
گروه اندیشه: مطلب زیر نوشته دکتر کریم سلیمانی دهکردی بازنشسته گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، پاسخی است به دعوت مناظره دکتر موسی غنی نژاد در یوبیک آنلاین. او در پاسخ خود، بر دیدگاههای دکتر موسی غنینژاد و دکتر پیروز مجتهدزاده در خصوص تاریخ معاصر ایران، بهویژه نقش دکتر مصدق و ماجرای ملی شدن صنعت نفت نقد جدی ای وارد می کند. نویسنده با ارائه شواهد و ارجاعات تاریخی، تلاش میکند ادعاهای این دو را به چالش بکشد و نادرستی آنها را ثابت کند.
در مطلب سلیمانی محورهایی چون نقد ادعای گفت وگوی یوبیک آنلاین با خودش، دعوت به مناظره و نوع آن، نقد رویکرد “تبلیغاتی” در تاریخنگاری، نقد ادعای دکتر غنینژاد درباره رد پیشنهاد نفتی توسط مصدق با استناد به کتابهای خود فواد روحانی و شهادت دکتر همایون کاتوزیان، عدم تطابق بحث دکتر غنی نژاد با آثار فواد روحانی ، مخدوش بودن جلسه “غیرعلنی” لندن مطرح شده توسط دکتر مجتهدزاده و شهادت دکتر همایون کاتوزیان در این باره، نقد روایت ۱۶ درصد سهام شرکتهای تابعه با استناد به قراردادهای نفتی (۱۹۰۱ دارسی و ۱۹۳۳) و نوشتههای فواد روحانی، و راستیآزمایی روش تاریخنگاری دکتر مجتهدزاده مورد بحث واقع شده است. لازم به ذکر است که جوابیه دکتر سلیمانی قبل از جنگ ۱۲ روزه آماده انتشار بود که به دلیل فضای جنگ، قرار شد وقت دیگری برای انتشار آن اختصاص یابد. اکنون این جوابیه به شرح زیر از نظرتان می گذرد:
دعوت دکتر غنینژاد از من برای مناظره
آقای دکتر غنینژاد در انتهای یادداشت خود (یوبیک آنلاین، ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) یادآور شدهاند که «در فروردین و اردیبهشت امسال یوبیک آنلاین گفت وگویی» با این جانب در خصوص دیدگاههای ایشان «درباره تاریخ معاصر و مصدق» انجام داده است. ادامه دادهاند «جناب دکتر (سلیمانی) دهکردی تنها به قاضی رفته و راضی برگشته!» باید به آقای دکتر غنینژاد عرض کنم، یوبیک آنلاین با من هیچ گفت وگو و مصاحبهای انجام نداده است. آنچه که از من تا زمان انتشار یادداشت جنابعالی، در یوبیک آنلاین به چاپ رسیده، دو مقاله در نقد آراء تاریخی شما بوده است. بر این اساس آیا حق ندارم که نسبت به برداشتهای جنابعالی درباره رویدادهای مربوط به هفتاد سال پیش ایران با تردید نگاه کنم، وقتی که درباره مقالات من که، امر اتفاق افتاده در روز است، چنین وارونه دیده میشود و بیپروا قضاوت میکنید: «تنها به قاضی رفته و راضی برگشته». آیا شما اساسا مقالات من را خواندهاید؟ اگر خواندهاید، پس چرا آنها را «گفت وگو» تلقی کردهاید؟
در ادامه به یوبیک آنلاین توصیه میکنید، بهتر بود گفت وگو را با حضور شما «انجام میداد تا معلوم شود جناب دکترِ مدعی چند مَردهِ حلاج است.» از ادبیات جنابعالی (چند مَردهِ حلاج است) معلوم میشود، شما سرِ دعوا دارید. گفت وگو نمیتواند با دعوا همراه باشد، این دو از یک جنس نیستند؛ مگر قرار است برویم در …میدان کشتی بگیریم تا معلوم شود طرف شما «چند مَردهِ حلاج است»؟ من بیش از دو سال است که آثار گفتاری و نوشتاری جنابعالی را مطالعه و بررسی کردهام و در مواقعی، در کلاسهای درس درباره آن ها به بحث و گفت وگو پرداختهام. البته با آمادگی کامل از گفت وگو با جنابعالی استقبال میکنم. ولی گفت وگوی چهره به چهره، شاید در مناظرههای سیاسی و تبلیغاتی مناسب باشد ولی برای مباحث تاریخی که موضوع آنها، رسیدن به حقایق تاریخی است، ما چارهای جز تکیه بر دادههای ریز و سنجش انتقادی آنها نداریم، و این مهم در مناظرههای چهره به چهره به دست نمیآید.
موسسه هزار آوای تاریخ در ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ با جنابعالی یک گفت وگوی تصویری ۵۹ دقیقهای انجام داده است. شما در طی این ۵۹ دقیقه، به بیش از ۴۰ موضوع اشارهوار، پرداختهاید، البته برخی موضوعات در دقایقی متفاوت تکرار شدهاند. هیچ پژوهشگر تاریخی نمیتواند در ضمن ۵۹ دقیقه به این همه موضوع بپردازد و مسالهای را حل کرده باشد. وقتی به منابع مراجعه میکنیم، متوجه میشویم بسیاری از موارد مطرح شده در مصاحبه جنابعالی، فاقد وجاهت تاریخی هستند. در سه مقالهای که تا کنون در یوبیک آنلاین منتشر کردهام، به برخی از مدعیات شما در مصاحبه یادشده در بالا، پرداخته و نقد کردهام.
به همین دلیل است که در یک مناظره حضوری، طرف شما در آن لحظه به چه منابعی دسترسی دارد تا صحت و سقم مدعیات کثیر جنابعالی را راستیآزمایی کند؟ شما در ضمن یک مصاحبه چند دقیقهای، به شکل تبلیغاتی، تکلیف تمام تاریخ معاصر ایران را تا انتهای آن، روشن میکنید. لطفا به سخنان اخیر خود در کنفرانس دانشگاه شیرار (هممیهن ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) توجه بفرمایید. این روش شما تاریخنگاری نیست، چیزی شبیه تبلیغات سیاسی جانبدارانه است؛ و من تصمیم دارم آن را در طی سلسله مقالاتی مورد نقد و بررسی قرار دهم. هرگاه شما مایل به مناظره مکتوب بودید، میتوانید نوشتههای مرا نقد کنید و من هم در فرصت و با رجوع به منابع، پاسخ خواهم داد؛ تا از این رهگذر، هم یاد بگیریم و هم یاد بدهیم.
نقد یادداشت دکتر غنینژاد در یوبیک آنلاین ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
آقای دکتر غنی نژاد دو سال پیش در ضمن یک مناظره، در برابر عدهای از جمله آقای کوروش احمدی، ادعایی را طرح کرد، به این معنا که در اسفند ۱۳۳۱، مصدق دومین پیشنهاد مشترک چرچیل – آیزینهاور را دریافت میکند. و بنا بر روایت دکتر غنینژاد، مصدق از دکتر فواد روحانی که یکی از مشاوران شرکت نفت و او بوده، میخواهد که این پیشنهاد را؛ ببرید و بررسی کنید و یک بهانهای پیدا کنید که ما بتوانیم آن را رد کنیم. یعنی مصدق ابتدا به ساکن، قبل از اینکه به این فکر کند که شاید در این پیشنهاد راهکار مثبتی وجود داشته باشد، تقاضای ردِ آن را کرده است.
در آن جلسه آقای کوروش احمدی در اعتراض به ادعای دکتر غنینژاد، سوال میکند؛ که سَنَد این ادعا کجاست؟ آن را ارائه بدهید. آقای دکتر غنی نژاد میپذیرد که سند مربوط به ادعای خود را ارائه دهد. پس از آن، دوسال طول میکشد تا با پیگیری خبرگزاری یوبیک آنلاین، دکتر غنینژاد مطلبی را به عنوان «سند» و مرجع سخن خود بیان میکند: میگوید، آقای دکتر پیروز مجتهدزاده در «جلسهای دانشگاهی ولی غیر علنی در فروردین ۱۹۹۰ (۱۳۶۹ شمسی) درباره نفت ایران که در دانشگاه لندن» برگزار شد، مرحوم فواد روحانی هم در آن جلسه حضور داشت. فواد روحانی در ضمن سخنرانی خود اقرار میکند، که مصدق به ما گفت «آقایان بروید و راه رد کردنِ این پیشنهاد را پیدا کنید.» دکتر مجتهدزاده به روحانی میگوید، چرا چهل سال این مطلب بسیار مهم را پنهان کردید؟ این برای ملت ما خیلی هزینه داشت. روحانی پاسخ میدهد به خاطر فرهنگ قهرمان پرستی و مصدق پرستی ملاحظه کردم، به عبارتی او از روی ترس، حقیقت را پنهان کرده است.
ادعای دکتر مجتهدزاده از قول فواد روحانی با هیچ بخشی از نوشته های وی نمیخواند، این مهم را کانال «تاریخ تحلیلی» بطور مستند توضیح داده است، من هم مختصری توضیح میدهم. علاوه بر این دکتر مجتهدزاده با روایت خود، از شخصیت فواد روحانی، یک چهره ترسو و بزدل معرفی میکند. در حالیکه روحانی آنقدر شهامت داشته است که در زمان پهلوی دوم، که هرکسی جرئت نداشت از مصدق و ملی شدن صنعت نفت صحبتی داشته باشد، در سال ۱۳۵۲ یک کتاب ۵۰۰ صفحهای مینویسد و عنوان آن را هم میگذارد: «تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران.» چهارده سال پس از آن، همین کتاب را پایهی تالیف کتابی با عنوان «زندگی سیاسی مصدق» قرار میدهد.
این کتاب که به واقع روایت تکمیل شده روحانی از کتاب سال ۱۳۵۲ (تاریخ ملی شدن صنعت نفت) است، در سال ۱۳۶۶ منتشر میکند. فواد روحانی در کتاب دوم شرح میدهد که: پیشنهاد مشترک دوم انگلیس امریکا از همه پیشنهادها بهتر بود. با این تفاوت، بر خلاف ادعای دکتر غنینژاد، دقیقا توضیح میدهد: مصدق در روز ۱۸ اسفند سال ۱۳۳۱، من و سهامالسلطان بیات، رئیس شرکت نفت را فراخواند و «با خوشوقتی اظهار داشت که کار نفت بخوبی انجام یافته است» و از انها خواست صبح روز بعد «نزد ایشان برویم تا دستوری در این زمینه به شرکت ملی داده شود.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران: زوّار، ۱۳۸۱، ص۳۰۸) ملاحظه میشود که مصدق نگفت؛ راه کاری پیدا کنید که آن را «رد» کنیم. باید در ارتباط با شخصیت مستقل و استوار فواد روحانی این مساله را تذکر دهم، که روحانی یک متخصص شجاع و کاربلد بوده است.
در یادداشت های سیاسی منتشر نشدهاش که بعد از مرگ او، توسط دوستانش منتشر میشود، روحانی از زمانی یاد میکند که دبیر کل سازمان اوپک بوده است. در آن زمان شاه از اقدامات و ابتکارات این سازمان در برابر شرکتهای نفتی حمایت میکرده است. اما در سال ۱۳۴۲ بعد از حوادث خرداد ماه به گمان اینکه اعتراضات بخشی از مردم در اثر دخالتهای شرکتهای نفتی بوده، از حمایت خودش از اوپک میکاهد. شاه در اواخر آذر ۱۳۴۳ بر خلاف رویه تند کشورهای اوپک که خواستار اقدامات یک جانبه و شدید در برابر شرکتهای نفتی بودند و تا این زمان، ایران به رهبری شاه در این زمینه پیشتاز بود، شاه به طور ناگهانی تغییر عقیده داده و به روحانی دستور میدهد که به اتفاق فلاح برای مذاکره با شرکتهای نفتی به لندن برود.و این بر خلاف قول و قرارهایی بود که اعضای اوپک برای مقابله با شرکتهای نفتی با هم گذاشته بودند.
روحانی مینویسد، به شاه «یادآوری کردم که به علت تصمیم جلسهی مشورتی بیروت (به اتفاق بقیه نمایندگان کشورهای نفتی عضو اوپک) تماس گرفتن من با شرکتها(ی نفتی) در صورتی ممکن خواهد بود که از سمت دبیرکلی (اوپک) استعفا کنم. شاه رو کردند به آقای علم (نخستوزیر) و گفتند پس به فلاح بگویید تنها برود.» (یادداشتهای فواد روحانی، تهران: نشرنی، ۱۳۹۶، ص ۴۹۹) رفتار روحانی در برابر شاه بسیار غرورانگیز بود. ما درباره یک چنین فردی گفت وگو میکنیم که در دوره پهلوی دوم، نظیر او شاید وجود نداشته و یا کم مانند بوده است، چون اکثر رجال آن دوره مجیزگو و ترسو بودند. البته شاه هم به روحانی اعتماد داشت و تا پایان پهلوی، روحانی میماند و خدمت میکند. یک چنین آدم شجاع و دلیری چرا باید این مسئله «راز مگو» را در کتاب خودش در سال ۱۳۶۶ بازگو نکند؟
در آن زمان نه رژیم پهلوی برقرار بوده و نه اروپا در سیطره جمهوری اسلامی بوده که روحانی از ملاحظه این دو عامل، راز مگو را کتمان کرده باشد. علاوه بر این، در دهه ۱۳۶۰ جمهوری اسلامی چه حمایتی از مصدق میکرده است که موجب ترس و نگرانی دکتر روحانی، برای بیان حقایق تاریخی، شده باشد. جمهوری اسلامی در دهه شصت نه تنها از چنین مسئلهای استقبال میکرده بلکه بسیاری از رهروان مصدق را به نوعی خانه نشین، تبعید، یا به زندان انداخته بود. پس چه مانعی بر سر راه فواد روحانی بوده که این «راز مگو» را افشا نکند؛ تا بعداً مثلاً در یک جلسهی غیر علنی به زبان آید و آقای پیروز مجتهدزاده آن را به عنوان یک کشف، شکار نماید.
آن چنانکه آقای دکتر پیروز مجتهدزاده ادعا میکند، اشخاص مهمی در آن جلسه حضور داشتند، به همین دلیل؛ چطور میشود که یک چنین جلسهای با وجود افراد شناخته شده، غیر علنی باشد؟ مگر یک جلسهی امنیتی بوده است؟ و از آن جلسه هم هیچ خبری بیرون نیامده، جز [روایت] آقای دکتر مجتهدزاده. به ویژه که در آن جلسه حبیب لاجوردی بنیانگذار پروژه تاریخ شفاهی و در واقع شکارچی خاطرات شفاهی هم حضور داشته است. البته خیلی حیرت انگیز است که لاجوردی از زمان آن جلسه غیر علنی (فروردین ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) به مدت ۲۱ سال حیات داشته است ولی نوشتهای از آن خاطره استثنایی، از خود بجا نگذاشته باشد.
شهادت دکتر همایون کاتوزیان
یک کار مهم دیگری که آقای عابدیان، ادمین کانال تاریخ تحلیلی انجام داده، درباره خاطره دکتر مجتهدزاده، با آقای دکتر همایون کاتوزیان مکاتبه و پرسش نموده است. آقای دکتر کاتوزیان در پاسخ مینویسد: «آخرین باری که بنده مرحوم دکتر روحانی را دیدم در یک مجلس مهمانی شام در منزل مرحوم دکتر سیروس غنی بود در لندن، اواخر دهه ۱۹۹۰ (ده سال بعد از جلسه غیر علنی دکتر مجتهدزاده) ما پیشتر از آن در مجله مهرگان مرحوم محمد درخشش درباره پیشنهاد بانک جهانی و بعد ها پیشنهاد دوم انگلیس و آمریکا تبادل نظر کرده بودیم. مرحوم روحانی نوشتهاش را در مهرگان تایید کرد که با این پیشنهاد آخر، مهندس رضوی و دکتر شایگان مخالفت کردند. دست آخر رضوی مخالفتش را پس گرفت ولی شایگان پافشاری کرد و مانع پذیرفتن آن شد. همایون کاتوزیان، مه ۲۰۲۵» (کانال تلگرامی تاریخ تحلیلی
اگر فواد روحانی این جرئت را داشته است که در یک جلسه غیرعلنی، در سال ۱۳۶۹ و با حضور دکتر مجتهدزاده، آن حرف ها را بزند، چرا در ۱۰ سال بعد از آن، در مجلس میهمانی، در منزل دکتر سیروس غنی آن راز مهم را بیان نکرده، بلکه بنا بر شهادت دکتر کاتوزیان، صرفا بر نوشتههای پیشین خود تاکید گذارده است؟ با شهادت آقای دکتر کاتوزیان و اقرار صریح روحانی که علت شکست مذاکرات مربوط به پیشنهاد مشترک انگلیس امریکا در اسفند ۱۳۳۱ مصدق نبوده، بلکه مخالفت مشاوران او، به ویژه دکتر شایگان، بوده است، یک حقیقت تاریخی دیگری آشکار میگردد: و آن مربوط میشود به این تهمتی که به مصدق نسبت میدهند، که او بخاطر ترسِ از دست دادن اعتبار خود در نزد مردم، از پذیرش پیشنهاد مشترک سر باز زد. بنابراین دیگر چه سببی باقی میماند که آقای دکتر غنینژاد مکرر بر این نظریه اصرار میورزد که مصدق از ترس از دست دادن وجاهت ملی تن به توافق با شرکت نفت نمیداد. در آینده به این تهمت آقای دکتر غنینژاد که مصدق برای حفظ اعتبار وجیهالملهگی خود حاضر به انجام هرکاری بود، خواهم پرداخت.
بحث ۱۶ درصد سهام شرکتهای تابعه در روایت مجتهدزاده
دکتر پیروز مجتهدزاده در ارتباط با همان جلسه غیر علنی در دانشگاه لندن به مطلبی نیز اشاره دارد که تمامیت روایت او را به طور جدی تردید برانگیز میکند. او مینویسد، روحانی در آن جلسه: «تایید نمود که در آخرین پیشنهاد راه حل بریتانیا که به پیشنهاد مشترک انگلیس و امریکا معروف است، به موضوع حقوق مورد ادعای ایران در سهام ۱۶ درصدی ما در شرکتهای تابع به عنوان یک احتمال قابل بحث» گفتگو کرد. (فصلنامه مطالعات بینالمللی، (ISJ) سال هشتم، شماره ۳۱، زمستان ۱۳۹۰، ص ۱۸) طرح بحث منافع ۱۶ درصدی ایران از شرکتهای تابعه به طور کامل روایت پیروز مجتهدزاده را به زیر سوال میبرد.
آقای دکتر مجتهدزاده که گویی کشفی کرده است، مینویسد؛ پس از قتل رزمآرا «یکی از موارد کمتر شناخته شده در بحران نفت آن دوران این بود که سهم ۱۶ درصدی مورد ادعای ایران در ۵۹ شرکت تابع – شرکت هایی که شرکت مادر (شرکت نفت ایران انگلیس) در کشورهای دیگر تاسیس نمود – چه سرنوشتی میتوانست داشته باشد.» (فصلنامه مطالعات بینالمللی، (ISJ) همان، ص ۱۲-۱۱) مشخصا ما میدانیم که سهم ۱۶ درصدی، مربوط به قرارداد ۱۹۰۱ دارسی بود و با انعقاد قرارداد ۱۹۳۳ سهم ایران به گونهای دیگر شد، که در ادامه شرح خواهم داد. ولی آقای دکتر مجتهدزاده به این ترتیب سهم ۱۶ درصدی را به عنوان مسالهی «کمتر شناخته شده» طرح کرده و در طی چند صفحه، این مساله را میپروراند تا به آن جلسه غیرعلنی در دانشگاه لندن برسد.
مجتهدزاده اندکی بعد اعتراف میکند «حقوق ۱۶ درصدی ایران از درآمدهای خارجی در ماده ۱۰ قرارداد ۱۹۰۱ دارسی تصریح شده بود.» (همان، ص ۱۲) علیرغم عبارت مشخص و صریح مرتبط با ماده ۱۰ قرارداد دارسی، دکتر مجتهدزاده چند سطر دورتر روایت را به شکل کاملا متضاد با آنچه که تا حالا نوشته است، مینویسد: «از سوی دیگر اگر چه بریتانیا نگذاشته است که در قرارداد ۱۹۳۳ یا دیگر قراردادهای پس از آن به حقوق ایران در سهام و سود شرکتهای تابعه در خارج اشاره مستقیمی رود، ولی این وضع نمیبایستی برای ملیکنندگان ثروت نفتی کشور به صورتی در آید که در برابر این ترفندهای انگلیسی سر فرود آورده و آن حق مسلم ملت ایران را خاتمه یافته فرض نمایند.» (همان، ص ۱۳)
ملاحظه میشود که آقای دکتر مجتهدزاده ابتدا بحث ۱۶ درصدی را در بحران پس از قتل رزمآرا، مطالبهای کمتر شناخته شده، معرفی میکند چند سطر بعد، آن را جزو قرارداد ۱۹۰۱ میخواند و در عبارت سوم، اساسا اعتراف دارد که بریتانیا اجازه نداد که بحث شرکتهای تابعه در قرارداد ۱۹۳۳ به طور مستقیم اشاره شود. پس از این همه ابهام گویی، طلبکارانه از کوشندگان نهضت ملی صنعت نفت، که خود اساسا آن نهضت را قبول ندارد، انتظار دارد که چرا این سهم ۱۶ درصد از سود شرکتهای تابعه را دنبال نکردند.
بالافاصله پس از عبارت سوم به منظور اعتبار بخشیدن به این روایت پریشان، مدعی میشود که منوچهر فرمانفرمائیان (خون و نفت، ققنوس، ۱۳۸۶، ص ۳۲۸-۳۲۷) در کتاب خود «تاکید دارد که نسبت به سهم ۱۶ درصدی ایران در شرکتهای تابعه از مصدق خواست سهل انگاری نشود.» (فصلنامه مطالعات بینالمللی، همان، ص ۱۳) البته فرمانفرماییان در صفحه ۳۲۸ کتاب خود به مصدق اعتراض دارد که او سهم مربوط به شرکتهای تابعه را کنار گذاشته است ولی جمله اخیر، «با تاکید بر سهم ۱۶ درصدی» را که دکتر مجتهدزاده باید بعدا آن را به سخنرانی فواد روحانی هم پیوند بزند، در دو صفحه مورد ارجاع ایشان از کتاب فرمانفرمائیان، ابدا وجود ندارد.
تا اینجا کاملا مشخص شد که آقای دکتر مجتهدزاده در خصوص بحث سهم ۱۶ درصدی ایران از شرکتهای تابعه، یک روایت کاملا مبهم ساخته است و در ادامه آن را، با همان ویژگیهایی که در طی چند صفحه پرورانده بود، از زبان فواد روحانی در آن«جلسه غیر علنی در فروردین ۱۹۹۰در دانشگاه لندن» بیان میکند: فواد روحانی «تایید نمود که در آخرین پیشنهاد راه حل بریتانیا که به پیشنهاد مشترک انگلیس امریکا معروف است، به موضوع حقوق مورد ادعای ایران در سهام ۱۶ درصدی ما در شرکتهای تابع به عنوان یک احتمال قابل بحث اشارات غیرمستقیمی رفته» بود.
مجتهدزاده در همین جمله کوتاه، دو عبارت ابهام ساز: «یک احتمال قابل بحث» و «اشارات غیرمستقیم» بکار برده است. این شیوه تاریخنگاری دکتر مجتهدزاده که مورد اعتماد آقای دکتر غنینژاد نیز قرار گرفته است، سرشار از چنین عبارات مبهم است. علاوه براین آقای دکتر مجتهدزاده به فواد روحانی چیزی را نسبت داده است که تا کنون هیچ مورخی چنین ادعایی نکرده است: ایشان از قول فواد روحانی ادعا میکند که بحث سهم ۱۶ درصدی از سود خالص شرکتهای تابعه، بخشی از پیشنهاد مشترک انگلیس امریکا بوده است. البته متن این پیشنهاد موجود است و بسیاری از مورخین از جمله فواد روحانی متن آن را با تجزیه تحلیل کامل معرفی کردهاند. (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، ۱۳۸۱، ص ۳۱۰-۳۰۵) در هیچ منبع معتبری، ذکر نشده است که سهم ۱۶ درصدی از سود خالص شرکتهای تابعه، بخشی از پیشنهاد مشترک انگلیس امریکا بوده است.
فواد روحانی و بحث ۱۶ درصد سهام شرکتهای تابعه
فواد روحانی که خود، حقوقدان و از ناظرین و بلکه از کنشگران آن ایام بوده، بخوبی میدانسته حقوق ۱۶ درصدی ایران مربوط به قرارداد دارسی، فصل نهم و دهم، (نفت در دوره رضا شاه، تهران: اداره کل آرشیو و موزه دفتر رئیسجمهور، ۱۳۷۸، ص ۱۰) میشده و ربطی به قرارداد ۱۹۳۳ نداشته است. در نتیجه؛ در هیچبخشی از مذاکرات آن زمان، میان دولت ملی و طرف انگلیسی مطرح نشده است. روحانی در کتاب «زندگی سیاسی مصدق» که در واقع ادامه و تکمیل شده کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت (۱۳۵۲) بوده و درست سه سال پیش از آن جلسه ادعایی غیرعلنی در دانشگاه لندن منتشر شده بود، جایگاه بحث ۱۶ درصدی از منافع ایران از شرکتهای تابعه را مشخص میکند: شرکت نفت انگلیس و ایران میبایست ۱۶ درصد از منافع شرکتهای فرعی را به دولت ایران میپرداخت «اما طبق قرارداد ۱۳۱۲ (۱۹۳۳) بجای این ترتیب (۱۶ درصدی) چنین مقرر شد که شرکت ۲۰ درصد هر مبلغی را که اضافه بر ۲۵۰/۶۷۱ لیره به عنوان سود در هر سال به صاحبان سهام عادی شرکت نفت انگلیس و ایران توزیع شود، به دولت ایران بپردازد.
ظاهر امر این بود که رقم ۱۶ درصد امتیاز دارسی به ۲۰ درصد ارتقا یافته است. ولی در حقیقت این ترتیب (۲۰ درصدی در قرارداد۱۹۳۳) غیر از احتساب منافع سالانة هر یک از شرکتها و پرداخت ۱۶ درصد سود خالص آن به دولت ایران بود.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، ص ۱۲۶) روحانی در عبارت بالا به صراحت میگوید، ترتیب ۲۰ درصدی در قرارداد ۱۹۳۳ با ترتیب ۱۶ درصدی در قرارداد دارسی متفاوت بود. به این معنا که از سود خالص شرکتهای فرعی که تعداد آنها در سال ۱۹۵۰ به ۵۹ شرکت رسیده بود (فواد روحانی، همان، ص ۱۲۶) اگر قرارداد دارسی همچنان برقرار بود، این سود به دولت ایران تعلق میگرفت، ولی پس از قرارداد ۱۹۳۳، سود خالص این شرکتها، به دلیل تغییر در ترتیب مالی، دیگر به دولت ایران تعلق نمیگرفت.
روحانی ادامه میدهد: «شرکت در تعیین سود سهام، مالیات بر درآمد پرداختی به دولت انگلیس را از منافع خالص کسر میکرد…. مبالغی را که به عنوان ذخیره نگاه میداشت در حساب سود قابل توزیع منظور نمیکرد.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، ص ۱۲۶) از نظر فواد روحانی مهمترین ایراد بر شرکت نفت انگلیس ایران این بود که این شرکت به دولت ایران اجازه نمیداد به «دفاتر و حسابهای شرکتها» دسترسی داشته باشد. از اینرو «دولت (ایران) بر طبق قرارداد ۱۳۱۲ مجبور بود هر چه را شرکت اظهار میکرد بیچون و چرا قبول کند.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، ص ۱۲۶)
روحانی در کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت برای همه پژوهشگرانی که از یک طرف هنوز گمان میکنند، سهم ۲۰ درصدی سود دولت ایران (قرارداد ۱۳۱۲) شامل شرکتهای فرعی (تابعه) هم میشده است و از طرف دیگر، همین پژوهشگران، آن قدر به صلاحیت دکتر فواد روحانی اهمیت میدهند که یک اقرار ادعایی منتسب به ایشان؛ مثلا در «جلسه غیر علنی دانشگاه لندن در فروردین ۱۹۹۰ (۱۳۶۹)» تاریخساز میشود و متناسب با آن، روایت میسازند، یک حقیقت مهم تاریخی را آشکار میسازد. از همه مدعیان و علاقمندان به بحث شرکتهای تابعه تقاضا دارم: به عبارت زیر در خصوص منتفی بودن سهم دولت ایران از سود خالص شرکتهای تابعه در قرارداد ۱۳۱۲ (۱۹۳۳) که روایت ثبت شده شخص فواد روحانی است، در این داوری و حَکَمیَت تاریخی با او همراه شویم.
روحانی با تاکید مینویسد: «راست است که طبق قرارداد جدید (۱۳۱۲) علاوه بر ترتیب پرداخت حقالامتیاز بر اساس تنشماری سهمی هم از منافع شرکت برای ایران منظور گردید اما بر خلاف مقرارات امتیاز دارسی در این مورد سهم ایران فقط از سود شرکت نفت انگلیس ایران مقرر گردید و موضوع سهیم بودن ایران در شرکتهای تابعه منتفی شد و به علاوه دولت هیچ وسیلهای برای بررسی محاسبات شرکت و حتی کسب اطلاع از تخفیفاتی که شرکت در معاملات عمدة خود میداد، نداشت.» (فواد روحانی، تاریخ ملی شدن صنعت نفت، تهران: ۱۳۵۲، ص ۶۶) در وقتی دیگر به بحث شرکتهای تابعه به طور مفصلتر خواهم پرداخت.
شهادتی دیگر از فواد روحانی
علاوه بر آنچه گفته شد، فواد روحانی از واقعهای صحبت میکند که نشان میدهد، مصدق ابدا درپی برهم زدن مذاکرات نفتی نبوده است. روحانی اقرار دارد تنها دلیلی که «باعث رد آخرین پیشنهاد انگلیس و امریکا از طرف دکتر مصدق گردید» این بود که در خصوص میزان غرامت، مصدق انتظار داشت «شرکت نفت مبلغ مدعا به خود را یکجا تعیین کند تا موضوع به قضاوت دیوان دادگستری محول شود.» با وجود شکست در مذاکرات اخیر، در ۱۷ خرداد ۱۳۳۲ شخصی به نام ک.ب.راس (K. B. Ross) که قبلا رئیس پالایشگاه آبادان بود، نامهای از لندن به دکتر مصدق نوشت و گفت عازم بغداد است تا با نماینده دولت ایران درباره نفت مذاکره کند. روحانی میگوید مصدق مرا مامور به مذاکره با راس کرد. او به بغداد رفت و برای چند روز مذاکرات مفید در آنجا صورت گرفت.
روحانی مینویسد؛ یقین پیدا کردم که راس از جانب وزارت خارجه انگلیس آمده است. مذاکرات آنها تا اول تیرماه، به مدت چهار روز به طول انجامید. روحانی ادامه میدهد: «اینجانب روز ۳ تیر به تهران برگشتم و دکتر مصدق نقل از ملاقات با راس را با خوشوقتی زیاد تلقی کرده روز ۹ تیر تلگرامی از راس به اینجانب رسید که بر اثر آن» قرار شد که آن دو، همدیگر را در روز ۱۳ تیر در ژنو ملاقات کنند. روحانی به موقع در ژنو حاضر شد «ولی روز ۱۵ تیر (۶ ژوئیه) تلگراف مرموزی از راس رسید به این مضمون که از ملاقات شما معذور میباشم.»
روحانی توضیح میدهد که راس در ۲۷ مرداد (یک روز قبل از کودتا) در لندن در طی یک مصاحبه مطبوعاتی به مطلبی اشاره کرد که متوجه شدیم، او به چه دلیل بر سر قرار خود با من در ژنو حاضر نشده است، راس بیان داشت: «من با یکی از رؤسای شرکت ملی نفت صحبت کردم و توافقهایی حاصل شد ولی بغتتاً از طرف شرکت نفت انگلیس دستور قطع مذاکرات به من داده شد.» به این ترتیب «سیاست شرکت نفت انگلیس بر سیاست وزارت امور خارجه غلبه کرد.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، ص ۳۵۷-۳۵۶)
چنانچه فواد روحانی میگوید، مصدق مذاکرات با ک.ب.راس، را با امیدواری پذیرفته بود و با توجه به اینکه مصدق به شخص روحانی مأموریت انجام مذاکرات با راس را داده بود، چطور ممکن است باور کنیم، مصدق در ۱۸ اسفند ۱۳۳۱ به روحانی گفته است «آقایان بروید و راه رد کردنِ این پیشنهاد را پیدا کنید» اگر مصدق درپی بهانهجویی برای ردِ هر پیشنهاد نفتی بوده، چرا باید مذاکرات بعدی با ک.ب.راس را شروع کند؟ و خود روحانی که شاهد اشتیاق مصدق در ادامه یافتن مذاکرات بوده، چگونه ممکن است در جلسه غیر علنی در دانشگاه لندن، آن نسبت را به مصدق بدهد؛ به این معنا که مصدق به منظور رد کردن پیشنهاد دوم انگلیس امریکا در پی بهانهجویی بوده است.
راستیآزمایی روش تاریخنگاری دکتر مجتهدزاده
به منظور درک بیشتر از روش تاریخنگاری و رسانهای آقای دکتر پیروز مجتهدزاده، توجه به مطالب ایشان که در کانال عمومی خود در تلگرام نشر میدهد، از یک طرف جالب و از طرف دیگر حیرتانگیز است. ادبیاتی که در نوشتار خود بکار میگیرد، به هیچ عنوان متناسب با شخصیت آکادمیک یک استاد دانشگاه که تألیفاتی هم دارد، نیست. ایشان در ارتباط با تخصص خود، جغرافیای سیاسی و مسائل خلیج فارس، تالیفات با ارزشی دارد. به همین دلیل بر این باورم برخی از گزارهها و نقل ازهای ایشان، ابدا با شخصیت یک محقق دانشگاهی همخوانی ندارد.
وقتی به مسئله ۵۷ ورود میکند، به مصدقیها و چپها دشنام میدهد، چرا که او مدعی است: اینها بودند که انقلاب ۵۷ را بوجود آوردند. از یک فرد عادی انتظار میرود وقتی به یک دوره تاریخی ایران میپردازد، یا فحش بدهد و یا تمجید کند. خیلیها چنین هستند: به دوره رضاشاه، به مصدق و نهضت ملی، به دوره پهلوی دوم و نیز به انقلاب ۵۷ با این روش نگاه میکنند؛ به آن دوره خاص، نگاهشان یا توام با نفرت است و یا عاشقانه است. اما یک فرد پژوهشگر باید بداند که یک دوره تاریخی وقتی بوجود میآید، بی سبب و علت نیست. چنین نیست که بشود با فحش تحلیلش کرد، آن هم مسائل مربوط به ایران، کشوری با این فرهنگ عمیق در طول تاریخ. آقای دکتر مجتهدزاده بجای بررسی علمی، به مصدقی ها، چپی ها و کمونیست ها دشنام میدهد که انقلاب ۵۷ کار اینها بوده است.
گویی که جامعه یک پدیده مکانیکی است و کنشگران سیاسی آن هرجور که اراده کردند، میتوانند آن را از بیرون ادارهاش کنند. باید متوجه بود که جامعه ایران از انقلاب مشروطه به بعد بر اساس دینامیکی که حاصل آزمون و خطاست، عمل کرده است و به میزانی که خودِ مدنیاش را به تجربه میگذارد، بلوغ سیاسی را نیز به همان نسبت، دریافت میکند. جامعه ما از مشروطه به بعد چنین عمل کردهاند. بنابراین فهم رفتار سیاسی اجتماعی جامعه ما بسیار پیچیده است. هر نگاه کارکردگرایانه در مورد هر مقطع از تاریخ ما (مثلا انقلاب ۵۷) را باید در بسته ساختاری از مشروطه تا زمان آن حادثه مورد تحلیل، قرار داده، سپس به داوری درباره آن موضوع (مثلا انقلاب ۵۷) پرداخت.
صرف نظر از آنچه که در بالا بیان شد، در کانال تلگرامی دکتر مجتهدزاده به مطلبی برخورد کردم که آن را در ۱۸ ژانویه ۲۰۲۴ (تصاویر آن را ضمیمه میکنم) به قلم خود نگارش کرده است. آنچه از پی میآید ما را نسبت به عدالت و موثق بودن آقای دکتر مجتهدزاده در بازنشر روایت تاریخی از قول دکتر فواد روحانی، در جلسه غیر علنی در فروردین ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) در دانشگاه لندن، سخت به تردید میاندازد. ایشان در مطلب تلگرامی خود، ابتدا مینویسد: «یکی از دوستان محترم (دکتر فیضی) بخشی از اقرارهای محمد جواد ظریف به ارتکاب به جنایت و خیانت و جاسوسی در جریان انقلاب لعنتی مصدقیها و تودهایها در بهمن ۱۳۵۷ را نقل از کتاب خاطرات وی (دکتر ظریف) بازنشر داد.»
پس از آن که دکتر مجتهدزاده یادداشت دکتر فیضی، درباره نقش دکتر ظریف و بقیه دانشجویان ایرانی را در تظاهرات ضد پهلوی در مقابل بیمارستانی در منطقه منهتن نیویورک، که شاه در ۲۳ اکتبر ۱۹۷۹ (به تصاویر ضمیمه شده مراجعه شود) در آنجا بستری شده بود، بازنشر میدهد، و از این که دولت امریکا مانع تظاهرات آنان در برابر بیمارستان یاد شده نشد، نتیجه میگیرد: «جز این که محمد جواد ظریف و اوباش همدست او از طرف دستگاههای امنیتی امریکا و هم از طرف کاخ ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا رسما ماموریت انجام چنین خیانت شرمآوری نسبت به انسانیت و اخلاق و ایرانیگری داشتند؟ شرم بر محمدجواد ظریف خائن و همدستان خیانتکارش در آن ماجرا و شرم بر انقلاب مصدقی و تودهای خیانتکارانه دار و دسته محمدجواد ظریف و بقیه خیانتکاران مصدقی و تودهای» (کانال عمومی، تلگرامی، دکتر پیروز مجتهدزاده، ۱۸ ژانویه ۲۰۲۴)
آقای دکتر مجتهدزاده به صراحت ادعا میکند: آقای دکتر ظریف «از طرف دستگاههای امنیتی امریکا و هم از طرف کاخ ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا رسما ماموریت» داشته و بر این اساس، حکم قطعی صادر میکند که دکتر محمد جواد ظریف جاسوس است. آیا دکتر مجتهدزاده اسناد دال بر ماموریت رسمی دکتر ظریف از طرف دستگاههای امنیتی امریکا را در اختیار دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، بنابراین چرا آنها را رسانهای نکرده است؟ آیا دستگاههای امنیتی امریکا اسناد ماموریت دکتر ظریف را فقط به ایشان ارائه دادهاند که با این قاطعیت داوری میکنند؟ اگر از جناب دکتر مجتهدزاده پرسشی مبتنی بر رویه و مرام شخصی خود ایشان، مطرح شود: که شما با این دستگاههای امنیتی چه نسبتی داشتهاید که حکم ماموریت دکتر ظریف را به رویت شما رساندهاند؟ چه پاسخی خواهند داد؟
آیا یک مورخ، آن هم یک استاد درجه اول از دانشگاه لندن، که باید تمام هم و غم او یافتن اسناد و مدارک متقن باشد تا بتواند با تطبیق و مقایسه انتقادی آنها با سایر منابع موجود، روایتی بسازد، میتواند بدون هیچگونه سندی، به یک انسان دیگر اتهام جاسوسی بزند؟ چطور یک چنین فرد دانشگاهی در این سطح، که میداند راجع به هر موضوع تاریخی باید با احتیاط سخن بگوید، تردید را کنار گذاشته و حکم قطعی صادر میکند. آیا آقای دکتر غنینژاد که در آن یاددشت (یوبیک آنلاین ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ khabaronline.ir/xnB۷G) مینویسد «تردیدی در درستی بیانات ایشان (دکتر پیروز مجتهدزاده) ندارم.» آیا ایشان میتواند روایت دکتر مجتهدزاده در مورد دکتر ظریف را بپذیرد؟ که دکتر ظریف جاسوس بوده است؟ واقعا میتواند؟ اگر دکتر غنینژاد این روایت را نپذیرد، بنابراین و قطعا از بابت رعایت اصول تاریخنگاری، باید روایت دکتر مجتهدزاده در خصوص اقرار دکتر فواد روحانی در جلسه غیر علنی دانشگاه لندن در فروردین ۱۹۹۰ را نیز کذب دانسته و خود، یک بار برای همیشه از اتکا به چنین روایتهای مجعول، پرهیز نماید.
به نظر من آقای دکتر پیروز مجتهدزاده به خاطر ارتکاب همین یک اتهام نامستند، نشان میدهد؛ ایشان امانتدار مؤثقی نیست. روایت ایشان از نظر تاریخی فاقد اعتبار است. بنابراین آن روایتی را که فقط ایشان نقل کرده، یک روایت مخدوش است. حداقل میتوانیم ادعا کنیم کسی که به راحتی میتواند قضاوت های هیجانی، احساسی، همراه با توهین و تهمت به افراد نسبت دهد، او فاقد صلاحیت لازم است که بشود روایت او را بعنوان یک روایت صحیح، پذیرفت.
بیشتر بخوانید:
پاسخ موسی غنینژاد به درخواست یوبیک آنلاین: نقلقول من از فواد روحانی منطبق بر نوشتههای اوست
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
سخنان غیرعلمی غنی نژاد درباره کودتا / طرح آمریکا ؛بزرگنمایی حزب توده برای کودتا در ایران / تنزل علم در ابرروایت غنی نژاد
ردیهای بر انکار دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در «اَبَر روایت» غنینژاد / مصدق نقطهکور و نحس تاریخ معاصر ایران است؟
۲۱۶۲۱۶
منبع: www.khabaronline.ir