زن سیاهپوست حتما فاسد است؟ / «یک قطره خون کافی است» تا سیاه بشوی / دموکراسی آمریکایی چگونه تروریسم نژادی را سازماندهی می کرد


گروه اندیشه: آمریکایی که امروز در برابر کشتار غزه چشم بر هم می گذارد، و جنبش دانشجویی خود را به دلیل حمایت آنان از محرومان غزه سرکوب می کند، خود سابقه طولانی در اعمال رفتار وحشیانه نسبت به سیاهپوستان دارد. رفتار نژادپرستانه که امروز در رفتار ترامپ دیده می شود، کاملا در مطلب زیر انعکاس یافته است. مقاله زیر از لوئیک واکان که در لوموند دیپلماتیک فارسی منتشر شده، در صدد آن است که توضیح دهد، چگونه می توان ادامه رژیم نژادپرستی را در کشوری توضیح داد که برابری بین سفیدپوستان و سیاهان را با لغو برده داری به رسمیت شناخته شده است؟ این مقاله ای است با تیتر « جیم کراو(Jim Crow) ، تروریسم کاست در آمریکا» که بخشی از آن را شروین احمدی ترجمه کرده است. لوئیک واکان استاد جامعه شناسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و محقق در مرکز جامعه شناسی اروپائی کولج دو فرانس است. خواننده با مطالعه مقاله او، در می یابد که چگونه قانون و سیاست می تواند تضمین کننده تسلطی وحشیانه باشد. از جمله در کشوری که خود را بهشت دموکراتیک می داند.  

این مقاله به بررسی دقیق و جامع دوره جیم کراو در جنوب ایالات متحده که از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم به طول انجامید، می پردازد. در دوره جیم کراو، فرهنگ، و دیدگاه های نژادپرستانه، جداسازی و سلطه نژادی را اعمال می کردند و بر اساس قوانین و رسوم اجتماعی، سیاه‌پوستان را در موقعیتی فرودست قرار می‌دادند. خاستگاه اصطلاح جیم کراو، از یک شخصیت تمسخرآمیز تئاتری در قرن نوزدهم گرفته شده که به مسخره کردن سیاه‌پوستان می‌پرداخت. سنبل قوانین مبتنی بر سلطه نژادی و نژادپرستانه، قانون «یک قطره خون» است به این معنا که هر فردی را که حتی مقدار بسیار کمی خون سیاه‌پوست داشت، به عنوان سیاه‌پوست طبقه‌بندی و او را از کلیه حقوق مبتنی بر برابری اجتماعی محروم می ساختند.

این موضوع باعث ایجاد دو دسته‌بندی سفت و سخت نژادی شد و هرگونه اختلاط نژادی را تهدیدی برای «خلوص نژاد سفید» می‌دانست. در بخش سلطه اقتصادی، مقاله نشان می‌دهد که چگونه سیاه‌پوستان از طریق سیستم «زارع سهم‌گیر» (sharecropping)، کار اجباری و قوانین ناعادلانه، در فقر و بدهی دائمی نگه داشته می‌شدند. مالکان سفیدپوست با تقلب در حساب‌ها و استفاده از خشونت، مانع از استقلال اقتصادی سیاه‌پوستان می‌شدند. اما سفیدپوستان برای حاکمیت وحشیانه خود، به جداسازی سیستماتیک نیز اقدام کرده بودند. جداسازی نژادی (Segregation) در این دوره فراتر از فضاهای عمومی بود و به تمام جنبه‌های زندگی، از مدارس و بیمارستان‌ها گرفته تا زندان‌ها و گورستان‌ها، گسترش یافته بود. تابلوها و موانع فیزیکی، فضاهای سفیدپوستان و سیاه‌پوستان را از هم جدا می‌کرد.

این خود منتهی به تحقیر و اعمال خشونت های شدید علیه سیاهپوستان می شد که مقاله به جزئیات تحقیرهای اجتماعی و خشونت‌های شدید، از جمله لینچ، حملات کوکلوکس کلان، و ضرب و شتم می‌پردازد. این خشونت‌ها برای حفظ سلسله‌مراتب نژادی و جلوگیری از هرگونه رفتار «گستاخانه» از سوی سیاه‌پوستان به کار می‌رفت. قوانین نانوشته‌ای وجود داشت که سیاه‌پوستان را مجبور به رفتار فرمانبردارانه در برابر سفیدپوستان می‌کرد. تجاوز به حقوق سیاهپوستان تنها در این حوزه ها ختم نمی شد، بلکه زندگی خصوصی آنان را نیز دربرمی گرفت. سفیدپوستان تابوهای جنسی و ازدواج را رواج داده بودند. روابط جنسی بین مردان سیاه‌پوست و زنان سفیدپوست به شدت ممنوع و مجازات آن مرگ بود، در حالی که روابط مردان سفیدپوست با زنان سیاه‌پوست تحمل می‌شد. زنان سیاه‌پوست اغلب به عنوان موجوداتی فاسد و شهوانی تلقی می‌شدند. این مقاله که خود نمایانگر ریشه های ترامپیسم در تاریخ آمریکاست، از نظرتان می گذرد:

****

 اصطلاح «جیم کراو» از عنوان یک آهنگ همراه با رقص سال ۱۸۳۲ گرفته شده است: « Jump Jim Crow ». خواننده آن « Thomas Dartmouth Daddy Rice » ، تحسین‌شده‌ترین آواز خوان زمان خود در ایالات متحده و انگلستان بود. جیم کراو به یکی از چهره‌های کلیدی نمایش‌های مینسترل* تبدیل شد که ویژگی‌های فرضی شخصیت سیاه‌پوستانی را مسخره می کرد که در مزرعه کار می کردند. با لباسی پُر وصله‌ و کلاهی که مرتبا با آن به گونه‌ای خنده دار بازی می نمود، «جیم کراو» در آوازی با لهجه ای «اتیوپیایی»( لهجه ای مانند مبارک در سیاه بازی.م) ، داستان برده ای راضی از وضعیت خود را تعریف می کرد.

مورخان از اصطلاح «جیم کراو» برای نامیدن دوران «جداسازی نژادی» استفاده کرده اند، که در محدوده دو تصمیم دادگاه عالی ایالات متحده قرار دارد که در سال ۱۸۹۶ تفکیک قانونی «نژادها» را در جنوب کشور تائید و سپس در سال ‍۱۹۵۴ آنرا باطل کرد. این بازه زمانی در عین حال مشخص کننده خشن ترین رژیم سلطه نژادی دوران مدرن در زمان صلح می باشد.

«جیم کراو» بین دوره استقرار این رژیم(آغاز قرن بیستم)، دوران شکوفایی هژمونیک (دوره بین دو جنگ) ، و مبارزه برای زیر سوال بردن و انحلال تدریجی آن (دو دهه پس از جنگ جهانی دوم) تحول یافت. در ده ایالت جنوبی که قبلاً یک کنفدراسیون را تشکیل می دادند، ویرجینیا و کارولینای شمالی در منتهی الیه قطب «مدنیت» بودند و در دورترین سوی قطب دیگر، «وحشیگری» در می‌سی‌سی‌پی تجسم می یافت و ایالاتی مانند فلوریدا، جورجیا و آرکانزاس در امتداد آن در همین طیف قرار داشتند.

کمی خون سیاه همه چیز را کاملا سیاه می کند

برای درک این رژیم سلطه نژادی، ابتدا باید سیستم طبقه بندی ای را درک کرد که زیربنای آن بود. در جنوب ایالات متحده، پس از لغو برده داری، قانون و عرف عمومی تنها دو گروه مجزا به رسمیت شناخته می شد، سفیدپوستان و سیاه پوستان (negros یا colored). این جداسازی وجود تنوع ارتباطات جنسی گسترده انسان های تحت بردگی را در نظر نمی گرفت که موجب طیفی گسترده در محدوده رنگ پوست و فنوتیپ(رخ نمود) ‌ها در میان جمعیت سیاه‌پوست می‌شد. فرزندان والدینی که از نظر نژادی مختلط بودند، بدون توجه به رنگ پوست ، بر اساس وضعیت اجتماعی یا هویت نژادی اجداد دیگرشان، به طور خودکار در دسته فرودست تر، یعنی سیاه پوستان، قرار می گرفتند.

این قانون به اصطلاح «قطره خون» زمانی سخت‌تر شد که خصومت نسبت به دورگه بودن(اختلاط نژادی) در اواسط قرن نوزدهم به هیستری جمعی تبدیل شد. پس از آن شبه نظامیان و گروه های ضد اختلاط نژادی در سراسر جنوب سازماندهی شدند. ۱۴ ایالت از پانزده ایالت جنوبی به سرعت موازین قانونی سفت و سختی را تصویب کردند که به طور رسمی وضعیت نژادی «سیاهپوست» را بر اساس وجود نسبیتی در « قطره خون» تعریف می کرد. در فلوریدا، طبق قانون اساسی ایالت، داشتن یک شانزدهم خون سیاه پوست کافی بود تا فرد «سیاهپوست» در نظر گرفته شود. در مریلند و می سی سی پی این میزان یک هجدهم بود. در کنتاکی وجود هر «مقدار قابل تشخیص» خون سیاه کافی بود. در آرکانزاس، «سیاهپوست» به «هر فردی که خون سیاهپوست در رگهای خود دارد» اطلاق می شد، در حالی که در آلاباما، مولاتوها* در طبقه بندی سیاه پوستان قرار گرفتند.

اما این طبقه بندی مسئله مولاتو را حل نکرد و سفیدپوستانی که از هویت نژادی خود مطمئن نبودند، در مورد «سیاه پوستی نامرئی» دچار پارانویا شدند (که در رمان‌های ویلیام فاکنر «روشنائی ماه اوت» و «ابشالوم، ابشالوم !» مطرح شده است). این نگرانی به قدری شدید شد که معاشرت با نوادگان بردگان با هر رنگی کافی بود تا فرد حتی در غیاب اثبات اصل و نسب آفریقایی ، سیاه پوست (یا «سیاهپوستِ سفید») طبقه بندی شود. از دهه ۱۹۲۰، سفیدپوستان و سیاه پوستان دو دسته نژادی بودند که با یک سد خونی غیرقابل عبور ، به ویژه در ایالت های جنوبی ، از هم جدا شدند.

بدین ترتیب ایالات متحده تنها کشوری در جهان شد که سیاه بودن را با قاعده قطره خون تعریف کرد. با این حال، برای جمعیت سیاه پوست که در میانه دوگانه انگاری سیاه و سفید گرفتار بود، درجه بندی رنگ ها همچنان اهمیت داشت. این چنین بود که در شهر کوچک می سی سی پی در دهه ۱۹۴۰، پوست روشن یک دارایی اقتصادی، اجتماعی و جنسی به حساب می آمد. معیارهای زیبایی «سفیدپوست بودن» بود و مردان موفق از نظر اجتماعی تلاش می کردند تا با زنان «روشن» ازدواج کنند.

قانون «قطره خون» که برای تحمیل «برده داری» ایجاد و برقرار شده بود ، از لغو آن در سال ۱۸۶۵ نیز جان سالم به در برد. ضرورت خلوص خون ، ریشه در اعتقاد سفیدپوستان به ماهیت پست و زشت بدن سیاه، انگیزه های حیوانی، ذات و روان حقیر سیاهپوستان داشت، اعتقادی که از پیوند برده داری و سیاهوارگی متولد شده بود. پس از جنگ داخلی (۱۸۶۱-۱۸۶۵)، دیدگاه غالب در میان نخبگان سفیدپوست این بود که برداشتن محدودیت‌های بندگی سیاه‌پوستان ، منجر به بازگشت شان به حالت وحشی و حیوانی می گردد ، به طوری که اختلاط با آنها یک تهدید وجودی برای تمدن ایجاد می کند. تصویر مرد سیاه‌پوست همچون یک دیو بی‌رحم و شهوانی «ریشه در تخیل برده‌داری داشت، که مرد سیاه‌پوست را دارای طبیعتی دوگانه می‌دانست : مطیع و مهربان زمانی که برده است و خشن و قاتل وقتی آزاد می گردد» (۱).

اما این همه ماجرا نبود: سیاه پوستان گویا به ویژه در برابر بیماری آسیب پذیر و ناقلان همه جا حاضر اما نامرئی عفونت ها بودند ، به طوری که روابط صمیمی(نزدیکی) با آنها ناگزیر منجر به «خودکشی نژادی» سفیدپوستان می شد. نژاد سیاه‌پوست همچنین مستعد ابتلا به بیماری‌ها بود و دلیل آن به عقیده «متخصصین» «هوسرانی و افراط در خوراک و شهوت جنسی» و همچنین «بی‌اعتنایی کامل به قوانین سلامت و بهداشت » بود. برای مهار این تهدید بهداشتی، لازم می بود که نَسب نژادی به شدت کنترل و جداسازی اعمال شود.

تصویرهای تحقیرآمیز آفریقایی تبارها تا اواسط قرن بیستم ادامه یافت. هنوز در دهه ۱۹۴۰، سفیدپوستان می سی سی پی باور داشتند که «سیاهپوستی شکل پست‌تری از ارگانیسم است، از نظر بیولوژیکی بدوی‌تر، از نظر ذهنی پائین‌تر و از نظر عاطفی کم توسعه‌یافته‌تر. نسبت به درد بی‌ احساس و ناتوان از یادگیری است و رفتاری شبیه به حیوان دارد» (۲). سیاه‌پوستان ذاتا تنبل در نظر گرفته می‌شدند، به‌طوری‌که استفاده از زور برای وادار کردنشان به کار ضروری بود. آنها « مانند کودکان، خنده دار و بی خیالند و تصوری از زمان ندارند و از این رو قادر نیستند که ارضای خواسته های خود را به تاخیر اندازند و یا برای آینده برنامه ریزی کنند». آنها از غریزه گله پیروی می کنند و نمی خواهند وضعیت خود را بهبود بخشند. به همین دلیل است که آنها ترجیح می دهند توسط سفیدپوستان هدایت و فرماندهی شوند: «از هر هزار نفر یک نفر نمی خواهد مستقل باشد».

با این حال، تصور غالب این بود که سفیدپوستان باید حواسشان را جمع می کردند، زیرا سیاه پوستان طبیعتی دروغگو و دزد، ناپایدار و غیرقابل اعتماد دارند و همچنین به طور مادرزادی ساده لوح هستند، به طوری که می توانند به راحتی توسط «آژیتاتورهای که از بیرون آمده اند» از جمله کمونیست ها فریب داده شوند. در واقع، هنگامی که اعتراض سیاهپوستان علیه جیم کراو در دوره پس از جنگ گسترش یافت، سفیدپوستان جنوبی فعالیت آفریقایی-آمریکایی تبارها را به عنوان تلاشی برای ایجاد «شوراهای سیاهپوستان»(مانند شوروی) محکوم کردند.

حملات خشونت آمیز کوکلوکس کلان

پس از الغاء، برده داری ، اصلی ترین رویای برده های سابق تضمین استقلال اقتصادی از طریق خرید قطعات زمین کشاورزی بود. اما وعده «چهل جریب و یک قاطر» هرگز محقق نشد (۳). زمین داران سفیدپوست با تکیه بر بی تحرکی جغرافیایی نیروی کار سیاه پوست شان، آنها را از دسترسی به مالکیت زمین محروم کردند. در برخی ایالت‌ها، شبه قوانینی در مورد سیاهان که درست پس از جنگ داخلی وضع شد، ‌آمریکایی‌های آفریقایی تبار را از داشتن زمین‌های کشاورزی منع می‌کرد.

در برخی مناطق ، حملات خشونت آمیز کوکلوکس کلان، باعث وحشت دهقانان و کشاورزان سیاه پوست می شد. در هر صورت، اکثر فرزندان بردگان امکاناتی برای اجاره یا خرید زمین قابل کشت نداشتند. این گونه بود که اکثریت قریب به اتفاق سیاه‌پوستان «زارع سهم گیر» شدند، کسانی که با کار کردن در تمام طول سال فقط «نیمه محصول» را دریافت می کردند. دیگرانی نیز همچون کارگران کشاورزی در مزرعه‌هایی که در آنجا برده بودند، استخدام ‌شدند.

JPEG - 184.9 kio
کوکلوکس کلان ها بازوان ایدئولوژیک تبعیض نژادی در آمریکا

در ایالت‌های سابق کنفدراسیون، «زارع سهم گیر» شدن توسط مالکان قبلی هم بر سفیدپوستان و هم بر سیاه‌پوستان تحمیل می شد. این امر همراه با جدائی نژادی به ارث رسیده از دوران بندگی، به مالکان سفیدپوست اجازه می داد با در اختیار گرفتن منبع اقتصادی اصلی کشاورزان سیاه پوست، ابزاری نمادین برای سلطه خود داشته باشند و با پیوند سلب مالکیت آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار و وابستگی اقتصادی شان، زیر دست بودن آنها را تداوم بخشند. علاوه بر این، برای سفیدپوستان، وضعیت «زارع سهم گیر» داشتن امری موقتی بود، در حالی که برای آفریقایی‌تبارها عموماً دائمی بود.

کشاورز و خانواده‌اش به عنوان «زارع سهم گیر»، نیروی کار را تأمین می‌کردند، در حالی که مالک زمین، بذر، ابزار و حیوانات و همچنین یک اتاقک چوبی موقت و بدون پنجره و امکان استراحت را تأمین می‌کرد. مالک زمین همچنین حداقل وجوه لازم را به صورت نقد یا دفترچه کوپنی که فقط در فروشگاه مزرعه قابل استفاده بود،از پیش می پرداخت و حداقل پوشش پزشکی را برای شش ماه قبل از برداشت محصول فراهم می کرد. خانواده کشاورز سیاه پوست، واحد اساسی کشاورزی در کشت پنبه بود و دوام اقتصادی آن عمدتاً به اندازه خانوار بستگی داشت، به طوری که کودکان ۷ ساله مسئول بیل زدن و چیدن محصول و پسران ۱۲ ساله و بالاتر مسئول شخم زدن زمین با گاوآهن بودند.

پس از برداشت محصول، بسته به قراردادی که با مالک بسته شده بود، کشاورز از یک سوم یا نیمی از درآمد برخوردار بود. مالک، هم فروش محصول و هم حسابداری پیش‌خریدها را کنترل می‌کرد و برای او جعل حساب ها آسان بود. در نتیجه، در پایان فصل، کشاورزان به سختی در سود و زیان سر به سر می شدند یا بدتر از آن، خود را بدهکار می دیدند. بسیاری سپس مجبور می شدند به امید به دست آوردن شرایط بهتر نقل مکان کرده و در مزرعه ای در همسایگی مستقر شوند، یا در غیر این صورت با چشم پوشی بر عدم صداقت مالک، برای پرداخت بدهی مجبور به ادامه کار بودند. در حدود سال ۱۹۳۰، بیش از ۸۰ درصد از زارعین سهم گیر در شهر ایندیانولای می سی سی پی، قادر به پوشش بدهی های خود نبودند، در حالی که ۹۱ درصد در شهرستان ماکون، جورجیا ، ضرر می دادند (۴).

JPEG - 278.7 kio

بسیاری از زارعین سهم گیر که فقیرتر از آن بودند که در طول ماه‌های زمستان در مزرعه زنده بمانند ، مجبور می شدند به خانه اقوام رفته و یا به دنبال کار موقت تا فصل کاشت بعدی به شهرهای همسایه مهاجرت کنند. کشاورزان سیاه پوستی که زمین های خود را با مبلغ ثابتی اجاره می کردند، وضعیت چندان بهتری نداشتند. آنها با شیر و نان گدائی شده از مالکین زندگی می‌کردند و مجبور بودند به جیره‌ غذایی کمتر از سهمیه‌ای بسنده کنند که بردگان دریافت می کردند.

کشاورزان سهم گیر سیاه‌پوست به‌ویژه در برابر این تقلب سازمان‌یافته آسیب‌پذیر بودند چراکه یک اعتراض ساده به «توافق صورت گرفته» در مورد یک فصل، خشم فوری مالک سفیدپوست را برمی انگیخت که می توانست بی هیچ مانعی شخصا دست به خشونت بزند و یا به قانون برای اجرای این توافق ناعادلانه متوسل شود: «ارباب پشت میزش نشسته است، یک هفت تیر کالیبر ۴۵ کنار دستش. (…) زارع نمی تواند توافق را به چالش بکشد، در غیر این صورت ارباب تفنگ به دست از او می پرسد که آیا قصد دارد پرحرفی کند یا خیر. اگر دهانش را نمی بست ، ”پان-پان“»(۵). آمریکایی های آفریقایی تبار که جسارت درخواست صورت حساب جزئی پیش پرداخت ها یا رسید فروش پنبه خود را داشتند، قربانی رفتاری وحشیانه می شدند و پس از شلاق خوردن، از شهر رانده می شدند یا بدون عواقب قانونی به قتل می رسیدند. دروغگو یا دزد خواندن یک سیاه پوست معمولاً دلیلی کافی برای «قتل موجه» او در نظر گرفته می شد. در مناطق روستایی دورافتاده، زندگی سیاه‌پوستان در واقع ارزش کمی داشت، همانطور که جمله ای که در جنوب تکرار می شد، نشان دهنده آنست: «یک قاطر را بکش، یکی دیگر بخر. یک کاکا سیاه را بکش،یکی دیگر استخدام کن».

ارعاب زارعین سهم گیر و کشاورزان سیاه پوست برای جلوگیری از «گستاخی» آنها، یعنی مطالبه حقوق اقتصادی شان، امری عادی بود. کشاورز سیاه پوستی که حسابداری مالک سفیدپوست خود را زیر سوال می‌برد، همیشه یک سیاه‌پوست بد و خطری برای عملکرد سیستم مزارع محسوب می‌شد. او را معمولاً قبل از اینکه دیگران را از راه بدر کند، از مزرعه بیرون می کردند (۶). در یکی از شهرستان‌های می‌سی‌سی‌پی، برای یک مالک غیرمعمول نبود که از دیگر مالکین دعوت کند تا در «میهمانی‌های شلاق‌زنی» شرکت کنند و برای عبرت ، زارعین سهم گیر سرکش را در مقابل همنوع هایشان شکنجه نمایند.

هنگامی که کارگران کشاورزی و زارعین سهم گیر سعی می کردند دست به سازماندهی برای بهبود وضعیت خود بزنند، خشونت به اوج می رسید. جوخه های شبه نظامی دولتی برای سرکوب تلاش برای ایجاد سندیکا اعزام می شدند. آنهائی که مظنون به سرکردگی بودند مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند، اخته می شدند و یا به قتل می رسیدند. در اکثر ایالت ها، قرارداد «زراعت سهم گیرانه» دارای این ویژگی بود که مالک می توانست برای احترام به آن به جای دادگاه مدنی، به دادگاه کیفری متوسل شود. یک «زارع سهم گیر» که قراردادی به سبک انگلیسی بسته بود در دادگاه مدنی تحت تعقیب قرار نگرفت (او هیچ دارایی نداشت)، اما با اتهام کیفری زندانی و سپس به صاحبش بازگردانده شد تا در ازای بدهی خود کار کند و گاهی اوقات به عنوان یک کارگر اجباری به دیگران اجاره داده می شد.

حبس های بی دلیل و غیر موجه

مامورین اجرای قانون(کلانتر های محلی.م) همچنین به دلایل پیش پا افتاده یا بهانه هائی مانند «اخلال در نظم عموم»، «پرسه زدن» و «ولگردی» سیاهپوستان را جریمه می کردند و درآمدهای حاصل از اینکار برای پرداخت حقوق پلیس و هزینه دادگاه ها استفاده می شد. بدین ترتیب ، «مجازات کیفری به یک فعالیت سودآور به ضرر سیاهان تبدیل شد»: «وقتی کارفرمایان سفیدپوست فاقد نیروی انسانی می شدند، به کلانتر اطلاع می‌ دادند و او ناگهان بهانه های مبهمی مانند قوانین ضد ولگردی را اعمال می‌کرد و در نتیجه به زور کارگران لازم را برای کاشت زمین را تامین می نمود» (۷). آنهائی که پس از توقیف پشت میله‌های زندان بودند، تحت فشار قرار می گرفتند تا قراردادهایی را امضا کنند که به مالکین اجازه می‌داد از هر ابزار فشار شخصی ای که لازم می‌دانستند برای دریافت خدمات استفاده نمایند، آنها را حبس کنند و حتی هزینه‌های انجام شده برای دستگیری متهم فراری احتمالی را از دستمزد وی کسر کنند.

با قوانینی که «دزدی کشاورزی» را به یک جنایت بزرگ تبدیل می‌کرد و احکامی که استخدام‌ نیروی کار را در شهرمحدود می‌نمود، ترکیبی از وابستگی اقتصادی و فشار قانونی باعث تحمیل وضعیتی می شد که ویلیام ادوارد بورگارد دوبوآس آن را «بردگی بدهی» می نامد که از خیلی جهات بدتر از برده‌داری ساده بود (۸). اقلیت سیاه‌پوستانی که توانستند از چنگ بیگاری در مزرعه فرار کنند و به دنبال کار در اردوی برداشت سقز، کارگاه‌های چوب بری یا شهرکهای نوظهور معدنی و صنعتی بروند، به سرعت متوجه شدند که چشم‌انداز اقتصادی آنها در آنجا نیز محدود به «کارهای مخصوص سیاهان» ، یعنی سخت ترین و خطرناک ترین آنها است. این مشاغل به این دلیل به آنها داده می شد که می‌توانستند سخت‌تر و با دستمزدی کمتر از سفیدپوستان و تحت رفتاری خشن‌تر کار کنند. در دهه ۱۹۳۰، صاحب یک کارخانه بسته بندی می سی سی پی ترجیح خود برای کارگران آفریقایی تبار را با امکان بستن دهن تنبل ها و آژیتاتورهای اتحادیه ، توضیح می داد:« من یک چماق می گیرم و باهاش دو یا سه تا سیاه پوست را خوب می زنم و همه چیز بلافاصله به حالت عادی باز می گردد» (۹).

به نوبه خود، زنان سیاه‌پوست به راحتی شغلی با حقوق در خدمات خانگی به عنوان آشپز، خانه‌دار، لباس‌شوی یا پرستار بچه پیدا می‌کردند، زیرا همه خانواده‌های سفیدپوست، به جز فقیرترین‌ها، خدمتکار داشتند. آنها با دستمزد ناچیز (چهارده ساعت کار در هفت روز هفته، در می سی سی پی اوایل قرن بیستم) کار می کردند. چیزی که به قیمت بی‌توجهی به خانواده‌شان تمام می شد، بدون اشاره به تهدید همیشگی سوء استفاده جنسی از سوی مردان سفیدپوست که به راحتی تکرار می‌کردند که هیچ زن سیاه‌پوستی پس از بلوغ باکره نیست.

در زمان جیم کراو، عرف و قانون و خشونت با هم ترکیب شدند تا ارتباط بین دو جامعه را به شدت محدود کنند و یک «جدا سازی نهادین» روشمند به وجود آورند که به موجب آن هر سازمان دولتی یا خصوصی، مسیری را برای سفیدپوستان (« Whites only ») و راه دیگری برای سیاه پوستان(« Colored only ») مشخص کند. اولی جاده سلطنتی بود و دومی «امتیاز زیردست» بودن که نشان دهنده حقارت و فرودستی آفریقایی تبارها.

دوشاخگی که اصطلاح محلی «جداسازی»(نژادی) به آن اشاره دارد و توسط خود جنوبی‌ها استفاده می‌شد (و مورخان آن را به کار می‌گیرند)، اصطلاحی مناسب برای توضیح شرائط نیست زیرا جیم کراو فقط یه این رضایت نمی داد که سیاه‌پوستان را در محله‌های مسکونی جدا و پایین‌تر (معروف به darktown ) منزوی کند. بلکه آنها را از طیف وسیعی از امکانات عمومی و موسسات تجاری، اتاق‌های انتظار و توالت‌ها، آسانسورها و باجه‌های تلفن، ترامواها و اتوبوس‌ها، سالن‌های نمایش و سینماها، پارک‌ها و سواحل، بیمارستان‌ها و اداره‌های پست، یتیم‌خانه‌ها و خانه‌های سالمندان دور نگه می‌داشت. اصل دوشاخگی حتی در مورد زندان‌ها، سردخانه‌ها و گورستان‌ها نیز صدق می‌کرد – فلوریدا تا آنجا پیش رفت که از چوبه‌دارهای مختلف برای اعدام محکومان اعدام سفید و سیاه‌پوست استفاده کرد.

رفتاری محترمانه و فرمانبردار ، رعایت «احکام تکریم»

بردگان سابق و فرزندان آن ها اجازه نداشتند در همان مدارس سفیدپوستان تحصیل کنند. آنها همچنین مجبور بودند کلیساهای خود را تأسیس کرده و توسعه دهند، زیرا کلیساهای سفید تنها در بهترین حالت به آنها وضعیت عضویت درجه دوم را می داد. توجیهی که عموماً برای این مهندسی اجتماعی دقیق و حتی جنون آمیز بیان می‌شد این بود که در غیاب جداسازی نهادینه «نژاد سیاه، نژاد سفید را آلوده و عقب افتاده می کند »، گفتاری تمدنی که در جنوب به اوج رسیده بود.

در طول دو دهه اول قرن بیستم، کل چشم انداز فیزیکی جنوب آمریکا با برافراشتن دیوارها و موانع، تابلو ها و علائم « Whites only » (فقط سفیدها) و « Colored only » (فقط رنگین پوست ها) در شهرها تغییر کرد (به عنوان مثال، آبخوری ها و اتاق‌های انتظار که برای یکی از دو گروه اختصاص داده شده بود). امری که با اعلانات نژادی غیررسمی، و ساخت ورودی‌های دو گانه در ساختمان‌های عمومی و فروشگاه ها تقویت شد. این نژادی شدن فضا باعث شد که در فیلمنامه ها دو نقش تخیلی شکل بگیرد: نقش اربابان سفیدپوست خیرخواه و خدمتکاران آفریقایی تبار راضی و شاد آنها. در واقع، تنها استثناء در این جدایی سفت و سخت، خدمتکاران سیاهپوستی بودند که برای انجام وظایف خود اجازه ورود به فضاهای سفید پوستان را داشتند.

JPEG - 37.7 kio
محل های جداگانه سیاهپوستان از سفیدپوستان

در آلاباما، شرکت‌های اتوبوس‌رانی موظف بودند در ایستگاه ها ، جایگاه هائی جدا برای سفیدپوستان و سیاه‌پوستان تدارک ببینند که با «پارتیشنی ساخته شده از فلز، چوب، برزنت یا مواد دیگر» از هم جدا شده باشند و مانع دید بین دو بخش شود. در آرکانزاس، شرکت راه‌آهن‌ به ازای هر قطاری که بدون جداسازی حرکت می کرد، مشمول جریمه ۵۰۰ دلاری می شد. در جورجیا، کنترل چی متعلل در بیرون کردن مسافر سیاه‌پوستی از قطار که جداسازی را رعایت نکرده بود، جریمه می شد. در کارولینای شمالی، ترامواهایی که فقط سفیدپوستان یا سیاه‌پوستان را سوار می‌کردند، ملزم به نمایش علائم نورانی ای بودند که روی آن‌ها « Whites » (سفیدها) و « Colored » (رنگین پوست) به وضوح از فاصله سیصد فوتی پس از غروب آفتاب دیده شود. تصمیم گیری در مورد «نژاد» مسافر بر عهده راننده قطار بود، اما اگر او مرتکب «یک اشتباه صادقانه» می شد، شرکت در آن مسئولیت قانونی نداشت.

سیاه‌پوستان به‌ویژه در حضور سفیدپوستان ، باید رفتاری محترمانه و فرمانبردار می داشتند ، در غیر این صورت با مجازات خصوصی یا تنبیه عمومی، به سرعت در «مسیر درست» قرار می‌گرفتند. علاوه بر این، آنها باید «احکام تکریم» را رعایت ، داوطلبانه و شادمانه رفتار می کردند، سفیدپوستان را با استفاده از عبارات « Ma’am » (بانو) و « Sir » (حضرت آقا) (یا captain » و « boss ») خطاب می کردند، در حالی که سفیدپوستان آنها را با نام‌های کوچک یا « boy » ، « girl » یا « auntie » (خاله) ، بدون در نظر گرفتن سن و موقعیت ‌شان صدا می کردند. حتی مکالمات تلفنی نیز شامل تابوها و مجازات ‌های مربوط به تعاملات نژادی می شد، امری که همراه با دشواری های عملی در تعیین رنگ پوست افراد در آن سوی خط بود.

حتی نقل از های روزنامه ها و مبادلات شفاهی وکلا و قضات در دادگاه ها نیز باید این «جداسازی» را رعیت می کردند. در شهری در دلتای می سی سی پی، اداره پست کلمات « Mr » و « Mrs » را در نامه های خطاب به ساکنان رنگین پوست پاک می کرد. در شهر دیگری، کارکنان پست سفیدپوست به جای اینکه نامه سیاه پوستان را به صورت دستی به آن ها تحویل دهند، بر روی زمین می انداختند. در گفت وگو با افراد سفیدپوست، به سیاه پوستان اکیدا توصیه می شد که اجازه دهند آنها ابتکار عمل را به دست بگیرند، بحث را هدایت و دیدگاه خود را تحمیل کنند.

منتظر شوید که اول به مشتریان سفید خدمات رسانی شود !

با مجازات سیلی زدن، هل دادن به جاده، حمله یا دستگیری توسط پلیس، آفریقایی تبار ها باید به سرعت پیاده رو را ترک می کردند تا رهگذران سفیدپوست فضای کافی داشته و اطمینان حاصل کنند که به آن ها برخورد یا آن ها برایشان مانعی ایجاد نمی کنند. در غیر این صورت مجازات سیلی خوردن، هل داده شده به بیرون از پیاده رو، حمله یا دستگیری توسط پلیس در انتظارشان بود. سیاه پوستان در فروشگاه ها و ادارات باید منتظر می ماندند تا همه مشتریان سفیدپوست خدمات رسانی شوند ، اما در عین حال باید عقب می ایستادند و در را برای سفید پوستان نگه می داشتند. آن ها در فروشگاه ها حق امتحان کردن لباس، کلاه یا کفش را نداشتند.

JPEG - 43.4 kio
دستشویی های جداگانه سیاهپوستان و سفیدپوستان

به همین ترتیب، عرف مسلط، رانندگان سیاه‌پوست را از داشتن حق تقدم یا سبقت از وسایل نقلیه‌ای که توسط سفیدپوستان هدایت می‌شد، یا از پارک کردن در خیابان‌های اصلی شهر منع می‌کرد. یک تصادف ساده راننده سیاه‌پوستی با یک راننده سفیدپوست که واکنشی با خشم غیرقابل کنترل نشان می داد، می توانست مرگبار باشد. برای آفریقایی تبار ها بهتر آن بود که خودروهای گران قیمت نداشته باشند ، زیرا سفیدپوستان آن را دلیلی بر «گستاخی» می دانستند. در برخی از شهرستان‌های روستایی، رانندگی ساده با یک خودرو می‌توانست منجر به تلافی‌جویی خشونت‌آمیز شود، مانند زمانی که سفیدپوستان در یک شهر کوچک جورجیا، یک کشاورز سیاه‌پوست و دخترش را قبل از پاشیدن بنزین ، او را از خودروش خارج کردند و آن را آتش زدند و گفتند: «از این پس شما سیاه پوستان، اگر می خواهید در این شهر بمانید، باید یا پیاده و یا سوار یک قاطر پیر به شهر بیائید ». هر علامت ظاهری که نشان دهنده تمایل احتمالی سیاه پوستان به رفتار محترمانه باشد، مانند لباس خوب پوشیدن و آمدن به شهر در یکی از روزهای هفته برای انجام کارهای روزانه، می توانست منجر به توبیخ شدید و دستگیری توسط پلیس ، و همچنین ضرب و شتم و ترور شود.

تابوهایی که در مورد اشکال ادب بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان وجود داشت، حتی آنها را از دست دادن، اشتراک یک وعده غذایی، نوشیدن مشروب یا سیگار کشیدن در کنار سفید پوستان منع می‌کرد – هر شکلی از مبادله نزدیک که دری را به روی روابط «پلید» صمیمانه باز ‌کند. در چشم سفیدپوستان جنوب ، کنار هم قرار گرفتن در وعده‌های غذایی، مرز نفوذ ناپذیر بین «ما»ی سفید ستودنی و «آنها»ی سیاه کثیف را تهدید می کرد.

اصل امتناع عمومی از برابری و احترام متقابل در مورد بی اهمیت ترین سرگرمی ها، مانند بازی های ورق، تاس، دومینو یا بازی های بیلیارد اعمال می شد، که ایالت آلاباما حتی در یک محیط خصوصی نیز حضور رنگین پوستان در کنار سفیدان را ممنوع کرده بود. سیاه پوستان اجازه نداشتند در ورزش با سفیدپوستان رقابت کنند چون ممکن بود از آنها پیشی بگیرند. پس از اینکه «پاپا جک» ، جک جانسون ، قهرمان بوکس سیاه پوست، جیم جفریس را ناک اوت کرد ، ده ها شورش در سراسر جنوب رخ داد، که در آن باند هایی از سفیدپوستان خشمگین به تلافی این شکست به سیاهپوسان در خیابان ها حمله کردند.

جیم جفریس «امید بزرگ سفید » ها برای عنوان سنگین وزن جهان به نمایندگی از نژاد خود در «مبارزه قرن»ی بود که در رنو در ۴ ژوئیه ۱۹۱۰ برگزار شد. پخش فیلم این مبارزه ممنوع شد زیرا می توانست تحریک کننده غرور نابجای سیاهپوستانی شود که جانسون برایشان «نجات‌دهنده نژاد» (race savior) شده بود. و از آنجایی که می بایست خطر نقض ناخواسته قوانین نانوشته را به حداقل رساند آمریکایی‌های آفریقایی تبار وقتی به مکان جدیدی می‌رسیدند به سرعت از ساکنان سیاه پوست در مورد هنجارهای محلی در مورد ممنوعیت‌ها سؤال می کردند.

وسواس اصلی سفیدپوستان جلوگیری از تماس نزدیک(ارتباط جنسی) با سیاهپوستان بود، زیرا خلوص نژادی، عنصر اصلی فرهنگ مدنی منطقه را تهدید می کرد (خلوص نژادی که با تباری پاک تعریف می‌شد که هرگز با سیاه‌پوستان و دیگر دسته‌های فرو دست آلوده نشده باشد). موارد نزدیکی بین نژادی به شدت زیر نظر گرفته می‌شد، و هرگونه صمیمیتی، واقعی یا خیالی، توسط مردان سیاه‌پوست به طرز وحشیانه‌ای سرکوب می‌شد، در حالی که در مورد مردان سفیدپوستی که با زنان سیاه‌پوست رابطه جنسی یا زندگی مشترک بدون ازدواج داشتند، مدارا و سکوت غالب بود. در واقع، بسیاری از سفیدپوستان سرشناس جنوب، از جمله قضات و فرمانداران، این حقیقت را پنهان نمی‌کردند که هم یک خانواده سیاهپوست و همچنین یک خانواده سفیدپوست دارند، امری که تا زمانی قابل قبول بود که این روابط رسمی نشده و یا در منظر عموم تائید نشده باشد و فرزندان متولد شده از چنین نزدیکی ای در جامعه سفیدپوستان ادغام نشده باشند.

زن سیاه پوست، حتما فاسد است

مردان سفیدپوست می‌توانستند در عین حال با زنان سفیدپوست و سیاه‌پوست رابطه برقرار کنند، در حالی که انتخاب‌های جنسی مردان سیاه‌پوست و زنان سفیدپوست منحصر به نژاد خودشان بود. این باعث شد که زن سفیدپوست جنوب نماد پاکی نژادی و بی میل جنسی شود، در حالی که تصویر زن سیاه‌پوست نماد شهوتی و فاسد بودن شد. مردان سیاه پوست تحت هیچ شرایطی اجازه نداشتند با زنان سفیدپوست، حتی زنان روسپی، روابط جنسی داشته باشند. چنین رابطه ای جدی تر از زنای با محارم تلقی می شد ، شخصی که درگیر آن می شد به معنای واقعی کلمه زندگی خود را به خطر انداخت. استفاده از وحشت هیستریک «انحطاط نژادی»، در جریان تشدید ضرب و شتم، شلاق، خشونت دسته جمعی، شکنجه و شورش به اوج خود می رسید. در طول دو دهه آخر قرن ۱۹، حدود یک سوم از ۲۰۶۰ آمریکایی آفریقایی تبار «لینچ شده»، متهم به تجاوز جنسی یا پا را فراتر از عرف گذاشتن نسبت به زنان سفیدپوست بودند.

علیرغم بی‌رحمی‌شان، برخی مالکین کمک‌هایی به زارعین سهم گیر و کشاورزان خود در قالب غذا، مراقبت‌های پزشکی و حمایت در مشکلات قانونی ارائه می‌کردند.هورتنس پاورمیکر(Hortense Powdermaker) با اشاره به این امر به روشنی تائید می کند: « رفتار سفیدپوستان نسبت به سیاه‌پوستان با احساساتی همراه است که طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود: محبت، مهربانی، ترحم، زیاده‌روی، ترس، خصومت. تنها چیزی که هیچ سفیدپوستی هرگز آشکارا به یک سیاه پوست اهدا نمی کند، احترام است ».(۱۰)

* مینسترل ها یا مینسترل ها نوازندگان قرون وسطی اروپا بودند: آنها اغلب ترومپت، ارگانون می نواختند و آواز می خواندند. مینسترل یکی از خادمان خانه های اربابی بود ریشه آن لغت لاتین ministralis، به معنی خدمتکار ، خدمتکار کوچک است.

** مولاتو: در مستعمرات اسپانیا، به کسی گفته می شد که پدر یا مادر او سفید پوست «اسپانیایی» و دیگری سیاه پوست باشد.

پانوشت ها:

۱- George M. Fredrickson, The Black Image in the White Mind : The Debate on Afro-American Character and Destiny, ۱۸۱۷-۱۹۱۴, Wesleyan University Press, Middletown (Connecticut), ۱۹۸۷ (۱re éd. : ۱۹۷۱).

۲- Allison Davis, Burleigh B. Gardner et Mary R. Gardner, Deep South : A Social Anthropological Study of Caste and Class, University of South Carolina Press, Charleston, ۲۰۰۹ (۱۹۴۱).

۳-این عبارت به وعده سال ۱۸۶۵ برای توزیع مجدد زمین به بردگان آزاد شده ای که روی آن را کار کرده بودند، اشاره دارد. آن ها باور داشتند که می توانند به یک دهقان مستقل تبدیل شوند.

۴- Hortense Powdermaker, After Freedom : A Cultural Study of the Deep South, University of Wisconsin Press, Madison, ۱۹۹۳ (۱۹۳۹).

۵- John Dollard, Caste and Class in a Southern Town, University of Wisconsin Press, Madison, ۱۹۸۸ (۱۹۳۷).

۶- Allison Davis, Burleigh B. Gardner et Mary R. Gardner, Deep South…, op. cit.

۷- Gunnar Myrdal, An American Dilemma : The Negro Problem and Modern Democracy, Harper & Row, New York, ۱۹۶۲ (۱۹۴۴).

۸- William Edward Burghardt (W. E. B.) Du Bois, The Souls of Black Folk, G & D Media, New York, ۲۰۱۹ (۱۹۰۳). Édition française : Les Âmes du peuple noir, La Découverte, Paris, ۲۰۰۷

۹- Cité par Neil R. McMillen, Dark Journey : Black Mississippians in the Age of Jim Crow, University of Illinois Press, Urbana, ۱۹۹۰.

۱۰- Hortense Powdermaker, After Freedom…, op. cit

 ۲۱۶۲۱۶



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 9296

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *