چرا انقلاب ۵۷ برای ایرانیان دموکراسی به ارمغان نیاورد؟



انقلاب ها با نوید آینده ای روشن و میل به ایجاد یک جامعه ایده آل به وجود می آیند. توده‌ها نیز خیابان‌ها را فتح می‌کنند و به امواج انقلاب می‌پیوندند به امید فردایی بهتر که در آن آشتی دوگانگی‌هایی مانند پیشرفت و عدالت، دین و دنیا، آزادی و برابری ممکن باشد. اما واقعیت این است که تا کنون انقلاب ها نتوانسته اند به وعده های خود عمل کنند. البته انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نبود و با ارائه گفتمان دموکراتیک نتوانست دموکراسی را برای ایرانیان به ارمغان بیاورد. حداقل شاید به دلایل زیر:

تداوم انقلاب های جهانی: انقلاب اسلامی تداوم غرش دگرگونی هایی بود که در اواخر دهه 1960 جهان را فرا گرفت، از پایتخت های اروپایی که به جولانگاه نسل جوان انقلابی تبدیل شدند تا مستعمرات سابق که جنگ های چریکی در دستور کار آنها بود. روشنفکران ایرانی نیز از این الگو پیروی کردند و توجه خود را بیشتر به جهان سوم معطوف کردند. تجربه موفق انقلاب‌های الجزایر و کوبا به همراه شکست اخلاقی آمریکا در ویتنام، این گروه از روشنفکران را تشویق کرد تا بخشی از این جنبش انقلابی فراگیر باشند.

تجویز خشونت توسط برخی از روشنفکران: در روزگاری که چپ به عنوان گفتمان مسلط در کشورهای جهان سوم به شمار می رفت، روشنفکران ایرانی نیز دغدغه رهایی از سلطه امپریالیسم را داشتند که توانسته بود با استعمار نو آنان را تحت سلطه خود درآورد. برخی از روشنفکران ایرانی در مواجهه با این دشمن فریبکار و با الهام از آموزه های سارتر و فانون تلاش کردند تا استفاده از خشونت مشروع علیه حکومت پهلوی را به عنوان نمادی از این نوع استعمار تئوریزه کنند. مثلاً حاج سید جوادی آشکارا بر لزوم ذخیره مهمات برای پیروز شدن در دعوا تاکید می کرد.
غرب در مسیر زوال: روشنفکران این دوره با استناد به آثار توینبی و اشپنگلر مدعی بودند که غرب در مسیر انحطاط قرار دارد و متفکران آن کشور پیش از ما نیز این حقیقت را درک کرده بودند. آوردن جملاتی از سارتر، مارکوزه و فروم نیز افول غرب را در ایران رونق بیشتری بخشید. از آل احمد و شریعتی گرفته تا داریوش عاشوری و احسان نراقی، روشنفکرانی بودند که در این کوره دمیدند. سوال اساسی این بود که؛ اگر غرب در حال انحطاط و انحطاط است، چگونه می توان به دنبال دموکراسی آن بود و از آن به عنوان هدیه استفاده کرد؟! شاید بازگشت به خود نسخه بهتری باشد.

روشنفکران و دغدغه اصالت: در این دوره، روشنفکران ایرانی با استفاده گسترده از مفهوم امپریالیسم فرهنگی به دنبال نسخه‌ای از بومی‌گرایی بودند. تهدید غرب نه تنها برتری آشکار صنعتی آنها بود، بلکه خطر بزرگتر در تلاش آنها برای کنترل رشد فکری کشورهای عقب مانده خلاصه می شد. بر این اساس، رسالت روشنفکران جهان سوم، مبارزه با این خطر از طریق ترویج فرهنگ جدید و آرمان نو بود. دغدغه اصالت در آثار شریعتی، هزارخانی و کسمایی در واقع شکوه توانایی گذشته ما در خلق چیزهایی بود که فقط متعلق به خودمان بود. اگرچه محصولات بهترین نبودند، اما نشان اصالت ما را داشتند.

نکته پایانی: جوانانی که به شدت بر انتخاب نخست وزیری ضد امپریالیست تاکید داشتند، مهدی بازرگان را هدف قرار دادند. او معتقد بود که بر خلاف آیت الله خمینی اسلام را برای ایران می خواهد و بیش از امت به فکر ملت است. کرین برینتون در کالبدشکافی چهار انقلاب بر اساس تجربه انقلاب های انگلیس، آمریکا، فرانسه و روسیه، عقب نشینی میانه روها را در جریان شکل گیری نظام پس از انقلاب پیش بینی کرده است، بنابراین می توان گفت که استعفای بازرگانان نتیجه اجتناب ناپذیر انقلاب بود.

منبع: کانال نویسنده

بیشتر بخوانید:

چگونه زنان به کابوس اقتدارگرایان تبدیل می شوند؟ / دموکراتیک سازی با مثال زنانی که کودکان پرسشگر را بزرگ می کنند
صولتی: مسئولان نمی خواهند از سنت انتقاد کنند تا گره گشایی شود/ تمدن نیازمند نظام نقد است
چرا دولت در ایران قادر به حل مشکلات نیست؟
موانع اجتماعی رشد علم در ایران!

216216



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 7225

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *