح و مصلحت مملکت را خسروان و متخصصان و کارآزمودگان سیاسی و دیپلماتیک و فنی و اقتصادی بهتر می‌دانند). 

ایران نمی تواند حقوق فلسطینیان را نادیده بگیرد

‌مسئله اسرائیل چه می‌شود؟

همانطور که به دلایل متعددی که پیشتر عرض کردم ایران بعد از انقلاب، نمی‌توانسته و همچنان نمی‌تواند اسرائیل را به رسمیت بشناسد و همچنین نمی‌تواند نسبت به حقوق تضییع‌شده فلسطینیان بی‌تفاوت باشد، اما شاید می‌تواند از نقش یک چالشگر نظامی درگیر، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، فاصله بیشتری بگیرد و مسائل و حقوق فلسطینیان را علاوه بر ابعاد بشردوستانه، در عرصه‌های سیاسی و دیپلماتیک و حقوقی و تلاش برای اجماع‌سازی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی دنبال کند. مهمتر اینکه زبان سیاسی و دیپلماتیک ایران باید مسائلش با اسرائیل را دائماً از اختلافاتش با آمریکا و اروپا جدا کند. اتفاقاً یکی از نقاط ضعف مذاکرات اخیر به‌ویژه در جلسات آخر این بود که ایران بر این جداسازی متمرکز نشد.

با خلاقیت و سرعت عمل دیپلماتیک و دستیابی به یک توافق پراگماتیستی هسته‌ای شاید ایران می‌توانست از دام جنگی که اسرائیل سال‌ها آن را طراحی و آماده‌سازی و زمینه‌سازی کرده بود بپرهیزد و با این ابتکار عمل، ترامپ را که به لحاظ سبک سیاست و الگوی شخصیتش نیازمند یک دستاورد سریع برای خودش بود به سوی خود جلب کند و او را به یک میانجی و نه طرف جنگ تبدیل کند و حتی او را به اعلام جشن یک «پیروزی دیپلماتیک» بکشاند. در حالی که متاسفانه این اسرائیل بود که با استفاده از تأخر و تأخیر سیاست و دیپلماسی ایران و با استفاده از ویژگی‌های شخصیتی ترامپ او را به شریک پروژه ویرانگر خود تبدیل کرد و بلافاصله هم او را به اعلام مثلاً جشن یک پیروزی نظامی کشاند.

ایران می‌توانست این بازی را با هزینه کمتری ببرد و البته هنوز هم می‌تواند ضمن حفظ و ارتقاء توانمندی نظامی متعارف خود، که عجالتاً همانا توانایی موشکی است هرچند دسترسی به دیگر توانمندی‌های متعارف نیز منتفی نیست، با موقعیت بهتری به بازی‌های آینده برگردد. در پایان این نکته را اضافه کنم که به باور بنده چنانچه ایران بتواند از یک سو منازعات و اختلافات مزمن و پیچیده خود را به طریقی از طرق ممکن و مطلوب با غرب و به‌ویژه آمریکا حل کند، و از طرف دیگر با توسعه و تعمیق روابط خود با دیگر کشورهای منطقه، به سوی همگرایی و ایجاد یک نظام امنیت منطقه‌ای حرکت کند، امکان‌های بسیار بیشتری برای مهار اسرائیل در کل منطقه و از جمله در ارتباطش با ایران فراهم خواهد شد. 

۲۱۶۲۱۶



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 9196

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *