نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغان، خبرگزاری مهر نوشت: گروه دین و اندیشه- سیده فاطمه سادات کیایی: در تاریخ عرفان و معارف ایرانی و اسلامی، چهره هایی وجود دارد که شاید کمتر کسی انتظار داشت به دلیل شغل و نبود دروس رسمی دینی و حوزوی، جزو شخصیت ها باشد. . درخشان و عارفانه باشید
چلوکبابی حاج مرشد نام رستورانی در بازار تهران است که به سخاوت صاحبش معروف است که سال ها پیش فروشگاه غذای خود را در کنار مسجد جامع ساخته بود. میرزا احمد عابد نهاوندی عارف و اهل معرفت بود و با زبان شعر و اندرز با مردم صحبت می کرد و چون کارش چلوکباب فروشی بود به او «مرشد چلویی» می گفتند. وی در سال 1267 در نهاوند به دنیا آمد و در شعر نیز دستی داشت. تنها دیوان اشعار او که به ساعی معروف بود در آتش مغازه اش سوخت و پس از سرودن بقیه اشعار آن را «دیوان سوخته» نامید. شاید مشهورترین شعر او که توسط بسیاری از اهل ماد و یادگاران اهل بیت گفته می شود این شعر در وصف امام حسین (ع) باشد:
غم مهرحسین را با شیر از مادرم گرفتم / روز اول آمدنم تا آخر سفارش شدم
قطره ای از عطر حسینی را استشمام کردم/ صبغت مشک و گلاب و نافع و عنبر
مرشد عارف عارفی بی ادعا بود که با بزرگانی چون شیخ رجبعلی خیاط، حاج اسماعیل دولابی و ابوالحسن طوطی همدانی دوست بود. این دوستی ها و تزکیه نفس باعث شد روح الهی او در کارش تجلی یابد. در مغازه مرشد هر جا نصیحت و نصیحت نوشته شده بود که او بیش از خوانندگان و مشتریان خود به آن عمل می کرد. بالای پیشخوان مغازه اش نوشته بود حتی به اعلیحضرت حتی الامکان وام و پول نقد می دهند! علاوه بر این، روی دیوارهای تالار، تصاویر مینیاتوری قدیمی وجود دارد که در داخل قاب آویزان شده و در آن صحنههای رنج و سختیهای اهل جهنم و شیاطین شلاق زده شده است. دو تابلوی دیگر روی دیوار داخل سالن قرار داشت که دو بیت و نیم شعر به صورت جداگانه به خط نستعلیق روی آن نوشته شده بود. آن دو نیم آیه که در مجموع یک آیه بود، آیه زیر بود:
“چه مدت درون نگر هستید؟ اهل کجا هستید و چیست؟
می گویند: فقرا هم همینطور صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به سالن اول مغازه ختم می شد، افراد فقیری که معمولاً با خانواده بودند و تعدادی از آنها توسط مرشد شناسایی می شدند، هر روز می آمدند و رایگان دریافت می کردند. غذا و مخارج روزانه با توجه به تعداد خانواده آنها.
درباره مرشد و بخشش و مهربانی او نسبت به همه، به ویژه شاگردان مغازههایی که امروز جزو بازارهای تهران هستند، داستانهای زیادی نقل شده است: «مرشد میگوید کسانی را که میخواهند غذا بیرون بیاورند راهنمایی کنید تا از کنار او بگذرند، زیرا بیشتر کسانی که میگرفتند. غذای بیرون بچه ها و نوجوانانی بودند که در بازار غذا می خریدند و به صاحبان مغازه می رساندند و خودشان هم از آن غذا محروم بودند، کودکی که با ظرفی از آن نزد او می آمد غذا را در دستش مقدار زعفران پلو را روی او می ریخت و ظرف را تمام می کرد و بعد یک تکه کباب یا گوشت می گذاشت و یا اگر تمام شده بود زعفران را در روغن می انداخت و در آن می گذاشت. دهان پسر یا نوجوان.
ماجرای دعای شکر مرشد چلویی پس از آتش گرفتن مغازه اش؛ یک عارف و عالم
او را تاجر قرن می نامیدند زیرا دو صف برای تهیه غذا برای مشتریان و نیازمندان داشت، افرادی که معمولاً با خانواده بودند و برخی از آنها توسط مرحوم مرشد شناسایی می شد، هر روز می آمدند و طبق برآورده شده غذای رایگان و هزینه روزانه دریافت می کردند. به تعداد خانواده هایشان.
او شخصاً سر هر میز سالن می رفت و مشتریان را می دید و احوالپرسی می کرد، گاهی جوک می گفت و باعث لبخند مشتریان می شد. از بادیه مقداری روغن می گرفت و روی ظرف مشتری می ریخت. گاهی با یک دسته سیخ کباب دور میزها می چرخید و هر بشقاب خالی می شد، حتی اگر اصرار می کرد داخل آن کباب اضافه می کرد. او همیشه تاکید می کرد که روز شما همیشه فرا خواهد رسید. گاه کم و گاه زیاد است، ولی خدای متعال حداقل ها را مانند جریان آب قطع نمی کند; گاهی آب در جو زیاد است و گاهی آب کم است، اما نمی ایستد: «آب تنگ نمی ایستد، آب باریک همیشه می آید».
وی در 25 شهریور 1357 هجری شمسی در نود سالگی در تهران درگذشت. قبر او امامزاده هادی در کنار ابن بابویه تهران است.
منبع: www.khabaronline.ir