
نقل از پایگاه داده اندیشه و فرهنگ مقدار ، مرحوم آیت الله تولای خوراساانی گفت:
“یکی از اساتید من ، مرحوم حاج شیخ حسن علی ناخوداکی Esfahani esfahani ، گفت:” عید صبح من برای دیدن مرحوم سید علی هری یازی رفتم. دو زانو را دیدم و گریه می کردم.
گفتم آقا ، خدا! چه خبر؟ او اهمیتی نداد. او همچنین گریه می کرد. بار دوم و دوم که گفتم ، او گفت ، “حسن علی! قلبم را متوقف کنید. من فکر می کردم اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبر (صلح و نعمت ها بر او باشد) می گویند نصرانی ، یهودیان ، شیاطین در نصرانی ، یهودیان و پیامبر؟
گفتم آقا! چه ارتباطی با شما دارد؟
وی گفت: مگر اینکه بدانید که آنها از آینه من به اسلام نگاه می کنند. هرچه من هستم ، آنها می گویند این اسلام است. من درست نیستم ، آنها اسلام را نادرست می دانند ، بنابراین آنها از اسلام نادان هستند ، بنابراین آنها مسلمان نمی شوند. ای کاش ایمان بودم ، من یک کشاورز بودم که نمی خواستم مردم اسلامی را از مجرای من ببینم. “
منبع: www.khabaronline.ir