قانون اساسی یک ضرورت تاریخی به جای تفاوت های توطئه خارجی / ریشه. از مشروطه گرایان گرفته تا استبداد


گروه فکری: “تفاوت پیام شیخ فاضلله نوری و پیام پیام محمد کظم تاباتابای به قانون اساسی” حسن انصاری استاد دانشگاه تاریخ پرینستون آمریکا ، در صفحه تفکر روزنامه Etemad است انصاری در خاطرات خود از جنبش قانون اساسی دفاع می کند و انتقاداتی را که آنها نتیجه توطئه های خارجی یا انحراف می بینند ، رد می کند. نویسنده می گوید که قانون اساسی یک ضرورت تاریخی و اجتماعی بود که ناشی از تلاش های داخلی فکری و سیاسی در طی دهه ها بود. وی همچنین به تنوع دیدگاه ها در بین مشروطه و مخالفان ، به ویژه در بین دانشمندان اشاره می کند و نشان می دهد که حتی در میان فقه ها یا اختلافات ، بنیادهای فکری و فقیرتری متفاوتی وجود داشته است. نویسنده با اشاره به تحولات مشابه در عثمانی و مصر ، تأکید می کند که قانون اساسی یک پدیده جهانی و نتیجه طبیعی تلاش های فکری و سیاسی یک قرن قبل در ایران بود. بنابراین ، مخالفت با آن صرفاً محافظه کاری و اصرار برای حفظ وضع موجود است. وی سعی می کند بگوید که در جنبش مشروطه ، دیدگاه هواداران و مخالفان ، به ویژه در بین دانشمندان ، یکسان نبودند. با مقایسه اصول فقهی افرادی مانند آخوندخراسنی و میرزا نای از یک سو و شیخ فاضلله نوری و سید یزدی ، از طرف دیگر ، هر گروه با تفسیرهای مختلف فقه و سیاسی از قانون اساسی حمایت یا مخالفت کرده است. این تنوع فکری نشان دهنده عمق و پیچیدگی این جنبش تاریخی است. این یادداشت به شما برمی گردد:

****

در سالهای گذشته ، ما شنیده ایم که افراد زیادی در حال نوشتن قانون اساسی هستند و انحراف قانون اساسی و دیگ بخار قانون اساسی به دادگاه انگلیس تحمیل شده است. این واضح است که جدی نیست. کافی است بدانیم که قانون اساسی در زمانی صورت گرفته است که تحول سیاست ، دولت و تجدید فرهنگ و بنیادهای مذهبی و سیاسی یک ضرورت شکوه بود. پیش از ما در سرزمین عثمانی ، روند مشروطه آغاز شده بود ، اگرچه ما پس از ما تثبیت شدیم ، و تنظیمات و اصلاحات عثمانی -مهامد علی (مصر) (در مصر) مدتهاست که ساختار قانون ، سیاست ، فرهنگ و دین را تغییر می داد.

آنچه در ایران اتفاق افتاد ، نتیجه طبیعی حداقل نیم قرن قبل از سوی دانشمندان ، مدرنیست ها و مدرنیست ها با انگیزه ها و رویکردهای مختلف و در تغییر روابط آنها با دولت بود. بنابراین اگر قانون اساسی یک ضرورت بود ، و اگر این یک تغییر در ساختار سیاسی و تجدید دولت و مردم بود ، پس مخالفت گروه های مختلف استبداد ، از جمله استبداد سیاسی ، در بهترین حالت برای تفسیر انگیزه های آنها ، به جز محافظه کاری و اصرار بر حفظ وضع موجود؟

طبیعی است که در هر تحول اساسی سیاسی و اجتماعی ، حتی اگر به شکل روندهای اصلاحی تدریجی ، نه لزوماً انقلابی ، عوامل مختلفی را می توان درگیر کرد و به آن کمک کرد و نقش ایفا کرد. این که بگوییم از قانون اساسی دولت پهلوی بیرون آمده و آن را به عنوان یک قانون اساسی تصور می کند ، مشخص است که دیگر وجود ندارد. به نظر می رسد که تعدادی از مدرنیست ها و مدرنیست ها در تحولات قانون اساسی از سایر عوامل این جنبش برتر بوده اند ، لزوماً به معنای انحراف در اصل قانون اساسی نیست.

قانون اساسی یک ضرورت تاریخی به جای تفاوت های توطئه خارجی / ریشه. از مشروطه گرایان گرفته تا استبداد

پزشک حسن انصاری استاد دانشگاه تاریخ پرینستون آمریکا

اتفاقی که در قانون اساسی افتاد نتیجه یک روند اجتماعی و تاریخی بود و اکنون که بیش از یک قرن بوده ایم ، می توانیم تفسیر و تفسیر واضح تری داشته باشیم. هر آنچه که در تاریخ معاصر ایران برای تعمیق دموکراسی دیدیم ، یکی از نتایج میمون است.

اکنون می دانیم که درک عوامل قانون اساسی ، از جمله دانشمندان و بناهای قانون اساسی ، در بسیاری از امور لزوماً یکسان نبوده و هر یک از سوء ظن های آن تصویری از قانون اساسی داشته و با آن دلسوز است یا برعکس.

در این میان ، اصول فقهی و کلامی حمایت قانون اساسی از دانشمندان اولتراس مانند خراسان و میرزا نایینی کاملاً واضح هستند. با این حال ، آنها تصورات محدودی از ماهیت و الزامات قانون اساسی و حاکمیت داشتند. این مفهوم که بیشتر به برخی از بنیادهای مذهبی بر عدالت سیاسی و مشروعیت سیاسی متکی بود ، و همچنین آنچه که آنها از Dead Rigg می دانستند ، نوشته های کسانی مانند جمال الدین و کوواکی و برخی دیگر از مدرنیست های عرب و عثمانی و از دستاوردهای فکری و اجتماعی عربی و عربی.

در تهران ، دوران ناصر پایتخت و همچنین دانشمندان برجسته بالاد ، از مشکلات سیاسی و اجتماعی و بحران های مذهبی و اجتماعی که توسط تحولات مختلف از جمله استبداد سیاسی و قدرتهای محلی کنترل نشده مورد بحث قرار گرفته بود ، بی خبر بودند. در این میان ، برخی از آنها منفعل و بی طرف علیه قانون اساسی شدند و برخی اصرار داشتند که وضعیت بینش های سیاسی و سیاسی را در روابط سیاسی بین دولت و نهادهای مذهبی از یک سو و طبقات “برده” دوران صفوی حفظ کنند.

در این میان ، برخی ، با درک خاص و محدودی از قانون اساسی و پیامدهای قانون و حاکمیت قانون و وجود مجلس ، به تفسیرهای دین و فقه و سیاست که راه را برای ادامه استبداد سیاسی هموار می کند ، روی آوردند. از طرف دیگر ، موضع هواداران مشروطه نجف یا تیغه ها از نظر اصول فقهی و مذهبی یکسان نبود.

ما می دانیم که مبانی میرزا نایینی در دوران غیبت برای دولت دولت مهم و اساسی بود. با این حال ، هر دو در عمل قانون اساسی را تأیید کردند. از طرف دیگر ، موضع فقهی و سیاسی شیخ فاضلله نوری با موضع فقهی سید ایزدی کاملاً با قانون اساسی مخالفت کرد. این از چندین اثر فقهی و استنباطی صاحب پیامبر شناخته شده است.

علاوه بر این ، مرحوم یزدی با قانون اساسی یک پروژه سیاسی مخالف نبود. او در فقه در آن دخالت نکرد. این موقعیت و رفتار با وضعیت شیخ فاضلله نوری متفاوت است. گویی مبانی فکری و فقهی وی به سنت فکری و فقهی مربوط نمی شود. تأمل بر آثار فقهی این دو به وضوح با تفاوت اصولی بین این دو در قانون اساسی مشهود است.

1



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 10312