خلأهای بیشمار تهران در سایه کم توجهی سیاستگذاران و مدیریت شهری/ تغییر شهر تهران از هویت واحد به هویت های چندگانه


گروه اندیشه: به نقل از خبرگزاری اخبار آنلاینفصلنامه میدان فرهنگ شماره 26 یادداشت مهمی تحت عنوان «هجرت و سلطه جویی تهران» به قلم زهرا دودانگه منتشر کرد. دودانگه در یادداشت خود بر اساس نظریه والرشتین در مورد مرکز- پیرامون، رابطه تهران با کلانشهرها و شهرها را تفسیر کرده و نشان می دهد که چرا تهران به عنوان مرکز کشور نقش متعادل کننده ای ایفا نمی کند، بلکه تعادل کشور به نفع است. مرکز، از جمله مهاجرت مداوم. از حاشیه به مرکز، تأثیر گذاشته و تشدید شده و مهاجرت گسترده، هویت تهران را از هویتی یکسان خارج کرده و به هویت های چندگانه تبدیل کرده است. با توجه به این تبصره، شاید بتوان نتیجه گیری کرد که عدم توجه به چنین تغییر و تحولی از سوی سیاست گذاران و مدیریت شهری به معنای روشن شدن ساعت انفجار است. این در حالی است که الگوی کلان شهر تهران به عنوان یک الگوی مخرب، تمامی استان ها، شهرستان ها و شهرستان ها را تحت تاثیر خود قرار داده است. به همین دلیل است که شاید تغییر پایتخت و ایجاد الگویی جدید مبتنی بر آشتی سازه های شهری با محیط، مردم و… بتواند این مدل مخرب را تعدیل و به مرور زمان اصلاح کند. این یادداشت زیر را بررسی کنید:

***

دهه هاست که درباره هژمونی تهران در شبکه ملی مسکونی ایران صحبت می شود. به دنبال چنین سلطه‌ای، همه شهرهای فراتر از شبکه منطقه‌ای خود، ارتباط قوی‌تر و جسورانه‌تری با تهران برقرار کردند. یعنی گویی شهروند تهران شده اند و در یک رابطه دوگانه بین تهران و شهرستان قرار می گیرند.

این شهروندی باعث شده است که اتفاقات مشابهی در تهران در شهرهای دیگر نیز رخ دهد. همانطور که اولین ساختمان ها و مؤسسات مدرن ابتدا در تهران تأسیس شد و سپس به شهرهای دیگر گسترش یافت. امروز هم همینطور است; ساختار مدیریت شهری، تولیدات رسانه ای و روند سرمایه گذاری، همگی باعث شده است که کالاها، فضاها و سبک زندگی از تهران به ایران دور و نزدیک گسترش یابد.

اما این گسترش به معنای همسان سازی مطلق با تهران نیست. اگر از مطالعات پسااستعماری و به ویژه از دیدگاه همی بهابه وام بگیریم، می توان این روند را نه تکرار ویژگی های تهران، بلکه «تقلید» از آن دانست. گفتمان پیرامون این مفهوم (تقلید یا تقلید) آن را از بازتولید ساده نهادها، ارزش‌ها و عادات متمایز می‌کند. آنچه از طریق تقلید در پیرامون اتفاق می افتد شبیه به مرکز است. اما کاملاً یکسان نیست. این تفاوت ها نوعی عدم تناسب را آشکار می کند و این تهدیدی برای قدرت هژمونیک مرکز است. در این میان اگر روند مهاجرت به تهران را که پیامد هژمونی تهران است در نظر بگیریم، می توان این سوال را مطرح کرد که آیا مقوله مهاجرت نیز در تهدید هژمونی تهران نقش داشته است یا خیر؟

مهاجرت؛ پیامد اجتناب ناپذیر عدم تعادل

احتمالاً در دسترس ترین مدل برای درک رابطه جمعیتی و اقتصادی تهران و سایر شهرها، مدل مرکز – پیرامون است.. البته امروزه این مدل تحلیلی بیشتر به مفاهیم جهانی شدن می پردازد و احتمالاً نظریه امانوئل والرشتاین مشهورترین آن است. به گفته وی مناطق اطراف نیروی کار و مواد اولیه خود را با کمترین قیمت در اختیار مرکز قرار می دهند و محصولات مرکز را با قیمت بالا خریداری می کنند. قبل از آن، در دهه 1960، جان فریدمن این مدل را در برنامه ریزی منطقه ای پیشنهاد کرد و توضیح داد که چرا برخی از مناطق شهری – معمولاً کلان شهرها – نسبت به سایر مناطق شهری و روستایی رونق بیشتری دارند و نهادها از منظر رقابتی می خواهند که فعالیت ها در این مناطق توسعه یافته مستقر شوند. مناطق؛ و در نتیجه مناطق توسعه یافته نه تنها از نظر اقتصادی بلکه از بعد سیاسی و فرهنگی نیز بر مناطق اطراف تسلط و تسلط دارند.

واضح است که یکی از پیامدهای چنین عدم تعادلی مهاجرت به سمت مرکز است. البته مهاجرت در جستجوی منابع و امنیت بهتر پدیده جدیدی نیست. اما در عصر سرمایه داری و صنعتی شدن، ساختار سیاسی نامتعادل که مرکز و پیرامون را تشکیل می داد، سیستم جدیدی از جابجایی جمعیت ایجاد کرده است. یکی از مدل‌های نسبتاً ساده برای درک این جابجایی، شناسایی عوامل کششی و فشاری است که افراد را به دلایل شغلی، تحصیلی، بهداشتی، امنیتی، سیاسی و غیره از یک مکان رانده و به مکان دیگری جذب می‌کند.

تهران در قرن اخیر پیوسته چنین وضعیتی را تجربه کرده است. و از طرفی مهاجرت از تهران به سایر نقاط هرگز فرآیندی جامع و جدی نبوده است. جذب جریان های مهاجرت داخلی شاید مهم ترین پدیده ای است که تهران شاهد آن بوده است. اگر از اولین تغییرات جمعیتی در تهران که ناشی از پایتخت شدن شهر، برداشتن برج ها و باروهای آن، ساخت اولین ساختمان های مدرن و تولد کارکردهای جدید شهری بود، چشم پوشی کنیم، می توان به منشأ این شهر پی برد. تغییرات جمعیتی قابل توجه در تهران از دهه 1340 به بعد. در این دهه بود که سرمایه‌گذاری‌های نفتی اولویت مطلق تهران را در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران داد و اصلاحات ارضی بسیاری از کارگران کشاورزی را که برای یافتن شغل به تهران نقل مکان کردند، آزاد کرد.

این رشد جمعیت در دوران پس از انقلاب نیز افزایش یافت. به خصوص در دهه اول که تهران به طور بی سابقه ای گسترش یافت و واگذاری زمین باعث مهاجرت بیشتر مردم به آن شد. به این ترتیب شهرک های حاشیه ای و حاشیه ای زیادی در اطراف تهران ایجاد شد.

مهاجرت اساس ناهمگونی است

نظریه پردازان کلاسیک مرکز پیرامونی مانند والرشتاین و جورج ریترز (با مفهوم مکدونالدیزاسیون) بر مفهوم همگن سازی مرکز و پیرامون تأکید دارند. به عقیده آنها در فرآیند جهانی شدن، منافع سرمایه داری در همگن سازی سبک زندگی است و به عنوان ابزاری برای کنترل از آن سود می جوید. در مقیاس کوچکتر، مانند رابطه تهران و سایر شهرها، می توان به چنین رابطه ای فکر کرد و به این نتیجه رسید که سود صاحبان قدرت و سرمایه ای که در تهران در فرآیند تمرکز انباشته شده اند، این است که سبک زندگی در سراسر شبکه مسکونی ایران همگن شود

همانطور که در ابتدا اشاره کردم، نمی توان چنین فرآیندی را مطلق دانست و با استفاده از دیدگاه نظریه پردازانی مانند هومی بابا و تعریفی که از «تقلید» ارائه می کند، می توان آن را به چالش کشید. اما جنبه دیگری که این مطلق گرایی را زیر سوال می برد، پیامدهای ناهمگون پدیده مهاجرت است. در علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی، مهاجرت را می توان پدیده ای فراتر از جابجایی جمعیت دانست و همچنین می توان آن را به تحرک اشیاء و ایده ها نسبت داد. از این منظر می توان دریافت که مرکز در عین جذب جمعیت اطراف و صدور افکار و کالاهای خود به اطراف، خود حامل کثرت اندیشه ها و عناصر فرهنگی پیرامون می شود.

آرجون آپادورای مهم ترین نظریه پردازی است که به این روند ناهمگونی در مرکز توجه کرد. او روند همگن سازی را رد نمی کند. اما وی معتقد است همزمان با تلاش کشورهای مرکزی برای تثبیت سلطه خود در جهت همسان سازی فرهنگی در کشورهای اطراف، روند دیگری نیز آغاز شد و آن ناهمگونی بود. به گفته وی، مرکز ضمن تغییر محیط، روند تغییر را نیز آغاز می کند. یکی از راه های این تغییر مهاجرت است. زیرا در روند تلاش مهاجران برای ادغام در جامعه مقصد (یعنی مرکز) آن را نیز تغییر می دهند.

به نظر می‌رسد چنین شکلی از ناهمگونی را می‌توان در رابطه تهران با محیط اطرافش تحلیل کرد. در ادامه سعی می کنم اشاره ای کوتاه به تجربیات و مشاهدات ناهمگونی فرهنگی در تهران داشته باشم.

خلأهای بیشمار تهران در سایه کم توجهی سیاستگذاران و مدیریت شهری/ تغییر شهر تهران از هویت واحد به هویت های چندگانه

اشاره ای به مهاجرت به تهران و کثرت گرایی فرهنگی

در سال 1393 زمانی که در دفتر خدمات نوسازی منطقه 17 تهران مشغول به کار و تحقیق بودم با محله هایی در اطراف خطوط راه آهن تهران-تبریز و تهران-اهواز مواجه شدم که خط راه آهن مرز محله آنها بود و یا آن را تقسیم می کرد. محله به دو نیمه در مورد تاثیری که راه آهن بر محله ها گذاشت، بحث و انتقاد زیاد شد. تصور من از خط راه آهن شمشیری بود که بدنه محله را شکافت و اثرات بد آن بر زندگی مردم توجهم را جلب کرد. تا اینکه روزی که با یکی از اعضای شورا جلسه داشتیم و او از نقش راه آهن در توضیح تاریخچه شکل گیری آن محله ها گفت.

وی توضیح داد که چگونه در دهه های گذشته مهاجرانی از آذربایجان و جنوب ایران با قطار به تهران می آمدند و در اطراف راه آهن کار می کردند و سپس اقوام خود را ابتدا به صورت فصلی و سپس به صورت دائم به خانه های خود در تهران منتقل می کردند. ; و البته نزدیک بودن به راه آهن نوعی امنیت را برایشان به ارمغان می آورد، زیرا پناه بردن به ایستگاه و بازدید از زادگاهشان برایشان راحت تر بود.

نتیجه این است که امروز با الگوی اجتماعات قومی-شغلی در آن منطقه مواجه هستیم. جماعتی که مناسک و عناصر فرهنگی خود را با خود به تهران آوردند. و این را بیش از هر زمان دیگری می توان در انبوه آیین های عزاداری آنها در کنار یکدیگر در ایام محرم دید.

چنین کثرتی از الگوهای فرهنگی و اجتماعی، نه تنها در کلان شهر تهران که به وضوح حومه تهران را نیز تحت تأثیر قرار داده است. بررسی حومه شهر تهران را نمی توان صرفاً با تکیه بر متونی انجام داد که حاشیه نشینان را سکونتگاه های کارگری می دانند. همانطور که در پژوهشی که در یکی از مناطق حاشیه شهر تهران بین سال‌های 1391 تا 1393 درباره سبک زندگی زنان انجام دادم، یکی از پیش‌فرض‌هایم بر اساس متون مطالعات جنسیتی، غالب بودن زندگی زنان خانه‌دار در حاشیه شهر و محدودیت‌های آن‌ها در تجربه زندگی شهری بود. اما نتایج مطالعات میدانی من نشان داد که در طول دو دهه گذشته سبک های زندگی متعددی در میان جوامع ساکن حاشیه شهر از جمله زنان شکل گرفته است که هر کدام نیازها و خواسته های خاص خود را دارند و الگوهای رفتاری متفاوتی را منعکس می کنند.

خلاصه

همانطور که تهران مناطق دیگر ایران را تغییر داده است، مهاجران نیز تهران را تغییر داده و همواره ایدئولوژی حاکم بر ساختار حاکمیتی و مدیریتی مستقر در تهران را به چالش کشیده اند. انقلاب سال 57 خود یکی از مهمترین و نمادین ترین این تغییرات بود که مهاجرت یکی از دلایل مهم آن است. امروزه نیز تعامل با این جماعت ها و خرده فرهنگ های متنوعی که در کنار هم در محله های تهران و اطراف آن زندگی می کنند، یکی از مسائل اساسی مدیریت این کلانشهر است.

بدون شک در این یادداشت کوتاه، ناگفته ها بسیار بیشتر از آنچه گفته شد است و نمی توان به تحلیلی دقیق و قابل اعتماد رسید. اما هدف این بود که ضرورت تردید در مفهومی که همچنان برای تهران اولویت ساختاری مطلق قائل است، مطرح شود. غلبه بر مفهوم هویت واحد و پذیرش هویت های چندگانه از مهم ترین نکاتی است که در حوزه مدیریت و سیاست گذاری باید مورد توجه قرار گیرد. و این آغاز راه درازی است که برای تحقیق در مورد شناخت هژمونی تهران و شکاف های بی شمار آن باید طی شود.

216216



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 7259

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *