ریشه های فلسفی ترامپ گرایی چیست؟ / “ترامپیسم” در Yangeenia



گروه فکری: مقاله زیر توسط امیر فارشاباف در گروه اتاق فکر روزنامه ایران با رویکرد فلسفه سیاسی تلاش های آماده برای مقابله با شکل گیری ترامپیسم در ایالات متحده. وی در مقدمه ای از مقاله ، می نویسد: “این یک دولت پنج روزه در ایالات متحده بوده است که سوابق تعداد چالش ها و بحران های ملی و فراملی را شکسته است ؛ مرحوم ترامپ ، که قادر به شکست دادن رقیب دموکراتیک خود کامالا هریس با دریای وعده ها بود ، اکنون در طوفان بحران های کوچک گرفتار شده است ؛ از بسیاری از بحران های کوچک و از بسیاری از نقض های حقوقی و امنیت اقتصادی و ظلم و روهای اقتصادی و بحران و بحران و مشکلات اقتصادی و آشکار سازی و آشکار سازی اقتصادی. وعده ها ، اقداماتی از قبیل حمله نظامی به تسهیلات هسته ای ایران و پاسخ متقابل تهران ، عدم دستیابی به صلح در فلسطین اشغالی و اوکراین ، تشدید شکاف های موجود در کابینه و از بین بردن زودهنگام متفقین و ایجاد عدم اطمینان در تصمیم گیری و غیره.

با این حال ، این مقاله در شش ماه اول ارزیابی نمی شود. در عوض ، ما در حال تلاش برای عبور از لایه وقایع و روندها هستیم و پایه های فرهنگی و نظری تاریخ جدید 5 ساله ایالات متحده را گسترش می دهیم تا درک واضح تر و عمیق تری از ماهیت این “آمریکای جدید” و دلایل ظهور آن کسب کنیم. ظهور یک طبقه اجتماعی جدید در آمریکا ، که در حال توسعه قدرت و قدرت خود در ساختار سیاسی ایالات متحده است ، سؤالات بسیاری را در مورد اینکه این طبقه و چرا ظهور و آینده جامعه آمریکا ایجاد کرده است ، ایجاد کرده است. طبقه یا فرایندی که اگرچه خود نتیجه سلسله مراتب تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی است ، از این پس به عنوان یکی از تأثیرگذارترین جریان های سیاسی و اقتصادی ، هویت و هویت آمریکایی را به شکل جدیدی می بخشد. کلاس متشکل از الیگارشی تکنسین ، یا همانطور که می گویند میلیاردرهای دره سیلیکون ، که در ارتباط با پوپولیسم ترامپ ، وضعیت جدیدی و عجیبی در ایالات متحده فراهم کرده است.

به گفته نویسنده ، این رویداد یک تمدن صرف نیست ، بلکه نوعی ماهیت اجتماعی است که با روبنا قابل تجزیه و تحلیل نیست. درک این احیای فرهنگی فقط با روش های علوم دانشگاهی امکان پذیر نیست و علاوه بر مطالعات اجتماعی ، باید از سؤالات اساسی تر نیز استقبال شود. شاید دوباره ، مانند کریستوفر کلمبوس ، کشف “آمریکا” لازم باشد. البته سوال اصلی این زمان ، مانند سؤال کلمبوس ، مربوط به “کجا” آمریکای جدید نیست ، بلکه سؤال این است که چیست. برای نزدیک شدن به پاسخ به این سؤال ، “آمریکای جدید چیست؟” از دیدگاه های مختلف ، می توان تحولات سیاسی ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد. به عنوان مثال ، از نظر جامعه شناسی سیاسی ، می توان تعیین سیاست در ایالات متحده توسط گروه ها و نیروهای اجتماعی را مطالعه کرد. و از دیدگاه فلسفه سیاسی ، می توان آن را در این مقاله مورد بررسی قرار داد ، و سعی در تجزیه و تحلیل ماهیت آمریکای جدید از این موقعیت اخیر داشت. برای چنین اکتشافی ، بهتر است ریشه های تاریخی این پدیده نوظهور را بخوانید و بشناسیم و از طرف دیگر اجزای تشکیل دهنده آن را تجزیه و تحلیل و تشخیص دهید.“.” در این مقاله آمده است:

کلمات چگونه کار می کنند؟

عنوان فوق از نام کتاب J. El بدست آمده است. Avastine یک فیلسوف زبان معمولی است که به عنوان مدرسه مدرسه آکسفورد شناخته می شود. حال سؤال این است که فلسفه زبان با فلسفه سیاسی چیست؟! به طور خاص ، مشکل اصلی در معرفی و بررسی طبقه جدید حاکمان آمریکایی این است که هنوز نه یک مفهوم مشخص در تعریف آن وجود ندارد ، و نه کلمه ای که می تواند نشانه آن مفهوم باشد. مثل نوزادی که هنوز او را نامگذاری نکرده است! برخی این روند را “تکنوپولیست” می نامند ، در حالی که برخی دیگر “Technolibertarin” و “Technologic” و برخی کل واقعیت را در “ترامپیسم” کوتاه مدت خلاصه می کنند.

اکنون کمکی که فلسفه زبان این موضوع را بررسی می کند این است که با ارائه اشکال تحلیل مفهومی ، درک واقعیت ها را تسهیل می کند. به معنای واضح تر ، با تجزیه و تحلیل و تجزیه این پدیده جدید جدید در مؤلفه های مفهومی تر ، ممکن است می توان درک واضح تر و متمایز تری از واقعیت خود بدست آورد ، و در مراحل بعدی ، می توان راحت تر درباره نسبت آمریکای جدید و ریشه های تاریخی و فکری آن صحبت کرد. آمریکای جدید که همزمان با ظهور “ترامپیسم” بوده است ، هویت جدیدی است که از بعضی جهات با ریشه های قدیمی خود ارتباط دارد و از جهات دیگر ، آمریکا کلاسیک قطع می شود.
“ترامپیسم” یک پدیده کامپوزیت است که از مؤلفه های مختلف و حتی گاه متناقض تشکیل شده است. در مقابل ، باید یک کل و مصنوعی در نظر گرفته شود ، که شرکت تابعه مؤلفه هایی است که آن را ایجاد می کند.
ناوبری ، ناسیونالیسم ، پوپولیسم ، لیبرالیسم اقتصادی ، رادیکالیسم راست ، مسیحیت آخرالزمانی ، فضیلت جمهوریخواه ، استفاده اخلاقی ، بوروکراسی ضد سنتی و الیگارشیسم و غیره. به یک وحدت طبیعی و طبیعی می رسد. به خصوص با توجه به این واقعیت که هر یک از این مؤلفه ها دارای هویت مشخصی هستند و به راحتی با سایر روندهای متضاد مرتبط نیستند.

آیا ترامپیسم بخشی از جریان اصلی است؟

پدیده ترامپیسم را می توان در رابطه با جریان اصلی سیاست در جهان غرب مقایسه و بررسی کرد. قبل از بحران پناهندگی در سال 2 ، این دو طیف راست و چپ به عنوان دو جریان اصلی سیاسی در اروپا شناخته می شدند و گروه ها و جریان های دیگر مانند راست و چپ در حاشیه بودند. با تشدید بحران مهاجرت و تروریسم در اروپا ، از یک سو ، و ظهور ترامپ در ایالات متحده و قدرت احزاب و چهره های راستگرا از طرف دیگر ، هر دو فضای تقویت و گسترش پوپولیسم راست و برخی از طیف میانی ، مانند رویکردهای رادیکال ، رویکردهای درست و متمرکز ، رویکرد و رویکرد رادیکال.

به عبارت دیگر ، پوپولیستی رادیکال راست – که قبلاً برخی از هنجارهای کلاسیک اتحادیه اروپا مانند دموکراسی را پذیرفته بود – با فضای مطلوب به جریان اصلی پیوست و از طرف دیگر ، برخی از طیف های اصلی سنتی به رادیکالیسم تمایل داشتند. در بسیاری از دولت های اروپایی و آمریکایی ، حقوق پوپولیستی در حال حاضر رواج دارد و این می تواند یک چیز دلپذیر برای دولت جدید ایالات متحده باشد. ایتالیا ، مجارستان ، روسیه ، آرژانتین ، بلاروس و هلند از جمله کشورهایی هستند که جریان ناسیونالیست و پوپولیستی بر آن حاکم است و بسیاری از کشورهای دیگر مانند انگلیس ، آلمان ، فرانسه ، اتریش و رومانی ، پرتغال و لهستان نیز علاقه مند به جریان رادیکال هستند.

با این حال ، مقاومت شدید و متمرکز در برابر راست سیاست افراطی در جهان ، به ویژه در اروپا و ایالات متحده وجود داشته است ، که خواندن آن نیز می تواند مهم باشد.
بیشتر این مقاومت ها در اروپا به دلیل تهدید این جریانها در برابر دموکراسی و هنجارهای اخلاقی و سیاسی و تعهدات اقتصادی و امنیتی مانند ناتو و اتحادیه اروپا است و در ایالات متحده حمله بی سابقه بوروکراسی غالب یکی از مهمترین تهدیدات برای ایالات متحده است.

“نگاهی به ریشه های فکری ترامپیسم”

همانطور که در ابتدا گفته شد ، پدیده نوظهور “ترامپیسم” را می توان از زوایای مختلف از جمله روانشناسی سیاسی و جامعه شناسی سیاسی مورد بررسی قرار داد. این دیدگاه ها ، علی رغم امتیازات آنها ، اساساً رابطه مستقیمی با منابع نظری پدیده مورد نظر نیست و برای درک زمین که “آمریکای جدید” ریشه در تاریخ فلسفه سیاسی دارد. باز هم ، همانطور که گفته شد ، ترامپیسم پدیده مؤلفه هایی است که هرکدام عزم تاریخی خود را دارند. به این ترتیب ، برای درک ریشه های این پدیده ، قطعات باید خوانده و به رسمیت شناخته شوند که به یک تحقیق دقیق نیاز دارد ، و در اینجا صرفاً یک مرور کلی است.

از نظر تاریخی ، انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم با ظهور جریان هایی که در قرن بعد ادامه یافت و جریان های اصلی سیاسی در غرب ، به ویژه اروپا را تشکیل داد ، سرچشمه گرفت. به عبارت دیگر ، سه جریان اصلی سیاسی در اروپا ، چپ ، میانه و راست رادیکال ، هر یک از سه قرن هجدهم کلاسیک هستند. این چپ در حال حاضر توسط احزاب سوسیالیستی – از سوسیال دموکراتیک میانه تا مارکسیسم ارتدکس – گروهی که به تغییرات اجتماعی و سیاسی رادیکال در برابری مدنی اساسی و ذاتی و رد هر سلسله مراتب اجتماعی اعتقاد داشتند و به دلیل موقعیت “چپ” به دلیل موقعیت آنها در پارلمان فرانسه ، سمت چپ مجالس شناخته می شود ، نشان داده شده است.

کارل مارکس و فردریش انگلس با تدوین و تدوین مانیفست کمونیست ، شکل جدیدتر و انقلابی تری به دست آوردند. در مقابل ، این گروه باید به عنوان “حق” یا طیف محافظه کارانه ، که به دلیل موقعیت آنها در پارلمان فرانسه نیز شناخته شده بود ، نام برد. محافظه کاران ، که به تسلط بر نظم الهی و جبری اعتقاد داشتند ، برخلاف چپ ، آنها به اصلاحات تدریجی مبتنی بر منطق “هزینه و فایده” اعتقاد داشتند و بنابراین ، نابرابری های موجود را با وضعیت طبیعی هماهنگ می دانستند. نمایندگان این طیف در قرن هجدهم متفکر ایرلندی و نویسنده کتاب معروف “بازتاب در انقلاب فرانسه” ، پادشاه پروس ، فیلسوف تجربی اسکاتلندی ، دیوید هیوم ، و ولتایر و طیف گسترده ای از روشنفکران انگلیسی و آمریکایی بودند.

در کنار این دو طرف متناقض ، باید در یک جریان سوم نیز ذکر شود که در این دو جریان رشد کرده و تحت تأثیر این دو و به روش های دیگر ، تحت تأثیر آنها قرار گرفته است. نماینده اصلی این طرز فکر ، ژان -جکوس روسو است. تفکر روسو به دلیل ابهامات منطقی و به دلیل تفسیر ناپایدار ، منبع مختلف سیاست گذاری بوده است. روسو ، از یک سو ، صاحب ناسیونالیسم بود و از طرف دیگر ، به دلیل فساد تمدن جدید و توجه ویژه به دموکراسی یونان ، نوعی دموکراسی مقاوم سازی است. او همچنین نوعی فضیلت اجباری را مطرح کرد که بر اساس مفهوم “اراده عمومی” که در قلب اندیشه سیاسی وی است ، آرمان ایده آل گرایی افلاطون را برانگیخته است. از نظر این موارد ، روسو می تواند یکی از جریان حق معنوی صالح و ناسیونالیستی باشد.

اشکال دیگر این فکر توسط محققان بعدی مانند هگل ، نیچه ، اسپانگلر و هایدگر دنبال شد. بنابراین چگونه می توان بین یک پدیده چند جانبه معاصر با جریان های فکری قرن هجدهم ارتباط برقرار کرد؟ همانطور که گفته شد ، در تجزیه و تحلیل پدیده ای مانند “ترامپیسم” ، درست است که ویژگی های جدیدی مانند فناوری پیشرفته و نئو حفاظت قابل تشخیص هستند. اما مفاهیم “ناسیونالیسم” و “محافظه کاری سنتی” و “الیگارشی” ریشه های تاریخی قدیمی دارند.بشر خلاصه اینکه “ترامپیسم” در آمریکای جدید از نظر فلسفه اخلاق مبتنی بر اساس سودمندی عملی است و از نظر ریشه های تئوری سیاست خارجی ، نوعی رئالیسم را از اندیشه سیاسی ماکیاولی و هابز و از نظر فلسفه سیاسی ، فلسفه سیاسی دنبال می کند. از یک طرف ، برخی از ویژگی های محافظه کاری کلاسیک مانند مقررات زدایی و رویارویی با بوروکراسی را دنبال می کند و از طرف دیگر ، از اقتدار پوپولیستی معاصر پیروی می کند.

این هم ناسیونالیست و هم صاحب یک مسیحی آخرالزمانی است که البته این پیوند اخیر – رابطه مسیحیت و دولت – نه تنها مصنوعی بلکه یک ارتباط معنوی و تاریخی است. ایده “دولت مینیمالیستی” در لیبرالیسم کلاسیک جان لاک و لیبرال های بعدی ، در آموزه های مسیحیت اولیه ، از جمله الهیات پولووسی ، مفهوم “گناه اول” و انسان ایده گناه را دارد و متعاقباً ایده “دولت به عنوان شر” در آگوستین و کلیسای دیگر. از نظر معرفت شناختی ، دو نوع رویارویی با عقل گرایی در رژیم سیاسی جدید ایالات متحده نیز می تواند مشخص شود: اول ، قرار گرفتن در معرض محافظه کارانه با عقل مبتنی بر نقد عقل و شک و تردید در عقلانیت روشنگری. در این نوع رویارویی ، عقل به تنهایی کافی نیست و به یک عامل متعالی مانند دین نیاز دارد و دوم قرار گرفتن در معرض فناوری در برابر عقلانیت ، تأکید بر خرد ابزاری و نه خرد خالص.

1



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 9002

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *