
دیکتاتورهایی مانند خانواده اسد در کشور خود شکوه داشتند. آنها یک عمر در سایه این شکوه و لذت قدرت زندگی کردند، اما تصور می کنم که پدر و پسر هرگز سر خود را به آرامی روی بالش نمی گذاشتند. قدرت، ثروت و هدایایی که با دیکتاتور انباشته می شود طعمه چشمگیری است که بسیاری می خواهند آن را با هر وسیله ای از جمله خشونت بدزدند. این خود مایه اضطراب و عذاب است.
دیکتاتوری با تکیه بر خشونت و سرکوب نیز نارضایتی ایجاد می کند. علاوه بر کسانی که به ثروت و قدرت و اقتدار دیکتاتور چشم دوخته اند، همین ناراضی ها عامل تشویش او هستند و نمی گذارند سر خود را آرام بر بالش بگذارد. فکر نکنید که این ویژگی برای دیکتاتورهای خاورمیانه عربی صدق می کند، برای همه دیکتاتورهای جهان از آمریکای لاتین تا آفریقا یکسان است.
پس در این درگیری خاورمیانه و دغدغه تاریخی دیکتاتورها به دلایلی که نوشتم، خواجه حافظ شیرازی چه می کند و چه می گوید؟ حضرت حافظ فرمودند: جلال تاج سلطانی که خوف جان در آن نهفته است، کلاه دلربایی است، اما سزاوار رها کردن سر نیست. برایم مهم نیست که منظور حافظ از این شعر چه بوده است. بوژوار عموماً سخنران چندوجهی بود، اما سخنان او عمیقاً با دموکراسی و دیکتاتوری مرتبط است.
خواجه حافظ در این بیت به عنوان یک نظریه پرداز سیاسی تمام قد ظاهر می شود و می گوید. شکوه تاج سلطنتی دیکتاتورها بسیار جذاب است اما «بیم جان» نیز در آن وجود دارد. این دغدغه ای است که دیکتاتورها همیشه با خود دارند. دیکتاتورها همیشه نگران “ترک سر” هستند و این باعث می شود با وجود زرق و برق ظاهری زندگیشان بیقرار شوند.
شعر حافظ چه ربطی به دموکراسی دارد؟ خب در زمان خواجه حافظ خبری از دموکراسی نبود، اما حافظ زرنگ چندین قرن پیش در همین شعر نکاتی را در مورد فواید دموکراسی ذکر کرده است. دموکراسی اساساً یک معامله است. دموکراسی به صاحبان قدرت می گوید: اقتدار نامحدود، تمرکز قدرت و فراوانی ثروت و شکوه «بدهید» و ما در عوض به شما آرامش خواهیم داد و هیچ ترسی از زندگی نداریم.
حاکمان دموکرات لذت قدرت نامحدود را ندارند، زمان حکومت آنها نیز محدود است. اما در عوض می دانند که در بازی دموکراسی، دور شدن از قدرت به قیمت از دست دادن جان، مال و سایر حقوق (البته محدود و نه نامحدود) ختم نمی شود.
خواجه حافظ باز هم می تواند به عنوان یک نظریه پرداز سیاسی ادعا کند که در دموکراسی، شکوه و جلال تاج و تخت سلطان را شامل نمی شود و هر چند سال یک بار حاکمان با رأی عوض می شوند. اما ترس از زندگی در آن گنجانده نشده است. وقتی یکی از قدرت می رود، اصلاً سیاست را رها نمی کند و مثلاً مجبور نمی شود کشورش را ترک کند، فقط یک گوشه می نشیند، نان و ماستش را می خورد و از دور و نزدیک دستی روی آتش دارد. در دنیای سیاست
نتیجه گیری
اول در این خلاصه سعی کردم جنبه مهمی از نظریه سیاسی «خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی» (727-792ق) را آشکار کنم. ظاهراً این مرد بزرگ تنها شاعر نبوده و ما ایرانیان به این جنبه از اندیشه شریف توجه کافی نداشته ایم.
دوم نمی دانم خواجه حافظ در مورد آینده سوریه چه فکری می کند، اما مطمئن هستم که هر «نظم دسترسی محدود» استبدادی با «نظم دسترسی محدود» اقتدارگرایانه دیگری که با فرآیندهای خشونت آمیز سرنگون شود، جایگزین خواهد شد. اقتدارگرایی هایی که به دلیل بهار عربی از بین رفتند، جایگزین نمونه های مشابه شدند. و به همین ترتیب، توسعه و دموکراسی چندین دهه از سوریه دور است.
منبع: کانال نویسنده
216216
منبع: www.khabaronline.ir