
گروه فکری: پزشک علی میرووساویدر کانال خودش به دلایل ناتمام پروژه قانون اساسی. وی نوشت که قانون اساسی در ایران علی رغم دستاوردهای اولیه و مراحل مهم ، به دلیل چالش های ساختاری و فکری به طور کامل به اهداف خود نرسیده است. نویسنده با استناد به نظریه های اقتصاددانان مانند آژام اوگلو و رابینسون ، دو دلیل اصلی برای نارسایی قانون اساسی را نشان می دهد: عوامل عینی و ساختاری: ضعف همزمان دولت و جامعه که منجر به عدم تعادل قدرت و همچنین عدم وجود نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر شد. نهادهای اختصاصی به جای ایجاد “چرخه فضیلت” ، “چرخه شرارت” را ادامه دادند و استبداد را تقویت کردند.عوامل ذهنی و فکری: عدم درک واضح از مفاهیم مدرن “دولت” و “قانون”. در سنت ایرانی ، هیچ مرز مشخصی بین حاکم و دولت وجود نداشت و قانون به دستور شاه یا قانون شرع یکی از آنها در نظر گرفته می شد و نه اراده عمومی. سرانجام ، نویسنده نتیجه می گیرد که تحقق کامل اهداف قانون اساسی مستلزم بازسازی نهادی ، تعادل بین قدرت دولت و جامعه و درک عمیق از مفاهیم مدرن است. این یادداشت به شما برمی گردد:
****
قانون اساسی فصل اول مدرنیته ایران و اولین قدم در شکل گیری یک کشور مدرن در ایران بود. گفتمانی که دو قرن پیش به اجرا در آمد و اهداف مانند محدودیت قدرت سیاسی ، حاکمیت قانون و آزادی را دنبال کرد. تشکیل مجلس شورای ملی و تهیه پیش نویس قانون اساسی و تصویب چهارده لوایح پس از حکم قانون اساسی در 6 اوت اقدامات مهمی بود. بنابراین ، “شکست کامل” قانون اساسی دقیق نیست.
با این حال ، بررسی تحولات سیاسی و ساختار قدرت از قانون اساسی تا زمان حال نشان می دهد که این پروژه ناتمام مانده است و هرگز به این هدف نرسیده است. بنابراین سوال اصلی این است که چرا قانون اساسی در ایران به تمام اهداف خود نرسید؟
به همین دلیل این موضوع تاکنون از دیدگاه های مختلف توضیح داده شده است. برخی به دنبال ریشه های آن در عوامل عینی و ساختاری بوده اند ، در حالی که برخی دیگر بر دلایل ذهنی و فکری تأکید کرده اند. بدون شک هر دو گروه نقش داشته اند. از عوامل عینی ، دو عامل از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند: اولین نهادهای سیاسی و به تبع آن نهادهای اقتصادی. دوم ، ضعف همزمان دولت و جامعه. از جمله عوامل ذهنی عدم درک واضح از مفهوم مدرن دولت و قانون است.
آجام اوگلو و رابینسون در کتاب “چرا ملت ها شکست می خورند؟” نکته اصلی موفقیت قانون اساسی در انگلیس ، تشکیل نهادهای سیاسی فراگیر در نظر گرفته می شود. مؤسساتی که محدود به انحصار گروهی نبودند و مطالبات بخشهای مختلف جامعه را منعکس می کردند. این وضعیت همچنین به مؤسسات اقتصادی گسترش یافته و آنها را حذف کرد. در نتیجه ، چرخه ای از فضیلت شکل گرفت: نهادهای سیاسی و اقتصادی هر دو یکدیگر را در مسیر یادگیری تقویت کردند. در مقابل ، هنگامی که نهادهای سیاسی انحصار می شوند ، نهادهای اقتصادی نیز انحصار می شوند و چرخه ای از شرور که هر دو نوع نهاد را حفظ می کند.
در کتاب “مسیر باریک آزادی” ، این دو نویسنده تحقق آزادی را تقویت همزمان دولت و جامعه می دانند. یک کشور قوی و بدون جامعه قوی منجر به استبداد می شود و جامعه ای قوی بدون کشور قوی هرج و مرج است. آزادی فقط در “راهرو باریک” امکان پذیر است که با تعادل این دو شکل می گیرد. قانون اساسی ایران در شرایطی پیروز شد که دولت و جامعه هر دو ضعیف بودند ، بنابراین این راهروها شکل نگرفتند. در دوره های بعد ، این تعادل برقرار نشده است.
از دیدگاه ، قانون اساسی ایران مبتنی بر مفهوم مدرن دولت نبود. در غرب ، قانون اساسی پس از شکل گیری این مفهوم صورت گرفت. همانطور که کوئنتین اسکینر در مقاله “دولت” توضیح داد ، مفهوم دولت مدرن با توجه به نگرش غیر شخصی به قدرت سیاسی پدیدار شد. در دنیای قبل از مدرن ، اوضاع در شهر به وضعیت شاهزاده گره خورده بود. با رنسانس و اومانیسم ، این دو به تدریج از هم جدا شدند و سپس شهر از اوضاع مستقل شد. نتیجه این دو استقلال ظهور مفهوم جدیدی بود که به یک کلمه جدید احتیاج داشت: دولت ، یک نهاد مجزا از حاکمان و جامعه. نظریه وضعیت مطلق هابز و سپس نظریه وضعیت قانون اساسی لاک هر دو بر اساس این مفهوم بود. در قانون اساسی ایران ، هیچ مرز مشخصی بین شاه ، دولت و سیستم سیاسی وجود نداشت.
قانون اساسی همچنین به مفهوم مدرن قانون نیاز دارد. در درک سنتی از هر قاعده الزام آور که روابط فردی و اجتماعی را سازماندهی می کند قانون است. به همین دلیل ، در ایران ، قانون اساسی نیز قانون در نظر گرفته شد. به عنوان مثال ، ملا سادرا در “شواهد آل -رابوبیا” در مورد وحدت شرع و قانون صحبت کرد. شیخ فاضلله همچنین شریعت را نیاز قانون اساسی دانست. اما در برداشت مدرن ، قانون قانونی است که از اراده عموم ناشی می شود که منعکس کننده کالای جهانی است. قانون به این معنا نه فرمان خدا و نه فرمان حاکم است. در عوض ، این یک نهاد مستقل است. شریعت فقط از طریق اراده عمومی و هماهنگ با منافع عمومی می تواند به قانون تبدیل شود. قانون اساسی ایران در غیاب چنین درک قانون تشکیل شد ، بنابراین فرمان شاه و قانون شرع همچنان قانون باقی مانده است.
بنابراین ، پروژه قانون اساسی در دستیابی به اهداف خود با دو موانع اصلی روبرو شد: 1. عدم وجود نهادهای فراگیر و تعادل بین قدرت دولت و جامعه. 2. عدم درک مدرن از دولت و قانون. این دو مانع برای چرخه فضیلت مختل شده و باعث تثبیت نه استبداد و نه حاکمیت قانون نمی شود. قانون اساسی در ایران نقطه عطفی بود که مسیر جدیدی را باز کرد ، اما ناتمام ماند. تحقق کامل اهداف قانون اساسی و انتقال به دولت مدرن در ایران یک پروژه طولانی مدت است که مستلزم بازسازی نهادی ، تعادل دولت و جامعه و درک دقیق دولت و قانون در جهان مدرن است. فقط در این صورت ما می توانیم به حاکمیت قانون و تحقق آزادی و جمهوریخواه در ایران امیدوار باشیم.
منبع: کانال نویسنده
1
منبع: www.khabaronline.ir