نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغان، در بحارالانوار جلد 4 صفحه 142 روایتی است که (امام سجاد علیه السلام) می فرماید:
عجب است برای متکبران و مغروران که دیروز نطفه بود و فردا گنج است و عجب عجایب همه عجایب است برای کسانی که به خدای تعالی شک دارند. و او راهنمای خلقت است و شگفتی همه شگفتی ها برای کسانی که مرگ را انکار می کنند و در تمام شبانه روز می میرد و شگفتی همه شگفتی منکر ولادت دوم و اوست. دشمن ولادت اول است و عجب همه عجب کسی است که در مقابل فنا عمل کند. ترک بقا
برای کسی که متکبر و فخرفروش است تعجب دارد، در حالی که نطفه دیروز بی ارزش است و فردا مردار متعفن. و عجب کسی که به خدا شک کند در حالی که مخلوقات را می بیند. شگفت انگیز و بسیار شگفت انگیز از کسی که مرگ را انکار می کند. در حالی که هر روز و شب می میرد. برای کسی که هیجان آخرت و آخرت را انکار می کند در حالی که حال و دنیا را می بیند شگفت آور و بسیار شگفت انگیز است. و شگفتا، بسیار شگفت، کسی که برای خانه فانی دنیا اقدام و کوشش می کند، اما خانه ابدی آخرت را ترک می کند و کاری برای آن انجام نمی دهد.
شرح این حدیث بر اساس درس آیت الله آقا مجتبی تهرانی را در ادامه بخوانید:
از شر شیطان به خدا پناه ببر. بسم الله الرحمن الرحیم.
ابوحمزه سمالی که از اصحاب امام زین العابدین رضی الله عنه مشهور است می گوید: از پیامبر شنیدم که این جملات را می فرمود:
به طرز شگفت انگیزی! به کسی که دیروز اسپرم شد. یعنی منی بود فردا مرده. دیروز موجودی بود که انسان از آن متنفر بود و فردا «تکبر حیرت انگیزی» داشت; آن که متعصب و فخرفروش است چهار تار گرفتار شده، می فهمی؟! باد افتاده است. یک کاغذ پاره به او دادند، مثلاً مثلاً یک جهتی به او دادند، به اصطلاح ریاست جمهوری; این چهار سنار را یابو بریده، کاغذ پاره ای هم در دست دارد، یابو بریده است. خدمت شما «عجاب لیلموتکبیر فخخور» حالا دیگر خودش را گم کرده، بزرگ شده، فخر می کند. هم مال را می گیرد و هم محل را، هر دو را.
داستانی به ذهنم رسید، حالا اگر حافظه ام کمک کند، می گویم بله. «ما لیب آدم و الفخر» گفتم از علی است از جدم بزرگوارش «ما لیب آدم و الفخر» که تعبیر این است; آدمی که می آید و می گوید من، من، من، من، من، من، من، کیستم، چه شده است؟ فهمیدی؟! «… لمس منی…» در آن «ظلمت…» است، منی است; میفهمی چیه؟! حتی صاف نیست، هان! می گوید مثل اشک چشم است، نه، ابری هم است، به رنگش بنگر، تیره، قیر «و فردا جسد کثیف است» و فردا جسد بدبو که بمیرد. اصلا میفهمی جریان چیه؟ آیا می دانید این وسط ها چیست؟ هان! یک نفر نجاست حمل می کند، این طرف و آن طرف می رود، شکمش پر است از … هی کپسول چطوری؟ مثلا تعارف نداره ها! به صراحت بگویم، هان!
آن موقع می گفتند: از الاغ شیطان پیاده شو. نه! من یک چیز دیگر می گویم و آن این است که تو شدی الاغ شیطان، شیطان سوار تو می شود نه تو، تو سوار الاغ شیطان می شوی. تو خر هستی، شیطان سوار تو می شود، می فهمی؟ بله! اینها هم حرفهای قصار من است. فهمیدی که می خواهد بگوید; از الاغ شیطان برو نه! من این را نمی گویم؛ می گویم: شیطان نباش. میفهمی چی میگم؟! او سوار شده، چه خبر است یابو برت، چهار سنار که این کار را نمی کنند و من! من هم همینطور! خبری نیست. «عجيب مغرور مستكبر كه ديروز نطفه بود و فردا جايزه» كه مال تو بود.
«وَ الْعَجِبُ کلَ عَجَبٌ»; شگفت انگیز، بسیار شگفت انگیز، «چرا به خدا شک می کنی و او دوست خلق است»; کسي که به خدا شک مي کند و وضعش چگونه است؟! او موجودات را می بیند. میفهمی چی میگه؟ الان بهت میگم بگذارید سطح را پایین بیاورم. حالا برو تو خیابون درسته یا نه؟! چشمت به ماشین هایی می افتد که می روند. درسته یا نه؟ از شما بپرسید آقا! این ماشین چیه؟ می گوید: تیر است. درسته یا نه؟ فلش چیست؟ یعنی مال کارخانه پیکان هست سازنده داره. درسته یا نه؟ چیه که میگه مال یه کارخانه خاصه. درسته یا نه؟ زود به سازنده کارخانه میگه چطور شد این ماشین داره میره هی سریع میگی این ماشین کجاست؟ چه کسی آن را ساخته است؟ درسته یا نه؟ این مردمی که راه می روند، یکی آنها را درست نکرده است؟ ای آن تو خیلی احمقی! هیچ تعارفی ندارد. به چه می گوید: «و عجب کل عجب لیمو» چه؟ «شک در خدا و او دوست خلق است»; شک به خدا با چی؟ مردم را می بیند. مثل نگاه کردن به ماشین هاست. شد؟! بعد شک می کند که آیا این خالق داشته یا نه؟ به ریشش می خندند. درسته یا نه؟ هان! چطور می گویید، نمی گویید؟ این هم کارخانه دارد، سازنده دارد و اسمش خداست. کارخانه خدا
«و عجب جمیع عجب منکر مرگ و در تمام شبانهروز میمیرد»; عجب، عجب آن آدمی که مرگ را انکار می کند و هر شبانه روز می میرد. میفهمی یعنی چی؟ هان! من و تو، هر دو در حال مرگ هستیم. این به چه معناست؟ میفهمی یعنی چی؟ عمر ما کوتاه خواهد شد. فهمیدی بالاخره آخرش چیه؟ هان! پایان خواهد یافت. این مرگ است، نه؟! علی علیه السلام می فرماید: هر نفسی که می کشی یک قدم است…؟! زین العابدین؟ می گوید: تو هر روز، هر روز و شب می میری; یعنی زندگیت داره تموم میشه ها! مرگ چیست؟ هان! عمر، هان! پایان یافتن، فانی شدن خوب، شما هر روز در حال اتمام هستید. هر روز داری میمیری جهلت بالاخره به ته میکشه تموم شد. تو هر روز داری میمیری
«و عجب تمام عجب منکر ازدواج دوم و او از ازدواج اول حمایت می کند». شگفتا، بسیار شگفت، کسی که دنیا را می بیند، منکر آخرت است. خوب، همین که این را درست کرد، آن را هم درست کرد. گفته دیگر؛ اینطور نیست؟ هان! این مکان یک چیز است، دنیاست، آن هم یک دنیا. این طور می ماند: این خانه ای که تو هستی خانه ای است، کنارش خانه ای دیگر است. نه! یعنی چی؟! خوب این یک خانه دیگر است، خانه را نمی بینی؟ خانه همان خانه است، درست است یا نه؟ معلومه از این خونه میری بیرون نمیری درسته!؟ گفتم داری میری اون خونه «و العجب کل عجب لمان امل لدر الفناء و ترکه دره البقاع» شگفت آور است برای کسی که برای این خانه کار کند که تمام می شود، فانی می شود. می داند که می رود و می رود، نمی شود منکر شد، وظیفه شناس است. درسته یا نه؟ اما برای آن خانه ای که همیشه در آن است، کاری نمی توان کرد؟! نمی کند “و ترک خانه بقا”
۱- غررالحکم و درر اکلام، صفحه ۶۹۶
منبع: www.khabaronline.ir