شما ایرانی‌ها شبیه به آدم‌های دوره فردوسی عاشق و وفادار به کشورتان هستید / کشف خیره‌کننده یک مترجم که دنیا را شوکه می‌کند!/ شاهنامه، شفای جهان آشفته


گروه اندیشه: بئاتریس سالاس، نخستین مترجم کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیایی، در گفت‌وگوی مریم شهبازی خبرنگار روزنامه ایران از سفر شگفت‌انگیز خود با این اثر سترگ سخن می‌گوید. او که شاهنامه را “شفای جهان آشفته” می‌نامد، معتقد است این گنجینه ادبی ایران، فراتر از مرزها و قرن‌ها، حاوی آموزه‌هایی برای زندگی بهتر، همزیستی و امید در دنیای امروز است. سالاس در این مصاحبه، نه تنها از دشواری‌های ترجمه و عشق روزافزونش به فردوسی می‌گوید، بلکه به نکات جذابی چون الهام‌گیری “بازی تاج و تخت” از شاهنامه و جایگاه برجسته زنان در این اثر نیز اشاره می‌کند. شهبازی در لیدی که برای مصاحبه اش نوشته تاکید می کند که «در یکی از بعدازظهرهای ملتهب تهران، درست چند روز پس از فروکش‌کردن موج بمباران‌ صهیونیست‌ها، برای گفت‌وگو به خانه بئاتریس سالاس رفتم؛ جایی که بر خلاف طوفان بیرون، آرامش میزبان و اتمسفر کتاب‌ها همه جا را پر کرده بود. قفسه‌های بلند، چون نگهبانان آرام، در گوشه‌گوشه خانه جا خوش کرده‌ و کتاب‌های قطور لاتین در کنار ترجمه‌های فارسی و یادگاری‌هایی از آمریکای لاتین و ایران، فضای خانه را به موزه‌ای بی‌کلام از فرهنگ‌ها بدل ساخته بودند. هیچ‌کدام از لرزش‌ها و تکانه‌های جنگ نتوانسته بودند آرامش را از او بگیرند؛ سالاس باور دارد آموزه‌های فردوسی، او را در برابر طوفان‌های زندگی ایمن ساخته‌ است. این روزنامه‌نگار کهنه‌کار و استاد دانشگاه، اولین مترجم متن کامل شاهنامه به اسپانیایی است؛ زنی که با هفت سال تلاش پرشور، درهای تازه‌ای به روی میلیون‌ها اسپانیایی‌زبان گشوده و جاده‌ای برای عبور قصه‌های ایران به جهان ساخته است. برای این خبرنگار سابق خبرگزاری دولتی اسپانیا (EFE) و استاد ادبیات دانشگاه‌های تهران و آزاد، شاهنامه فقط یک کتاب نیست؛ پلی است به سوی امید و همزیستی در جهانی زخمی. او در این گفت‌وگو از دیدارش با کودکانی در روستای فورگ که قصه رستم و سهراب را زندگی می‌کردند گرفته تا مقایسه اثرگذاری فردوسی با شکسپیر و حتی اقتباس بی‌سروصدای نویسنده سریال «بازی تاج و تخت» از شاهنامه گفت. سالاس معتقد است شاهنامه اثری فراتر از جغرافیای ایران است و این میراث ادبی ایران می‌تواند حتی پس از قرن‌ها، نگاهی نو به همزیستی، هویت و امید در جهان معاصر بیفکند.» این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد: 

 ****

خانم سالاس چه شد که سراغ ترجمه شاهنامه رفتید؟

من سراغ شاهنامه نرفتم، خودش به زندگی‌ام آمد. ماجرای آن به حدود هفت سال قبل بازمی‌گردد. به مناسبت برگزاری کنگره هزاره فردوسی، مسئولان یونسکو برای ترجمه اسپانیایی شاهنامه به ایران درخواست می‌دهند و جلسه‌ای به همین منظور با حضور سفرای کشورهای اسپانیایی زبان برگزار می‌شود. سفیر ونزوئلا هم من را به عنوان مترجمی که با فرهنگ ایرانی آشنایی دارد و مدرس دانشکده زبان‌های خارجی است پیشنهاد می‌دهد.
 
 همان ابتدا درخواست آنان را پذیرفتید؟ نگران دشواری‌های ترجمه چنین اثری نبودید؟

ابتدا قبول نکردم. کار مشابهی انجام نداده بودم. ترجمه شعر به خصوص وقتی بحث کارهای کلاسیک در میان باشد، کار راحتی نیست. البته بعداً قبول کردم اما به این شرط که ترجمه را به نثر انجام بدهم و نه به نظم. حتی ژول مُل (Jules Mohl) هم ترجمه فرانسوی شاهنامه را به نثر انجام داده است. پای شاهنامه که به زندگی‌ام باز شد دیگر عاشقش شدم، عاشق فردوسی و شاهکارش.
 
تا قبل از آن مطالعه‌ای درباره شاهنامه انجام نداده بودید؟

آشنایی اولیه‌ام با شاهنامه و فردوسی ماجرای جالبی دارد که به سال‌ها قبل بازمی‌گردد. همسر من ایرانی است. ما ابتدا ساکن فرانسه بودیم، به ایران که آمدیم سری به زادگاه آبا و اجدادی همسرم زدیم؛ دهکده‌ای به نام فورگ. آنجا به صحنه جالبی برخوردم. چند پسر بچه نزدیک یک قلعه تاریخی مشغول کاری شبیه جنگیدن بودند. شوهرم که تعجبم را دید گفت این یک بازی معمولی نیست. آنان ماجرای رستم و سهراب را بازی می‌کنند و آن را برای من تعریف کرد. جالب این بود که آن دو کودک، فرزندان خانواده‌هایی ساده و معمولی بودند، چوپان‌زاده و قالیباف. مواجهه‌ای شیرین و تحسین‌برانگیز بود. عجیب بود که آن دو پسربچه برای بازی‌های کودکانه سراغ دو قهرمان ادبی رفته بودند. آن تجربه شوکی بزرگ، اما مثبت را رقم زد.
 
نگاهی که بعد از اتمام کار این ترجمه به شاهنامه پیدا کردید چقدر به تصور قبلی‌تان شبیه است؟

ترجمه شاهنامه نه فقط تصورم را درباره این اثر ماندگار دگرگون ساخت، بلکه نسبت به ایرانیان هم نگاه متفاوتی پیدا کردم. شاهنامه متعلق به قرن‌ها قبل است با این حال شما ایرانی‌ها همچنان از جهات زیادی شبیه به آدم‌های آن دوره و عاشق و وفادار به کشورتان هستید و مانند اجدادتان، بسیار احساساتی و عاشق خانواده.
 
در آغاز ترجمه شاهنامه خود را با چه مشکلات و چالش‌هایی مواجهه دیدید؟

 کار دشواری بود. قبل‌تر چنین ترجمه سنگینی انجام نداده بودم. اطلاعات زیادی هم درباره آثار کلاسیک ادبیات فارسی نداشتم. با آنکه خودم نگرانی زیادی داشتم که درباره چنین کارهای بزرگی طبیعی است، اما همسرم هم یکسره هشدار می‌داد «مراقب باش! اگر کار خوبی از آب درنیاید آبروی کل خانواده‌مان، آبروی ایران می‌رود.» بنابراین محتاط‌ تر و با دقت بیشتری ترجمه را انجام دادم. سخت بود اما به مرور عاشقش شدم. ادبیات، کار و علاقه شخصی من است. تقریباً ۳۲ سال است که ادبیات تدریس می‌کنم.

همان ابتدا خود را در برابر یک گنجینه ادبی دیدم و اشتیاق بیشتری پیدا کردم. جلد اول که تمام شد به دلیل برخی مشکلات، سفیر ونزوئلا گفت همان جلد اول کافی است و مابقی جلدها را ترجمه نکنم. اما من که تازه متوجه عظمت شاهنامه شده بودم، ترجمه شش جلد دیگر را شخصی ادامه دادم. با اینکه می‌دانستم با مشکلات متعددی در مسیر انتشارش روبه‌رو هستم؛ مسائلی از جمله کمبود کاغذ و… تا آن که افشین شحنه‌تبار، ناشر ایرانی- انگلیسی و مدیر نشر «شمع و مه» انتشار ترجمه اسپانیایی را به عهده گرفت.‌

شما ایرانی‌ها شبیه به آدم‌های دوره فردوسی عاشق و وفادار به کشورتان هستید / کشف خیره‌کننده یک مترجم که دنیا را شوکه می‌کند!/ شاهنامه، شفای جهان آشفته
بئاتریس سالاس، نخستین مترجم کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیایی

حالا که نسخه اسپانیایی شاهنامه منتشر شده است، فکر می‌کنید به هدف‌ اولیه‌تان رسیده‌اید؟

نه. ترجمه تازه شروع این کاربزرگ است. به محض انتشار نسخه اسپانیایی تلاش برای معرفی آن را به کشورهای اسپانیایی زبان آغاز کردیم.
 
اسپانیایی بعد از انگلیسی و چینی، سومین زبان زنده جهان است و جغرافیای  بزرگی را دربرمی‌گیرد، قصد معرفی‌اش را به همه کشورهای اسپانیایی زبان دارید؟

تا جایی که شرایط و امکانات بگذارد به تلاش‌مان ادامه می‌دهیم. بله، زبان اسپانیایی جغرافیایی بزرگ و حدود بیست و دو کشور و نزدیک به ۵۶۰ میلیون نفر را شامل می‌شود. به همین منظور تا به امروز دو مرتبه به مکزیک و سه مرتبه به اسپانیا سفر کرده‌ و نشست‌ها و سخنرانی‌های متعددی به همین منظور برگزار کرده‌ایم. اغلب‌شان شاهنامه را نمی‌شناختند. حدود ۵۰۰ سال قبل نسخه‌ای از شاهنامه به اسپانیا راه یافته است که فقط به محافل روشنفکری و به جمع‌های خاص محدود مانده بود.‌

نسخه فارسی؟

بله، نسخه فارسی شاهنامه بوده و کاری هم برای ترجمه یا معرفی‌اش انجام نشده است. البته همان‌طور که اشاره شد جامعه روشنفکری با آن آشنا شده و حتی از آن تأثیر پذیرفته‌اند. اما مردم تا قبل از این ترجمه و طی چند صد سال اخیر فرصتی برای آشنایی با شاهنامه پیدا نکرده بودند. در این چند سفری که برای معرفی شاهنامه انجام شد با واکنش‌های جالبی روبه‌رو شدیم. اسپانیایی‌ها و به خصوص مکزیکی‌ها عاشق شاهنامه شدند. برخی از آن ها، همچون سرخ‌پوست‌ها با نگاه فردوسی به طبیعت ارتباط خوبی گرفتند. آثاری همچون شاهنامه، جهانی و متعلق به همگان هستند. شاهنامه را همه مردم جهان باید بخوانند. آموزه‌های زیادی برای زندگی بهتر دارد.
 
پیش‌تر از شاهنامه به عنوان یک دایره‌المعارف یاد کرده‌اید؛ درباره چرایی‌اش بگویید؟

در شاهنامه همه چیز آمده است؛ هرچیزی که به انسان مرتبط باشد. از جنگ و سیاست گرفته تا عشق و اخلاق، حتی درباره جهان هستی! برای من که در دانشگاه تدریس می‌کنم هم آموزه‌های زیادی برای تعامل بهتر با دانشجویان و جوانان دارد. شاهنامه مملو از نماد و نشانه‌های مختلف است، آنقدر که با یکی – دو مرتبه مطالعه‌اش نمی‌توان پی به تمام داشته‌های آن برد. در شاهنامه بارها و بارها درباره جنگ صحبت شده، اما فردوسی مخاطبان را به گفت‌وگو دعوت می‌کند و این همان چیزی است که در جهان امروز با عناوینی همچون دیپلماسی از آن یاد می‌شود.

در شرایط فعلی جهان که شاهد وقوع جنگ‌ها و ناآرامی‌هایی در نقاط مختلف جهان هستیم، بیش از هر زمان دیگری به گفت‌وگو نیاز داریم. همین است که تأکید دارم مطالعه شاهنامه نباید فقط به جامعه دانشگاهی و اهالی ادبیات محدود شود، حتی سیاستمداران هم باید این شاهکار را بخوانند و از آن درس بگیرند. تأکید بر تعامل و گفت‌وگو، نجات‌بخش جهان آشفته امروز است. حتماً شاهنامه را بخوانید. اگر تا به امروز فقط برخی داستان‌ها و حکایت‌های آن را خوانده‌اید، دیگر وقتش شده که به سراغ کل آن بروید.
 
مطالعه عمیق و ترجمه شاهنامه برای خود شما چه رهاوردهایی داشته است؟

ترجمه شاهنامه من را به یک سفر عرفانی عجیب برد. شاهنامه برای من که دیگر سن و سالی دارم، یافته‌های زیادی داشته است. فردوسی مخاطب را به یادگار گذاشتن نام نیک تشویق می‌کند، به اینکه طوری زندگی و کار کنیم تا بعد از مرگ به خوبی از ما یاد کنند. این یکی از مهم‌ترین درس‌هایی است که از فردوسی یاد گرفتم. این سفر عرفانی آنقدر مرا دگرگون کرده که دیگرهیچ شباهتی به آن بئاتریس سالاس پیش از ترجمه شاهنامه ندارم. آرام‌تر و صبورتر شده‌ام. حتی در آن دوازده روز حمله اسرائیل هم حاضر به ترک تهران نشدم، با آن که بیشترین حمله‌ها به محله‌ای که ساکن آن هستم، انجام شد.

این مواجهه صرفاً در نتیجه آموزه‌های شاهنامه بود یا تجربه خبرنگاری و سفر به مناطق جنگی ایران در دوران دفاع مقدس‌؟

راستش من هم از صدای انفجارها می‌ترسیدم، اما یکی از درس‌های مهم فردوسی در همان دوازده‌ روز به کارم آمد. تجربه کاری‌ام به اندازه مطالعه شاهنامه مؤثر نبود. به خودم آموزه‌های شاهنامه را یادآور می‌شدم. فردوسی من را به این باور رساند که حتی برای تعداد نفس‌هایی که قرار است در این دنیا بکشیم هم برنامه‌ریزی شده است. شاهنامه به قدری روی من اثر گذاشته که محال است درباره‌اش صحبت کنم ولی اشک در چشمانم حلقه نزند. من عاطفی هستم اما کنار شما ایرانی‌ها و به لطف شاهنامه خیلی احساساتی‌تر هم شده‌ام.

شما قبل از ترجمه شاهنامه هم در ایران زندگی کرده و با فرهنگ ایرانی آشنا شده بودید، این آشنایی چقدر به شناختی که هم‌اکنون از ایران و ایرانیان پیدا کرده‌اید، شباهت دارد؟

بعد از ترجمه شاهنامه، تازه فهمیدم آشنایی‌ام با فرهنگ‌تان ناچیز بوده است. با همسر ایرانی‌ام که ازدواج کردم، ابتدا به ونزوئلا و بعدتر هم به فرانسه رفتیم. حدود یک دهه از ازدواج‌مان که گذشت به ایران آمدیم. تازه اینجا بود که با فرهنگ‌تان آشنا شدم، اما نه به اندازه شناختی که از طریق مطالعه و ترجمه شاهنامه پیدا کردم.
 
زندگی در ایران و شناختی که از این طریق پیدا کردید، چقدر به روند ترجمه‌ شاهنامه کمک کرد؟

کمک زیادی کرد. برای ترجمه حتماً باید با زبان و فرهنگ مبدأ هم آشنا باشید وگرنه نتیجه کار مطلوب نمی‌شود. به عنوان نمونه وقتی در شاهنامه به غذاخوردن روی سفره رسیدم، اگر آن را طی این سال‌ها ندیده بودم به راحتی درکش نمی‌کردم. با آنکه استفاده از میز ناهارخوری خیلی رواج دارد اما اغلب ایرانیان هنوز به آنکه دور سفره‌ای که روی فرش دستباف پهن شده بنشینند و غذا بخورند حس بهتری دارند. این همنشینی‌ها برای درک سبک زندگی، فرهنگ‌تان و از سویی ترجمه اصولی‌تر خیلی کمک کننده بود. همین است که می‌گویند در ترجمه تسلط به زبان مبدأ و مقصد به تنهایی کافی نیست.
 
چرا ترجمه شاهنامه را به نثر انجام دادید؟

شاهنامه اثر دشواری است، ترجمه‌اش به شعر کار هر کسی نیست. یکی از شرط‌های من در ابتدای کار این بود که آن را به جای نظم، به نثر ترجمه کنم. نکته دیگر آنکه نسل امروز، به خصوص نوجوانان با متن داستانی ارتباط بهتری می‌گیرند.
 
این نگاه را درباره دیگر آثار منظوم کلاسیک جهان هم دارید؟

بله چراکه به مطالعه هرچه بیشترشان کمک می‌کند. اینکه نسخه اصلی و منظوم آثار حفظ شده و تدریس شوند اتفاق مهمی است اما برای عموم مردم، بازنویسی اثرگذارتر است. وقتی با ترجمه به نثر یا حتی بازنویسی آثار کلاسیک به زبانی همه‌فهم‌تر، مخاطبان بیشتری به آنها دسترسی پیدا می‌کنند، چرا این کار را نکنیم!
 
خانم سالاس شما معتقدید سریال مشهور «بازی تاج و تخت» (A Game of Thrones)  با اقتباس از شاهنامه ساخته شده است، برچه اساس چنین ادعایی را مطرح کرده‌اید؟

کافی است ابتدا شاهنامه را بخوانید و بعد سراغ تماشای آن سریال بروید تا مصادیق بیشماری از این گفته را ببینید. جرج آر. آر. مارتین، نویسنده آمریکایی رمان «بازی تاج و تخت» بهره زیادی از شاهنامه برده است، اما وقتی از او درباره منابع الهام‌بخش رمان مذکور پرسیده‌اند، فقط به شکسپیر و همین‌طور جنگ‌های داخلی انگلستان به عنوان منابع خود اشاره کرده است. او حتی به سریال «ارباب حلقه‌ها» هم اشاره کرده اما چیزی از شاهنامه نگفته است. اولین ردپای شاهنامه در سریال (A Game of Thrones) در نام آن دیده می‌شود که اشاره به یک بازی دارد؛ بازی تاج و تخت. شطرنج تنها بازی مرتبط با این عنوان است که در شاهنامه هم آمده است. سوژه سریال درباره جنگ میان خوبی و بدی است که این هم کاملاً از شاهنامه آمده است.

عدد هفت یکی دیگر از این نقاط اشتراک است که به شکل‌های مختلف در سریال آمده، هفت خانواده و هفت پادشاهی. مشابه اغلب قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های شاهنامه در سریال نیز هست، نمونه‌اش رستم در شاهنامه و جان اسنو در سریال. هر دو افرادی قدرتمند هستند که سرنوشتی تلخ و تراژیک دارند. حتی آن درخت خاص و از طرفی دیوار عظیمی که به نوعی مرز بین خوبی و بدی شده هم از شاهنامه اقتباس شده است. استفاده از رنگ‌ها و نشانه‌ها در تعریف پادشاهی نیز کاملاً برگرفته از شاهکار فردوسی است، در «بازی تاج و تخت» رنگ پرچم پادشاهی شمال، خاکستری و نماد آن نیز گرگ است، در شاهنامه هم رنگ و نماد پرچم افراسیاب دقیقاً همین‌ها است. بسیاری از صحنه‌هایی که در سریال آمده‌، مصداق‌های عینی در شاهنامه دارند.
 
اقتباس از آثار ادبی کار رایجی است؛ اما چرا مارتین اشاره‌ای به شاهنامه نکرده است؟

نمی‌دانم. شاید نمی‌خواهند نام ایران مطرح شود. واقعاً چرایی‌اش را درک نمی‌کنم. به هرکدام از جلسات و سخنرانی‌هایی که برای معرفی شاهنامه رفته‌ام، درباره این موضوع صحبت کرده‌ام. هر وقت فرصتی فراهم شود باز هم درباره حضور پررنگ شاهنامه در این سریال مشهور با مردم حرف می‌زنم.
 
در جلساتی که برای معرفی شاهنامه برگزار کرده‌اید، چه واکنشی به این گفته‌تان نشان داده‌اند؟

وقتی گفته‌ام را با مصادیق مختلف ثابت می‌کنم، اغلب شگفت‌زده می‌شوند که پس چرا نامی از فردوسی و شاهنامه در رمان و سریال نیست.
 
از اثرگذاری حافظ بر فیلسوفانی همچون گوته، فیلسوف شهیر آلمانی و دیگر اندیشمندان خوانده‌ایم، درباره شاهنامه چطور؟ شاهد حضور فردوسی و افکارش در فلسفه غرب و آمریکا هم هستیم؟

بله، آثار برخی چهره‌های ادبی و حتی فلسفی اسپانیایی ‌زبان و غربی را که بررسی کنید، ردپای پررنگی از شاهنامه را در آنها خواهید دید. یکی از بارزترین مصادیق آن را می‌توان در نوشته‌های آرتور شوپنهاور و نیچه دید. البته این اثرگذاری غیرمستقیم و از طریق آثار فیلسوف مشهور قرن شانزدهمی به نام بالتاسار گراسیان بوده است. او تحت تأثیر بزرگمهر، یکی از شخصیت‌های شاخص شاهنامه بوده ولی هیچ‌گاه به این مسأله اشاره نکرده است. ترجمه آثار گراسیان به زبان‌های مختلف، به خصوص به آلمانی، سبب اثرگذاری آن بر افکار فیلسوفان و اندیشمندان زیادی شده است.
 
طی سال‌هایی که صرف مطالعه شاهنامه کردید، جایگاه زنان را در این اثر کهن چطور یافتید؟

فردوسی، زنان را اثرگذار و بسیار قوی به تصویر کشیده است؛ فرقی هم ندارد که در جایگاه همسر و مادر باشند یا فرزند. همگی زنانی توانا و مؤثرند. برخلاف فرهنگ غالب بر ادبیات کلاسیک غربی که برای آنان شانس دومی را قائل نشده، فردوسی برای شخصیت‌های شاهنامه، به خصوص زنان، چنین فرصتی را درنظر گرفته است. داستان «رومئو و ژولیت» شکسپیر را ببینید؛ وقتی عشق این دو قهرمان به مسیری می‌رود که برای مردم پذیرفته نیست، راهی جز مرگ ندارند. از این نظر نگاه فردوسی خیلی مثبت و انسانی‌تر از خالقان آثار کلاسیک غربی و آمریکایی است.

شما ایرانی‌ها شبیه به آدم‌های دوره فردوسی عاشق و وفادار به کشورتان هستید / کشف خیره‌کننده یک مترجم که دنیا را شوکه می‌کند!/ شاهنامه، شفای جهان آشفته

شما ایرانی‌ها شبیه به آدم‌های دوره فردوسی عاشق و وفادار به کشورتان هستید / کشف خیره‌کننده یک مترجم که دنیا را شوکه می‌کند!/ شاهنامه، شفای جهان آشفته
ترجمه اسپانیایی شاهنامه

بنابر تجربیاتی که از زندگی در کشورهای مختلف کسب کرده‌اید، نگاه‌تان به ایران و ایرانیان چیست؟

من ایران را خیلی دوست دارم، آنقدر که به میل خودم اینجا مانده‌ام. البته ریشه‌های آبا و اجدایی‌ام را هم فراموش نکرده‌ام و هر وقت فرصتی پیدا کنم به دیدن خانواده‌ام می‌روم. حتی بخش عمده مطالعاتم به اسپانیایی است ولی ایران برای همیشه خانه من باقی می‌ماند.
 
برای ترجمه شاهنامه سراغ کدام نسخه رفتید؟

از تصحیح و ترجمه فرانسوی «ژول مُل» استفاده کردم.

ترجمه شاهنامه را برای کدام گروه سنی از جامعه بزرگ اسپانیایی زبان انجام داده‌اید؟

مطالعه این اثر برای مخاطبان هفده- هجده سال به بالا بهتر است. راستش جامعه هدفی که خودم علاقه‌مندم که به سراغ این ترجمه هفت جلدی بروند، نسل جوان است. آینده جهان به دست این گروه سنی است و من امیدوارم که با مطالعه چنین آثاری، با روزگار روشن‌تری روبه‌رو شویم. با آن که زمان زیادی صرف این ترجمه شده اما از نتیجه‌اش راضی هستم.

امیدوارم اسپانیایی زبان‌های زیادی امکان مطالعه آن را پیدا کنند. به خصوص که فقط درباره جلد اول بحث سفارش درمیان بود، مابقی آن را بنابرعلاقه قلبی‌ام ترجمه کردم و برای آن پولی نگرفتم. تازه پایان کار بود که از طریق نازنین نوذری، دختر زنده‌یاد منوچهر نوذری، یکی از شاگردان سابقم با آقای شحنه‌تبار آشنا شدم و ایشان کار انتشار ترجمه اسپانیایی را به عهده گرفت.
 
برنامه‌ای برای ترجمه دیگر آثار کلاسیک فارسی به اسپانیایی دارید؟

آثار بزرگانی نظیر مولانا که قبل‌تر ترجمه شده‌اند، بنابراین فعلاً برنامه‌ای ندارم.
 
مطالعه ادبیات کلاسیک و آثاری نظیر شاهنامه چقدر به بهبود وضعیت فعلی جهان و رفع آشفتگی‌هایی که در هر سوی کره زمین ناآرامی‌هایی را سبب شده است، کمک می‌کند؟

اصلاً یکی از مهم‌ترین کارکردهای آثار ادبی، به خصوص ادبیات کلاسیک همین است. تمام بزرگان ادبیات جهان، با دعوت مخاطبان به اخلاق و نوعدوستی، انسان را به مهربانی دعوت می‌کنند. زندگی یک موهبت بزرگ است، امیدوارم یاد بگیریم قدرش را بدانیم.

شماهم به ادبیات فارسی و هم ادبیات اسپانیایی تسلط دارید، میان این دو چه شباهت‌هایی وجود دارد؟

شباهت که زیاد است، اما یکی از مهم‌ترین‌های آنها را در رئالیسم جادویی می‌دانم. اینجا باز هم باید به شاهنامه اشاره کنم، چراکه خیلی پیش‌تر از نویسندگانی همچون مارکز، فردوسی به شیوه‌ای هنرمندانه از این سبک بهره برده است. شما در شاهنامه بسیاری از مواقع مرز میان واقعیت، جادو و فانتزی رو گم می‌کنید و این همان پیشگامی فردوسی در رئالیسم جادویی است.
 
در شرایطی که نویسندگانی نظیر مارکز و   یوسا با خلق آثاری شاخص، توقع جهانیان را از ادبیات آمریکای لاتین بالا برده‌اند، ارزیابی‌تان از وضعیت فعلی ادبیات اسپانیایی زبان چیست؟

نویسندگان جوان‌ کشورهای اسپانیایی زبان در تلاش هستند تا به هویت ادبی مستقل و خاص خودشان دست پیدا کنند، کارهای خوبی هم نوشته‌اند؛ منتهی هنوز برای اظهارنظر زود است.

خانم دکتر سالاس نگاه‌تان به تکنولوژی‌های مدرن ارتباطی چیست؟ نقد برخی منتقدان به اثرگذاری شبکه‌های اجتماعی در حذف خلاقیت فردی نویسندگان را قبول دارید؟

نه اصلاً. منتهی به ضرورت استفاده اصولی از رهاوردهای زندگی مدرن معتقدم. امیدوارم به جای آن که ساعت‌های شبانه‌روزمان را صرف گشت‌وگذار بیهوده در فضای مجازی کنیم، از آن برای بهبود زندگی کاری و شخصی‌مان بهره بگیریم. بگذارید از این فرصت استفاده کنم و توصیه‌ای برای ایرانیان داشته باشم، با وجود دوران پرالتهاب این روزها امیدوارم از شاهنامه درس بگیرید و همچون گذشته، امروز هم اتحادتان را حفظ کنید، حفظ همبستگی به همراه دوری از ناامیدی، ‌یکی از مهم‌ترین آموزه‌های شاهنامه برای گذر از این روزهاست.

در روند ترجمه شاهنامه بیش از همه تحت‌تأثیر کدام شخصیت آن قرار گرفتید؟

گُردآفرید، چراکه زن بسیار قدرتمند و جنگجویی است، شکلی از این جنگجویی را خودم هم در مواجهه با برهه‌های مختلف زندگی داشته‌ام. تا به امروز سختی‌های زیادی را پشت سرگذاشته‌ام. در ونزوئلا به دنیا آمدم ولی چند سال بعد، والدینم بنابر ناآرامی‌های داخلی، به آمریکا مهاجرت کردند. آنجا هم چند سال بیشتر نماندیم، مادرم آمریکا را برای زندگی نمی‌پسندید، بنابراین دوباره مهاجرت کردیم و به اسپانیا رفتیم. چهارده‌ سال آنجا ماندیم و دوباره برای مدتی به ونزوئلا رفتیم و بعد از آن هم به فرانسه.

در فرانسه با همسر ایرانی‌ام آشنا شدم و یک دهه بعد هم به ایران آمدیم، آن هم بدون کمترین شناختی. مهاجرت‌های پی‌درپی به ظاهر ساده، ولی در عمل بسیار دشوار است. هرکدام از این تغییرات به منزله مواجهه با دنیایی تازه و اجبار به درک تفاوت‌های بسیار بود. همان‌قدر که شیفته گُردآفرید هستیم، از سودابه بیزارم! او همه چیز داشت ولی دست به کارهایی زد که با شرایطش جور درنمی‌آمد. در میان شخصیت‌های مرد شاهنامه هم رستم و بزرگمهر قهرمانانی مثال زدنی هستند.‌

216216



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 8831

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *