گروه اندیشه: دکتر حبیب الله فاضلی استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه است. کار او تدریس، تحقیق و پژوهش، نویسندگی و مترجمی است. او در مطلبی که در روزنامه ایران منتشر شده، به بررسی هویت تاریخی و ویژگی «جانسخت» بودن ایران در مواجهه با حوادث و چالشهای مختلف میپردازد و تاکید میکند که ایران همواره از تجربیات تاریخی خود برای بقا درس گرفته است. نویسنده با اشاره به مثالهای تاریخی، لزوم تکیه بر قدرت نظامی و ائتلافها را در کنار سلحشوری صرف، برای پیروزی در نبردها یادآور میشود. بخش مهمی از مقاله به «فرسایش اخلاقی غرب» در ذهنیت ایرانیان میپردازد. نویسنده استدلال میکند که وقایعی مانند نقض برجام و بهویژه «تجاوز اخیر رژیم اسرائیل به ایران»، باعث شده ایرانیان به نهادها و ارزشهای فراملی غربی بدبین شوند و بیش از هر چیز به قدرت موشکی خود امید ببندند. این تجاوز، رژیم اسرائیل را در نگاه ایرانیان به یک «رژیم فاوستی» (شیطانی) تبدیل کرده که تنها به دنبال تخریب و تجزیه منطقه است.
مقاله در ادامه، به تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران اشاره میکند. نویسنده میگوید در حالی که «امتگرایی» دال برتر هستیشناسی جمهوری اسلامی است، اما سکوت جهان اسلام و حمایت برخی کشورهای عربی در وقایع اخیر، نشان داد که نمیتوان صرفاً به آن تکیه کرد. در مقابل، «ملیگرایی ایرانی» در حال اوجگیری است که به دلیل جذابیت، سابقه تاریخی و عدم تعارض با گزارههای اسلامی، میتواند همبستگی ملی را ارتقا داده و سیاست خارجی را واقعبینانهتر کند. در نهایت، نویسنده به تأثیر این تحولات بر «نسل زد و آلفا» (نسلهای جوان) میپردازد. او معتقد است تجربه حملات اخیر، «امنیت» را به اولویت اصلی این نسل تبدیل کرده و تمایل به داشتن زرادخانه هستهای همتراز با قدرتهای جهانی را در میان آنها افزایش داده است. این اتفاق، به صورت ناخواسته، اولویتدهی به سیاستهای دفاعی را برای نسل جدید درونی کرده است.
****
۱- ایران یا آهن
سال ۱۳۹۵ با یکی از دانشجویان غیرایرانی درباره هویت تاریخی کشور ایران گفتوگو میکردم، خلاصه سخنم این بود که ایرانیان و کشورشان مردمان سرسختیاند که در برابر حوادث طبیعی تا رخدادهای انسانی مثل جنگ یا ایدئولوژیهای متنوع و مخرب، تابآوری بالایی از خود نشان دادهاند. ناگهان سخنم را قطع کرد و گفت: «با توجه به همریشگی زبان فارسی و زبانهای اروپایی، حتماً بین واژه ایران (Iran) و آهن (Iron) در انگلیسی و لاتینی هم نسبتی هست، چون شکل نوشتاری یکسانی دارند، فقط یک حرفشان متفاوت است و با تعریف شما از هویت ایرانی هم تاحدودی سازگار است. حقیقت آنکه من به چنین شباهتی فکر نکرده بودم و بعید میدانم چنین همسانسازی هم مبنای علمی داشته باشد. با این وصف، همچنان معتقدم ایران و مردمانش جانسختترین و پیچیدهترین کشور جهاناند و بیجهت نیست که هویت نمادینش با سرو، بلوط، فرش، ققنوس، ورزش کشتی، کاشیکاریهای شگفتآور، شعر و عرفان گره خورده است و اینکه برخی مستشرقین و ایرانشناسان از استعاره «سنگ خارا» بهره گرفتهاند در همین راستا قابل فهم و توضیح است.
۲- تجربه و مناسبات نیروها در نبرد
یکی از اسرار سرسختی و سنگخارا بودن، اتکا به تجربه و درس گرفتن از تحولات بزرگ برای زنده ماندن و پایداری سیاسی-اجتماعی است. اتکا به راهبردهایی چون امپراطوری میانه، ایده پایان جهان، روایت همبستگان، زبان فارسی، شعر، معماری، عرفان، روایت ایرانی از اسلام، تقیه و توریه، موازنه قوا، جستوجوی چارهجو بعد از مشروطه، موازنه منفی، شعار نه شرقی نه غربی، امالقرای اسلامی، گذشتن راه قدس از کربلا و… مجموعهای از راهبردها برای بقای ایران بودهاند که دیوارهای هر یک بر بقایا و خرابههای دیگری استوار شدهاند. البته فراموشی تاریخی هم خصلت آدمیزادگان است و ذکر این سلسله راهبردها به معنای فقدان فراموشی و غفلت تاریخی نزد ایرانیان نیست.
اگر غفلتهای متعدد و غیبت تاریخی نبود، از خاکستر گلستان، ترکمنچای جگرسوز برنمیآمد و قراردادهای پاریس، آخال، آرارات کوچک، واگذاری جزیره بحرین و… یکی پس از دیگری کارنامه ایران معاصر را پر از نمرههای منفی نمیکرد. باری، چالدران به ما آموخت که سلحشوری و ایمان به قطبالاقطاب کافی نیست و پیروزی در جنگ، توپ میخواهد؛ وگرنه شاهی که تنها با سلاح سلحشوری و درویشی به میدان برود، نهتنها خاک غیرتش میرود، حداقل مجازاتش آن میشود که خودش را «تا ابد از خنده محروم میکند».
اگر تجربه چالدران نبود، شاید آزادسازی خلیج فارس و طرد پرتغالیها میسر نمیشد؛ پیروزیای که نتیجه توپ و ائتلاف نظامی بود. از وطنفروشی شاه طهماسب دوم و نادانی سیاسی زندیان و خدمت و هیبت نادرشاه میگذرم، اما زخم گلستان و ترکمنچای هنوز زنده است و نباید فراموش میکردیم که «چو بدی پیش آمد، از بدتر بترس». فتوای جهاد جرقه خوبی است، اما پیروزی در هر نبردی تابعی از مناسبات نیروهاست؛ مناسباتی که ضامن پیروزی نسبی ایران در جنگ تحمیلی با صدام شد.
۳- فرسایش اخلاقی ایده غرب در ایران
گوشه چشمی به تاریخ گرچه عبرت آموز نباشد اما راهگشاست. ما مردمانی هستیم که گذشته تاریخی مان بر شانههایمان آشکارا سنگینی میکند و توالی رخدادها جهاننگری و هستیشناسیمان را پیچیدهتر کرده است. اکنون پس از چهار دهه زورآزمایی سیاسی و ایدئولوژیک، ایران و رژیم اسرائیل-آمریکا به وضعیت آخرالزمانی رسیدهاند و جهانیان نظارهگر تجاوز آشکار این دو به ایران هستند.
صحنه، ابزار، روش و نیروها برای هرآنکس که اندکی اخبار میخواند یا گوشی هوشمندی دارد گویا و عریان است و نیازمند ذکر رخدادها و وقایع هم نیست و چه بسا هر تفسیری لاجرم بخشی از ماجرا را بپوشاند و «درک کلیت» را دشوار سازد. در این یادداشت میخواهم به این مسأله بپردازم که ورای اعداد و ابزارها این تجاوز عریان چه تأثیری بر هستی شناسی سیاسی ایرانیان گذاشته و این تجربه چه تأثیراتی بر راهبرد سیاسی ما خواهد گذاشت؟ و اینکه از زاویه خودآگاهی تاریخی، ما ایرانیان هستی سیاسی بینالمللی در لحظه کنونی را چگونه میفهمیم؟
شاید همه ما به امید شعار پیشرفت اخلاقی و جنگزدایی لیبرالیسم، یکصد میلیون کشته قرن بیستم را فراموش کرده باشیم اما بدون تردید ایرانیان پس از قساوت غزه و سپس تجاوز عریان رژیم اسرائیل به ایران به هرگونه نهاد و ارزش فراملی بدبین شدهاند و بیش از منشور ملل متحد، احکام دادگاه لاهه و کوله سربازان آمریکایی به ارعاب و قدرت تخریب موشکهایشان امید بستهاند. فرسایش اخلاقی غرب روشنفکران چپ و راست ما را دچار مخمصه کرده و بعید است به این زودیها وعده صلح ابدی و جمهوریهای آزاد و قانونمند یا اتحاد کارگران جهان و یا حتی رویاهای نهرو و تیتو در عدم تعهد گرمابخش گعدهها و کافههای «میدان انقلاب» بشود.
به نظرم پیمان شکنی غرب و نابودی برجام آغاز فرسایش جایگاه دال غرب در جامعه ایرانی بود و تجاوز اخیر این مسیر را به کمال رساند. فارغ از خوب و بد برجام، فرجامش همانی است که ورسای بر سر جمهوری وایمار آورد و اکنون با ورود «پدرخوانده» به بستری برای رؤیاهای متضاد تبدیل شده است. هشتصد سال پیش سعدی به ایرانیان آموخت که «عهد نابستن به از آن است که ببندی و نپایی»، اینک قراردادی که قرار بود پله اول برجامهای دیگر در فرآیند نرمالیزاسیون ایران باشد مهمترین دلیل معتبر بیاعتباری غرب برای ایرانیان شد. بیراه نیست اگر بگوییم رواج فرهنگ و هنرهای غیرغربی چون کرهای، چینی و ژاپنی در ایران یکی از نتایج ناخواسته و نانوشته فرسایش اخلاقی غرب و زیرپاگذاشتن برجام است و در دهههای آتی نیز باید منتظر نوع خاصی از ایدههای بومی گرا جهانروا باشیم که تشریح ماهیت آن را به یادداشتی دیگر وامی گذارم.
۴- اسرائیل: رژیم فاوستی
ایران طی ۵۰۰ سال گذشته با کشورهای مختلف تجاربی از جنگ و منازعه داشته؛ ازبکان، عثمانی، انگلیس، هلندیها، پرتغالیها، عراق و… به گمانم ایران در تمام این منازعات دشمن گوهرین هیچ کشوری نبوده و نیست، اما اینجا و اکنون با موجود متفاوتی طرفیم! برای ایرانیان اسرائیل رژیمی فاوستیست که روحش را به شیطان فروخته و اینک همه چیز را میتواند بخرد الا روح! خاورمیانه پس از بالفور یکروز خوش به خود ندیده و به وضع هابزی سرخکامی دچار شده که در آن خون بیگناهان ارزانترین چیزهاست، به گونهای که تا لحظه نوشتن این یادداشت در یک قلمش بیش از ۶۰ هزار «عدد» (و نه نفر) در غزه سلاخی شدهاند که ۱۸ هزار آن کودکان هستند.
خاورمیانه این نقطه داغ زمین عملاً در انگاره غرب کلوسوم بزرگی است که رهبران مذاهب کوچک و بزرگ همان گلادیاتورهای غیوراند که مشغول خنثیسازی یکدیگرند تا گلهای باغ اروپا ایمن بماند. اسرائیل تا اطلاع ثانوی چشم غرب در شرق است، ماهیتش مولود آن «کار کثیف» است و اینک مولد هزار «کار کثیفتر». ۷۰ سال است که تخته پروکروستِس به دست گرفته و در عمل و نظر میخواهد کل خاورمیانه را همقد خودش کند، ورای نژادپرستی و اسطورهگرایی برآیند راهبردش این شده که مساحت قطر و بحرین و امارات و باکو چه عیبی دارند؟ کشورهای بزرگ دردسرهای بزرگاند لذا باید آنقدر اقوام و طوایف و زبانها و تنوعات آنها را باد کنیم و کش آوریم که هر رئیس ایلی توهم کند حق گم شدهای دارد و یک دولت مستقل قومی-مذهبی را از فلک طلبکار است.

گاهی گمان میکنم روح کلی و مناسبات نمایشنامه مکبث شکسپیر بهترین روایت از وضعیت زایش و بقای اسرائیل باشد، رژیمی که با بدی آغاز شده و به مدد بدی خود را نیرومند میکند. اسرائیل در چند دهه گذشته در تحریک واگرایی، قومگرایی و پیگیری ایده تجزیه ایران تلاش زیادی کرده، دانشمندان برجسته ایرانی را شهید و طی تجاوز ۱۲ روزه بیش از هزار ایرانی را به شهادت رسانده است. با اتکا به زرادخانه اتمیاش و پشتوانه آمریکا و سایر دول اتمی دیگر با وقاحت تمام به ما زور میگوید؛ به انرژی اتمی فکر نکنید! دانشمندان اتمی ما را با خانوادههایشان به شهادت رسانده تا از این به بعد نه کسی به انرژی اتمی فکر کند و نه خانوادهای خطر کند و فرزندش را به سوی علوم پایه بفرستد و آن تجاوز عریان، هویت فاوستی این رژیم را برای ایرانیان ملموستر کرده است.
بعید است ملتها خونخواهی دانشمندان و سردارانشان را جز با انتقام همتراز فراموش کنند. بدین ترتیب امر سیاسی ایرانی همچنان اسرائیل را دشمن وجودی خود خواهد دانست که از هر کنشی برای ضربه زدن به کیان ایران دریغ نکرده است. نتیجه عملی این وضعیت تقویت ایده دولت واحد فلسطینی و تضعیف ایده دو دولتی در ساحت ذهنی نیروهای سیاسی ایران است. براین اساس برآنم که رژیم اسرائیل و ایالات متحده اساساً نمیتوانستند باوری خیرخواهانه از تجاوز خود به وجود آورند. بلافاصله پس از تجاوز اخیر همبستگی اجتماعی ایرانیان برگرد یک ایده غیر سیاسی خود را نشان داد و آن ایده حفظ ایران بود و جنگ «ماهیت وجودی» پیدا کرد و کلیه مرزبندیهای سیاسی و قومی مصنوعی رنگ باختند، امری که دستگاههای امنیتی رژیم بسیار به آن امید بسته بودند.
اسرائیل تلاش کرد با طرح دو تاکتیک مهم جنگ را از سطح وجودی به سطح نظام سیاسی و زیرنظامهای آن تقلیل دهد. نخستین تاکتیک تفکیک ایران از حاکمیت مستقر یا جمهوری اسلامی بود و این جنگ را به جنگ با سپاه یا نظام سیاسی تفسیر کرد که در این زمینه کمترین دستاورد داشت. تاکتیک دوم سخن از آزادی و رفاه برای مردم ایران و تهران بود که مکرر در سخنان نتانیاهو -این مفیستوفلس زمان- و ترامپ و رسانههای آنها تکرار شد، بدیهی است که تجربههای ویرانگر عراق، لبنان، سوریه، سودان، لیبی، یمن و افغانستان آیینه روشنی برای داوری ملت بالغ ایران است که بیپرده و رندانه بگویند؛ خودتی!
۵- امت یا ملت، مسأله این نیست
امتگرایی دال برتر هستیشناسی سیاسی جمهوری اسلامی است اما سادهاندیشی است که کل رفتار سیاسیاش را ذیل این مفهوم ساماندهی کنیم. حداقل درس تجاوز ائتلاف عبری-غربی و سکوت جهان اسلام برای سیاست خارجی ایران این خواهد بود که به امتگرایی میتوان «توجه» کرد اما نه به عنوان تنها تکیهگاه. محکومیت و ابراز نگرانی دولتهای عربی در حمله ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر زنگ بیدارباش جدی بود که بر این دیوار نمیتوان یادگاری نوشت، بهویژه آنکه اخباری مبنی بر خوشحالی یا حمایت برخی کشورهای عربی از تضعیف ایران مخابره شد. این روزها بیش از هر زمان صدای پای ملیگرایی ایرانی به وضوح شنیده میشود که قرار است کشتی نوح «کشتی شکستگان» باشد. ملیگرایی ایرانی به دلیل جذابیت، خاطره تاریخی قدرتمند، کارآمدی تجربه شده، ماهیت متساهل، عام شمولی و عدم تعارض با گزارههای اسلامی میتواند همبستگی ملی را ارتقا داده و سیاست ایران را به ساحتی واقعگرایانه رهنمون سازد.
شاید برای اولین بار در تاریخ اسلام و ایران باشد که نام کشوری مصداق و تجسد «کل ارض کربلا» میشود و بهانه گریه و سینهزنی و مراسمات مذهبی ماه محرم قرار میگیرد و این امر از زاویه تحول گفتمان مذهبی و عاشورایی در ایران بسیار قابل تأمل است که باید در جای دیگری به آن پرداخته شود اما مهمترین معنای این میل آیینی آن است که حتی هیأتهای مذهبی هم فهمیدهاند که «حفظ ایران» مقدم بر سایر چیزهاست. و این چیزی نیست جز احضار غریزی مرهم ملیگرایی ایرانی حتی اگر مؤمنان و مداحان از آن بیخبر باشند.
خلاصه آنکه عنوان راهبرد خارجی جمهوری اسلامی ملیگرایی باشد یا امتگرایی فاقد اهمیت است، مهم آن است که سیاست خارجی قوام بخش منافع ملی ایران باشد و در جایگاه دوستان و دشمنان ایران بازاندیشی کند. البته یادآوری این بصیرت نظری خالی از فایده نیست که گذار پرشتاب به گفتمان ایرانگرایی بویژه در میانه بحران نه تنها برای نظام سیاسی جمهوری اسلامی عایدی نخواهد داشت بلکه «از قضا صفرا فزاید» و در عمل نظام سیاسی را دچار اعوجاج نهادی و انسداد کارکردی خواهد کرد. به نظر میرسد وضعیت مطلوب آن است که در ساحت شعار، شعایر و رتوریک امتگرایی حفظ شود اما به تدریج در عرصه عمل ملیگرایی ایرانی و الزامات آن مبنای راهبرد منافع ملی قرار گیرد.
۶- نسل زد و آلفا؛ خاطره فردو و مسأله اول امنیت
تجاوز آشکار و نامشروع دو قدرت اتمی به ایران و حمایت دو قدرت اتمی دیگر یعنی انگلستان و فرانسه از آنها، به اولویت یافتن «امنیت» بر سایر ارزشهای سیاسی نزد نسل جوان و نوجوان ایرانی انجامیده است. جامعه ایرانی پس از پایان جنگ هشت ساله با صدام در ۱۳۶۷ و خستگی و مشکلات پس از آن با گفتمانهای مختلفی از جمله گفتمان منتقد سیاست رسمی مواجه بوده که دالهای گفتمانی آن آشتی باغرب، رفاه، جامعه مدنی، جهان بدون موشک، صلح جهانی و… بوده که به صورت طبیعی نسلهای پس از جنگ بدان تمایل بیشتری داشتهاند و حامیان جریان امنیت محور را با عناوینی چون محافظهکار، نسل جنگ و جهاد، ضدتوسعه، مخالف غرب و… شناسایی میکنند.
شهادت بیش از هزار ایرانی و مشاهده حملات آمریکا و اسرائیل، مسأله امنیت و اهمیت آن را برای نسلهای پس از جنگ آشکار کرده به گونهای که ایده دارا شدن ایران به زرادخانه هستهای همتراز اسرائیل و کشورهای اروپایی به ایدهای در بین برخی ایرانیان و نسل جدید تبدیل شده است. به عبارت دیگر اگر نظام سیاسی جمهوری اسلامی میلیونها دلار صرف چنین ایدهای میکرد، نمیتوانست این گونه مسأله اولویت امنیت را برای نسل جدید و جوانان دهههای ۷۰، ۸۰ و ۹۰ شمسی درونی سازد.
فردو نماد آرزوهای پنهانی نسل جنگ با صدام و حامیان غربیاش بود که برای نسلهای بعدی میتوانست معنایی نداشته باشد اما اینک به تجربه دیداری و ملموس ماندگاری برای نسل زد و آلفا تبدیل شد و این جمله حسرتبار که «من خودم یادمه اینها فردو را زدند» حداقل تا صد سال دیگر در ایران نیروی سیاسی و اجتماعی تولید خواهد کرد که بی تردید به نفع غرب نخواهد بود. به عبارت دیگر نسل جدیدی که حداکثر در پلی استیشن ۵ و ۶ استرس جنگ را دیده بود اینک بر تجربه ۱۲ روزه آوارگی و جنگ سراسری با چهار قدرت اتمی ایستاده است. گرچه این نسل در حوزههای مختلف همچنان منتقد باقی میماند اما در داوری نهایی حمایت از سیاستهای دفاعی و سرمایهگذاری بر آن را در اولویت قرار خواهد داد که از پیامدهای ناخواسته تجاوز پدرخوانده و اسرائیل است.
۲۱۶۲۱۶
منبع: www.khabaronline.ir