
متن کامل این یادداشت را به نقل از پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، بخوانید:
از جهتی میتوانم موافق باشم نه کل تاریخ اندیشهی اصلاح دینی در ایران، چرا که به ادعای من بسیاری از داعیان اندیشۀ اصلاح دین در ایران و نه همۀ آنها از نظر فکری به اندیشههای سیّد علیمحمّد باب نسب میبرند و بخشی. از ادعای باب نیز بر تأویل گزارههای دینی و تفسیر به رأی آنها به دعوی خود بازمیگردد. از این روست که آن را به دعوای باطن و ظاهر میتوان بازگرداند. ادعای باب آن بود که سخنانش وحی خداوند بر اوست و چون خداوند بر او معنای واقعی بر واژگان اسلامی چون قیامت، حشر، نشر، بعث، حساب، میزان، صراط و … نازل کرده است، از این پس، باید آن معانی را در نظر گرفت. بلکه معانی همینها بودهاند و مردم نفهمیده بودند.
شیخ احمد احسائی، صدرالمتألهین بود. از این روست که شاید بتوان گفت آموزه های صدرایی در بارور شدن اندیشه های او داشته است. این دیدگاه محتاج به پژوهش بیشتری است که باید به آن پرداخت. البته باید گفت که حرکت باب یک حرکت اصلاح دینی نبود. او مدعی نسخ دیانت اسلام و بنیانگذاری آیین الهی بیان بود. این اصلاح دینی نیست. ادعای من این است پیروان ازلی او چون نهانزیست بود و از ترس حکومت قاجار و برخی روحانیان شیعه، خود را مسلمان و شیعه مینمایاند و در همان حال هم میخواستند به تبلیغ آیین بیان بپردازند و بابی هم شناخته شوند، تنها بر بخشی از دعاوی باب. که همان ظهور خرافات در شیعیان بود دست میگذاشتند بدون اشاره به علت بودن آن در نسخ اسلام و از این جهت بود که داعیان مسلمان اصلاح دین شدند. این تنها یک استراتژی بود نه آن که حرکت باب را یک جنبش اصلاح دینی می تواند گفت.
بخش مکتب شیخی در اندیشهی اصلاح دین در ایران، تا آنجا که من یافتهام، همان بسترسازی است. من شیخیان را داعیان اصلاح دین نمیدانم. آنها از قضای بسیار سنتی بوده اند و هستند و مبانی دارند که در نگاه داعیان اصلاح دین به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. برخی از دعوتهای شیخی همراه با اشتباهکارهای معنوی باب در خلال ریاضتهای شرعی (به ادعای من) کار را به آنجا رساند که مؤسسه رسید. همان طور که اشاره شد، بحث ریاضتهای باب در جای دیگر باید به صورت مبسوط ارائه و تحلیل شود. بابیگری پس از نسخ اسلام دیگر با مهدویت کاری نداشت. باب در «توقیع ارتفاع ندای قائمیت» به صراحت از پایان یافتن «انتظار مهدی و رجعت محمّد» سخن گفته است. آیین بیان دیگر آیین رسمی الهی است و اندیشه های خاص خودش را دارد. موعودی دارد به نام «من یظهره الله» که در آینده خواهد آمد و دین جدید آن زمان را خواهد آورد. بعد، «من یظهر بعد از من یظهره الله» خواهد آمد. سپس «من یظهر بعد از من یظهره الله» خواهد آمد و «إلی نهایة التی لا نهایة له، شمس حقیقت طلوع کرده و غروب خواهد کرد»، یعنی تا پایان جهان، صاحب ادیان، یکی از دیگری، برانگیخته خواهند شد.
اصلاح دینی بابیان، طرد مؤلفههای اسلامی ناهمسان با دعوت باب بود که در لباس اسلام میشد. ارتباط عنصر تأویل با مبانی جدید را در اینجا میتوان جستجو کرد. تأویل در نگاه باب و بابیان، معنی گزاره های اسلامی برای همسانی آنها با دعوت باب بود. چه تأویل ۳۱۳ نفر در مکه به کشتگان نامعلوم جنگ مازندران باشد و چه تأویل عدل و داد به علم و ظلم و جور به خرافات و شفای کوران و کران و زنده کردن مردگان به هدایت و عیسی بن مریم دانستن میرزا ملکمخان؛ اما پس از آن، دیگر دین است با احکام خود. تأویل تنها در رویارویی با اسلام کاربرد داشت. از این روست که فکر می کنم نسبت به میان تأویل و تفسیر معنوی از غیبت امام و اندیشه ی اصلاح دینی برخاسته از نهانزیستی بابیان تنها در اثبات آیین باب با نفی آن مؤلفه های ناهمسان است و از آن، دیگر تا جایی که من یافته ام، تأویلی در کار نیست. . آیینی است با مختصات خود و از نگاه ما، مردم، ناهمگون و آکنده از تعارض. این سیرت را در کلام ناقدانی چون حاج شیخ احمد شاهرودی و نورالدین مدرسی چهاردهی به این گونه میتوان یافت که باب و بابیان چون معجزه نداشتند، معجزات رسولان و امامان را نیز نفی کردند.
منبع: www.khabaronline.ir