
سالها پیش ما یک استاد بازاریابی داشتیم و نمونه جالبی از رفتار مصرف کننده داشتیم. وی گفت: مردم بسته به موقعیت خود ، رفتارهای متمایز دارند. به عنوان مثال ، مجردها به یک روش زندگی می کنند ، ازدواج کرده اند [مثال اینکه زمان خواب، سبک خوراک و پوشاک و سبک معاشرت اجتماعی، بودجه پس انداز، هزینه های مصرفی و سرمایه گذاری آدم های مجرد و متاهل با هم متفاوت است -توضیح از بنده است] سپس او گفت گروه های دیگری نیز وجود دارند که نه متاهل و نه مجرد! در عوض ، آنها مردد هستند ، یعنی انتقال از انتزاع به زناشویی. اینها متفاوت هستند بنابراین ما سه گروه داریم: متاهل ، مجرد ، مردد!
صادقانه بگویم ، اوضاع در کشوری که می بینم بارها و بارها آن استاد عزیز را به یاد می آورد. دکتر احمد روست- جایگاه او در آغوش خدا. چرا؟ راستش ، ما حداقل چهار گروه در ایران داریم:
گروهی که رفته است (شهروند مهاجر)
گروهی که تصمیم جدی ماندن آنها (ساکن شهروند)
گروهی که نرفته است اما نگاه آنها به مهاجرت (شهروند نوع 1 شهروند)
گروهی که مهاجرت کرده اند اما پشیمان هستند و می خواهند برگردند (شهروند نوع 2)
خوب چه مشکلی؟
اول ، سهم شهروندان نوع 1 بسیار است. طبق آخرین تحقیقات نظرسنجی که خوانده ام ، تنها 5 ٪ از پاسخ دهندگان که از جمعیت جوان تحصیل کرده اند ، به مهاجرت فکر نمی کنند. این به چه معنی است؟ یعنی اگر بتوانیم نتایج این تحقیق را تعمیم دهیم ، 5 نفر در مورد مهاجرت فکر می کنند! اکنون آنها ممکن است اکنون اقدامی نکنند ، اما فکر می کنند. ما با جامعه ای برخورد می کنیم که بخش بزرگی از مردم را در حالت تعلیق و شک زندگی می کند. یا به او شک می کند یا فرزندش یا والدینش! ما با “جامعه مردد” روبرو هستیم.
جامعه مردد که در همه زمینه ها مشکوک است چیست ، مردد چیست؟ این نه سرمایه گذاری طولانی مدت و نه کارآفرینی و نه زایمان انجام می دهد. آنها پشت میز می نشینند ، اما او مکان دیگری است. از آنچه در آینده فرزند من اتفاق می افتد ناراحت است؟ و اگر به پدر و مادرم بروم چه می شود؟ جامعه مشکوک بدان معنی است که ما با مهاجرت نخبه روبرو نیستیم. هرکسی می تواند یک مهاجر بالقوه باشد: فقط در گروه های تلگراف مهاجر ایرانی مشترک شوید: دیگر به پزشک و استاد دانشگاه محدود نمی شود. در عوض ، یک کارآفرین ، پرستار ، لوله کشی ، تکنسین ، برنامه نویس ، آرایشگاه همه ترجیح داده اند که در این سرزمین بمانند! با تمام علایق آنها و با تمام عشق کوچه این سرزمین.
نسخه استراتژیک:
در گذشته ، جنگ ها سه بعد داشتند: زمین ، دریا و هوا. بنابراین ما سربازان سه گانه ، زمین و هوایی داشتیم. این روزها حداقل پنج جنگ دیگر وجود دارد: جنگ فضایی ، جنگ اقتصادی ، جنگ رسانه ای ، جنگ سایبری و جنگ استعدادی. من می خواهم در مورد آخرین صحبت کنم. ای کاش دلیل ما به اندازه خاک فسفر بود. امروز ، اگر به ما بگوییم از قلمرو ایران چه می کنیم؟ چرا ما نسبت به تشنج مغزها حساس نیستیم؟ چرا افتخار خاک است اما مغز و استعداد افتخار نیست؟ چرا ما به اندازه افرادی که می روند کوچک حسادت نمی کنیم؟
سایر کشورها برای جذب استعدادها در یک رقابت هوشمندانه عمل می کنند. ویزای استعدادهای جهانی انگلیس ، کارت آبی اتحادیه اروپا ، به ویژه آلمان ، شغل سنگاپور ، ویزای کارآفرینی هلندی ، ویزای طلایی امارات و غیره. اینها دنیایی هستند که اینها فنی ، مالی ، مدیریتی ، علمی ، علمی هستند و ما در حال خواب هستیم! خواب عمیق!
شاید اگر چهره مهاجرت به جنگ استعداد را تغییر دهیم ، پس فرار و فرسایش سرمایه انسانی می تواند همزمان با یکپارچگی ارضی کشور برای سیاستمداران باشد. و شاید شورای عالی امنیت ملی فکر کند که ما هر روز در سایر کشورها غارت می کنیم و ممکن است در سایر سیاست های سیستم منعکس شود و ممکن است فکر کند که دقیقاً همانطور که حساب سرمایه خالص توسط بانک مرکزی منتشر می شود ، ما باید برای کشور خالص حساب سرمایه انسانی داشته باشیم.
مهاجرت جنبه های مثبت بسیار خوبی دارد ، اما این دیگر نام مهاجرت نیست! افتخارات! ذخیره ژنتیکی ایران در حال از بین رفتن و غارت است! به این فکر کنید که مهمترین دلیل برای تبدیل جامعه ایران به یک جامعه مشکوک چیست؟ به همان پیمایش برگردید. 1 ٪ پاسخگویان در برابر گزاره “حاکمیت و وضعیت دولت مطابق با واقعیت های جامعه و اراده مردم” است. من یک گزینه بسیار اختلاف نظر دارم! و در برابر گزاره “من در مورد آینده ایران خوش بین هستم” فقط موافقم و توافق زیادی دارم! آیا این نشانه تغییر اساسی در مسیر حاکمیت نیست؟
216216
منبع: www.khabaronline.ir