گروه فکری: مقاله زیر خلاصه ای توسط کوئنتین هور و ترجمه شده توسط Negin Nourian منتشر شده در سیاست شماره 1. کوئنتین در طول جنگ جهانی دوم به نوت بوک های ژان -پول سارتر نگاه می کند. نویسنده با اشاره به آغاز جنگ و دوره ای که به عنوان “جنگ جعلی” شناخته می شود (بقیه جبهه غربی پس از سقوط لهستان) ، توضیح می دهد که سارتر به عنوان یک سرباز ذخیره در بخش هواشناسی ارتش فرانسه به دستور ریموند هارون در پشت جبهه جانبی ALS مستقر شده است. وظایف وی ارسال بادکنک های هواشناسی و نقل از به افسران توپخانه بود که به دلیل عدم درگیری فعال تأثیر کمی داشتند. در همان زمان در بروت ، سارتر شروع به نوشتن دفتر خاطرات روزانه خود در یک اتاق مدرسه مشترک با سایر سربازان کرد که بعداً به شاهکار ادبی وی منجر شد. در حقیقت ، این یک زمینه تاریخی و شخصی را برای شکل گیری این اثر ادبی به تصویر می کشد. در این مقاله آمده است:
****
در اول سپتامبر ، با حمله نیروهای آلمانی به لهستان ، جنگ جهانی دوم آغاز شد. در همان روز ، دولت های فرانسوی و انگلیس دستور بسیج عمومی را دادند. در طول هشت ماه که به غیر از یک یا دو درگیری مرزی کوچک در چند روز اول رسید ، سربازان آلمانی و فرانسوی در طی چند صد کیلومتری مرزهای مشترک در خطوط سد خود قرار داشتند ، اما این رویارویی فقط با مبادلات چند شلیک تصادفی بود.
در ماه سپتامبر ، آلمان لهستان را شکست. اتحاد جماهیر شوروی همچنین به لهستان حمله کرد و فنلاند را با هزینه زیادی در ماه نوامبر و مارس شکست داد. در اول آوریل ، آلمانی ها به دانمارک و نروژ حمله کردند: اما در تمام این رویدادهای پرشور ، در واقع ، همه چیز در جبهه غربی کاملاً آرام بود. در خود فرانسه ، مناطق بزرگی از آلزاس و مناطق مرزی توسط غیرنظامیان تخلیه شد و سربازان در بین جمعیت غیرنظامی باقی مانده در این منطقه اسکان داده شدند.
این شرایط ، در عوض ، بین خط مقدم و مناطق حفاظت شده ارتش بود ، گویی جنگ واقعی در حال وقوع است. اما هیچ جنگی نبود. تنها صدای شلیک که بیشتر نیروهای فرانسوی شنیدند ، دست کم ، یک ذره ، ذرات ، طعم نبرد واقعی بود. و تنها ویرانی و ویرانی که آنها دیدند ، کار خود سربازان فرانسوی بود ، هنگامی که خانه های مرخص شده از جنگ سالاران را غارت کردند. این تصویری از وضعیتی است که در آن سارتر شروع به نوشتن دفتر رویداد روزانه خود کرد ، ظاهری ناهمگن که منجر به تولد یک شاهکار شد.
ژان -پول سارتر در میان صدها هزار سرباز ذخیره بود که در تاریخ 1 سپتامبر برای شرکت در جنگ بسیج شدند. سارتر که در سارتر متولد شد ، خدمت سربازی خود را در سال 6 در بخش هواشناسی گذراند ، جایی که به فرماندهی ریموند هارون ، که بعداً دوست وی و سپس مخالفت سیاسی وی شد.
پس از احضار سارتر ، وی بسته به مقر توپخانه در منطقه ، درست در پشت جبهه آلسا ، بار دیگر به بخش هواشناسی منصوب شد. این پایگاه در یک سری شهرهای کوچک ، چند کیلومتری شرق یا شمال استراسبورگ واقع شده بود: برمات ، مرسبرون ، بوکسور ، سپس دوباره به بروم بازگشت. در بخشی که سارتر در خدمت آن بود ، یک (در اینجا) و سه نفر دیگر وجود داشت: پیترکوفسکی (پیتر) ، خود باهوش و سارتر.
بخش هواشناسی وظایف سنگینی نداشت: “من موظف هستم که بادکنک ها را به هوا بفرستم و سپس آنها را با دوربین رصد کنم: این” مشاهده هواشناسی “نامیده می شود. پس از آن ، من به مأموران توپخانه می گویم و به آنها اجازه می دهم که جهت باد را بشناسم: و دوباره ، آنچه که آنها با این اطلاعات انجام می دهند. افراد جوان ، در مواردی که از آن استفاده می کنند ، از نظر عناوین بیشتر از آثار اطلاعاتی استفاده می کنند ، اما از نقل از های مربوط به اطلاعات بیشتر استفاده می کنند. شاخه ها انجام می شود ، تأثیر هر دو روش یکسان است. “
در بروت ، جایی که سارتر اولین خاطرات خود را نوشت ، هواشناسان در یک اتاق مدرسه مشترک زندگی می کردند ، با نیمکت و تخته سیاه هنوز هم به همراه کورتو ، نادین دوم ، و سرباز هونگ و توپخانه ، البته.
متن کامل این مقاله را می توان در شماره هفدهم این سیاست خواند.
1
منبع: www.khabaronline.ir