نفت فروش که به حوزه علمیه رفت و عارف شد


نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغان، شیخ محمد حسین زاهد، متولد 1266، فرزند میرزا علی اصغر، روحانی، استاد اخلاق و از عرفای معاصر تهران بود.
او تا چهل سالگی به عنوان نفت فروش مشغول به کار بود و به «شیخ محمد حسین نفتی» معروف بود که در مسجد اعظم تهران به درس سید علی مفسر رفت و دروس حوزوی را آغاز کرد. یک سال و نیم در مشهد و چند سالی در تهران دروس حوزوی را تا مقنی فرا گرفت. تا جایی که از اساتید قوی ادبیات عرب به شمار می رفت و درسش همراه با خطبه و نصیحت بود.
وی در خواندن دعا صدایی گیرا داشت و در مسجد امین الدوله تهران مجالس معنوی و دعایی برپا می کرد. پس از رحلت آیت الله شاه آبادی، ایشان در آن مسجد جماعت کردند. وی در سال 1331 درگذشت.

نفت فروش که به حوزه علمیه رفت و عارف شد

شیخ محمد حسین زاهد در طول زندگی خود همواره بر کسب روزی حلال در درس و امور روزمره تأکید داشت. در این زمینه داستان هایی از زندگی او را مرور کرده ایم.

نان حلال تهیه شده از مغازه روغن فروشی
زمانی که شیخ محمد حسین زاهد در تهران تحصیل می کرد، برای گذران زندگی به همراه برادرش به عنوان دلال نفت مشغول به کار شد و در پاسخ به همکلاسی هایش که چرا این شغل سخت را برای تامین مخارج زندگی خود انتخاب کردید، گفت: : مشاغلی مانند روغن فروشی به همان اندازه مهم است که سخت و دشوار است، به اندازه نان حلال لذت بخش است و اجازه نمی دهد از واجبات غافل شویم.
کار سخت و دشوار شیخ در دکان نفت ادامه داشت تا اینکه اطرافیان و همکلاسی هایش او را در حال بسته بندی لوازم خود برای ترک کار دیدند.
از او پرسیدند: چه شد؟
شیخ پاسخ داد: تا به حال درس خواندن بر من مستحب بود، اما اکنون که عمامه را از سر علما برمی دارند، مقابله و کار فرهنگی بر من واجب است.
سپس لبخندی زد و ادامه داد: نان حلالی که از مغازه روغن گرفتم و خوردم اجازه نمی دهد در مواقع بحرانی از وظایف اصلی و شرعی خود کوتاهی کنم.
منبع: قصه های صالحین

پول گرفتن از سادات شرم آور است
یک بار فرزند آقا سید علی نقی امام جماعت مسجد دروازه را نزد آقا شیخ حسین زاهد بردند تا نزد ایشان درس بخوانند. اون موقع شهریه 3 یا 4 تومن بود. اول ماه که برای پرداخت شهریه رفتند، آقا شیخ حسین گفت: حاضرید من به فرزند حضرت زهرا(س) درس بدهم و پول بگیرم، حیف نیست؟!
هر چه اصرار می کردند که آقا شما فقط از این راه می توانید امرار معاش کنید، این پسر هم یکی از آن بچه هاست، آقا شیخ حسین قبول نکرد و گفت: هر چند می دانم پولی که برای درس دادن به من می گیرم. طلبه کاملا حلال و حق من است، اما شاید راضی نباشید که برای آموزش سادات و پسر حضرت زهرا(س) پول بگیرم.
منبع: قصه های صالحین

اگر اجاره ندهی از اینجا میرم
شیخ حسین زاهد در منزل شخصی به نام حاج آقا کلاهدوز روبروی حمام قابل حمل مستاجر بود.
کرایه را هر ماه در موعد مقرر پرداخت می کرد. آقای کلاهدوز هر چه گفت آقا من خانه را به شما اجاره ندادم، نمی خواهید کرایه بدهید، اما اعتنا نکرد و ماه به ماه کرایه خانه را پرداخت کرد و گفت: اگر اجاره نگیرید. از من اینجا را ترک می کنم و اگر این مقدار کم باشد از اینجا می روم. چون بیشتر از این نمی توانم پرداخت کنم. به هر حال این ملک مال شماست و حق شماست که این مبلغ را از من بگیرید. اگر نگیری احساس می کنم حق دیگری را وارد زندگی ام کرده ام و آن وقت روزم حلال نمی شود.
آقای کلاهدوز گفت: حالا که اصرار می کنی لااقل در طبقه بالا که تمیزتر است زندگی کن.
شیخ پاسخ داد: من پولی برای اجاره طبقه بالا ندارم و جایی نمی مانم که نتوانم کرایه را بپردازم.
منبع: کتاب زندگی شیخ حسین زاهد

انصاف از هر چیز دیگری مهمتر است
شاگردان شیخ حسین زاهد دور او نشسته بودند و یکی از طلاب از زیارت آستان عبدالعظیم صحبت می کرد و اینکه با پرداخت مبلغی می توان با ماشین دودزا به این زیارت رفت. شیخ با شنیدن سخنان شاگردش به آنها یادآوری کرد که بسیار مراقب باشید و به حقوق مردم توجه کنید و گفت: اگر یک تومان به مردم بدهکار هستید، نروید، 5 ریال پول به ماشین دود برای عبدل بدهید. زیارت عظیم و 5 ریال برگشت. شما حق ندارید این کار را بکنید اول باید از مردم بپرسید بعد اگر می خواهید زیارت کنید بروید. زیرا حق شما از هر چیزی مهمتر است و در این راه به کسانی که از شما پول می خواهند بدهکار نیستید و با پول دیگری برای خود سفری آماده می کنید، حتی اگر این سفر زیارتی باشد و نیت بدی نداشته باشید.
منبع: کتاب زندگی شیخ حسین زاهد

این درآمد خیلی حلال تر است
اواخر جنگ جهانی دوم بود و عده ای از شاگردان شیخ حسین زاهد در محضر شیخ به فراگیری ادبیات عرب می پرداختند. شهریه ای که می دادند ماهی 4 تومان بود. پس از مدتی جنگ تمام شد و طلبه ها همچنان نزد شیخ درس می خواندند. وقت پرداخت شهریه شد، طلبه ها 4 تومان به شیخ دادند، ولی شیخ 2 تومان به شاگردانش پس داد.
شاگردان شیخ تعجب کردند.
به شیخ گفتند: آیا نباید 4 تومان شهریه می دادیم؟
شیخ در پاسخ به شاگردانش گفت: درست است، اما الان جنگ تمام شده و قیمت ها پایین آمده، ماهی 2 تومان کفاف زندگی من را می دهد، اما شما جوان هستید، بقیه پول را پس انداز کنید. آینده شما در ضمن اگر این شهریه هایی که از شما می گیرم را درآمد بنامیم احساس می کنم این درآمد خیلی حلال تر است.
منبع: کتاب زندگی شیخ حسین زاهد

خوشمزه ترین غذای دنیاست
روزی یکی از شاگردان شیخ حسین زاهد با خود فکر کرد که امروز یک غذای ساده تهیه کنم و به اتاق تدریس ایشان ببرم و با او غذا بخورم. بالاخره غذای ساده تر از نان و پنیر و سبزی پیدا نکرد، پس برای دو نفر آماده کرد و نزد شیخ رفت تا آن غذای ساده را با هم بخورند.
شیخ وقتی غذا را دید گفت: این هر دو را نمی توانی بخوری، چه نان و پنیر و چه نان و سبزی، اما چون سبزی زود خراب می شود، امروز نان و سبزی می خوریم و فردا نان و پنیر.
شاگرد شیخ می خواست چیزی بگوید، شیخ مداخله کرد و گفت: این سفره ساده که با غذای حلال تزئین شده، خوشمزه ترین غذای دنیاست.
منبع: قصه های صالحین

من چنین شاگردی نداشتم
روزهای آخر ماه بود و شیخ محمدحسین زاهد دیگر پولی نداشت. در راه خانه سرش را بلند کرد و در دل با خدا صحبت کرد و گفت: خدایا من بی پولم، اگر به پول نیاز دارم چه کنم؟ اجازه نده روزی که به پول نیاز دارم و نمی توانم آن را به دست بیاورم، نمی خواهم افکار نادرستی به سراغم بیاید.
این سخنان را با خدای خود در میان گذاشت و حرکت کرد. نزدیک خانه رسیده بود که جوانی آمد و بعد از احوالپرسی گفت: آقا حسین هستم از ماه گذشته 3 تومان بدهکارم.
شیخ نظاره گر بود که جوان پول را داد و رفت.
شیخ وقتی به خانه رسید هر چه فکر کرد، دید که چنین شاگردی با آن خصوصیات ندارد.
/ منبع: کتاب زندگانی شیخ محمد حسین زاهد



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 7224

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *