تسلط تکنولوژی و احمق و باهوش ساختن مردم / سلب انسانیت از انسان و تبدیل او به ابزار / خطر بزرگ; تفکر فلسفی هیچ ارتباط اولیه ای با سنت ندارد



گروه اندیشه: هایدگر که دیدگاه‌هایش در نقد مدرنیته جایگاه ویژه‌ای در جهان غرب و تفکر فلسفی آن دارد، به‌ویژه فلسفه «هستی» را در کنار فلسفه «هستی» مطرح کرد. به نقل از خبرگزاری اخبار آنلاین در یکی از مصاحبه هایی که با وی انجام داد و فایل صوتی و تصویری آن یوتیوب او همراه با ترجمه زیرنویس، درباره «زبان و فناوری: چه چیزی ارزش پرسیدن دارد؟» بحث می کند. هایدگر با تکنولوژی مخالف نیست، اما استدلال های بسیار مهمی را مطرح می کند که حاکی از غلبه تکنولوژی بر زبان و فلسفه است. او می گوید: من در فناوری و ماهیت آن می بینم که انسان ها تحت تأثیر قدرتی هستند که به چالش کشیده اند، آنها با چیزی مخالفند که دیگر آزاد نیست، این بیان یک موضوع اساسی است که شامل رابطه وجود و انسان می شود. پنهان در ماهیت فناوری.” نکته شگفت انگیز در تفکر هایدگر این است که تکنولوژی ماهیت علم است و علم روابط و قواعد بین پدیده ها را توضیح می دهد. خود پدیده‌ها معنایی را ارائه می‌کنند که در آن معنای انسان ممکن می‌شود، اما ناگهان فناوری که نتیجه علم بر طبیعت است، می‌تواند بر انسان غلبه کند و او را مصنوع خود قرار دهد. از نظر هایدگر می توان با پناه بردن به گشایش هستی و یافتن معنای انسانی در درون آن در چارچوب زبان سطوح نه گانه از چنین وضعیتی که خطر جنگ هسته ای را نیز تشدید می کند جلوگیری کرد. گوته می گوید، زبان عمیق است. در ادامه این گفتگو را مشاهده می کنید.

رابطه در حال تکامل زبان؛ گذر از زبان ساده به زبان عمیق

از نظر شما زبان چگونه می تواند به منزله خانه انسان تعبیر شود؟
در عصر امروز، حداقل در کلان شهرها، به دلیل سرعت و عادی بودن گفتار و نوشتار روزمره، بیش از هر زمان دیگری نیاز به رابطه با جنس دیگر با قاعده زبان است. یعنی ما زبان را انتخاب می کنیم، درست مثل هر چیزی که روزمره با آن سروکار داریم، زبان اساساً ابزاری برای برقراری ارتباط و تبادل اطلاعات است، این مفهوم از زبان برای ما بسیار آشناست. آنقدر آشنا که به ندرت قدرت جدی آن را درک می کنیم.

این ایده از زبان به عنوان ابزاری برای تبادل اطلاعات امروزه به حد نهایی خود رسیده است. رابطه انسان و زبان در حال تغییر است. پیامدهای آن هنوز مشخص نشده است. روند این تحول را نمی توان با مداخله مستقیم متوقف کرد. این روند ادامه دارد، ادامه آن با سکوتی عمیق همراه است. بدون شک باید بپذیریم که زبان به عنوان وسیله ای برای ارتباط در زندگی روزمره خود را نشان می دهد. و وقتی از آن به عنوان ابزاری در روابط عادی زندگی روزمره استفاده می شود، اما هنوز روابط دیگری فراتر از این روابط عادی وجود دارد. گوته این روابط دیگر را روابط عمیق‌تر می‌نامد و در مورد زبان در زندگی روزمره‌مان می‌گوید، ما کار خود را با زبان ضعیف پیش می‌بریم.. زیرا ما فقط روابط سطحی را نشان می دهیم. به محض اینکه گفتگو به روی روابط عمیق تر باز می شود، شکل دیگری از زبان وارد بازی می شود. زبان شاعرانه جا باز می کند.

چیزی غیرقابل مقایسه سن ما را به جایی می برد که هیچ جا نامیده نمی شود
اما گویا دیگر نیازی به زبان شاعرانه نیست، اگر چنین است، چه دلایلی این وضعیت را توضیح می دهد؟
آنچه قابل ذکر است این است که مدتهاست به چیزی غیرقابل مقایسه و نفوذ ناپذیر تبدیل شده است و سن ما را به جایی می برد که می دانیم هیچ جایی بیش نیست. آنچه ارزش پرسیدن دارد چیزی است که امروزه حتی نام صحیح آن را نمی دانیم. این است که حاکمیت تکنولوژیک که جوهره ماهیت علم است با طبیعت طبیعی موجود در وجود انسان که هر کدام دو قلمرو ناشناخته هستند متفاوت است. و دائماً از یکدیگر فاصله می گیرند. سوال ارزشمند این است که بپرسیم آیا این ماهیت قابل کنترل که به فرض دنیای واقعی است، خود را قالب و چارچوب همه تفکرات و تأثیرات بشری ساخته است، تخیلات انسان را تغییر می دهد و در نتیجه آن را به تفکری محاسبه گر تبدیل می کند؟ کند؟ آنچه ارزشمند است این است که ببینیم ماهیت طبیعت به خلایی تنزل یافته است که فقط می خواهد توهمات ما را بسازد و دیگر حتی شاعران را در نظر نمی گیرد. مسئله ارزشمند این است که بدانیم خود شعر دیگر قادر نیست قالب قطعی حقیقت باشد.

هستی را نمی توان بدون انسان طراحی کرد

آیا منتقدان شما حق دارند بگویند که مارتین هایدگر آنقدر روی مسئله هستی متمرکز شده که مسئله انسان بودن در جامعه و به عنوان یک فرد را فراموش کرده است؟

بله، این انتقاد آخری که گفتید یک سوء تفاهم بزرگ است. وقتی سؤال از هستی است و در طول توسعه آن به تعبیری از دازاین می رسیم، این دازاین به معنای ماهیت انسان است و تصور اصلی من دقیقاً این است که هستی به اندازه هستی باز است، نیاز به حضور انسان دارد. و از طرفی انسان فقط انسانی است که در این گشایش هستی حضور دارد.

بنابراین این موضوعی را که مطرح می کنند و می گویند من فقط دغدغه «هستی» را دارم و مسئله انسان را فراموش کرده ام، باید کنار گذاشته شود. زیرا بدون طرح مسئله فطرت انسان نمی توان بحث هستی را مطرح کرد.

قطع ارتباط اندیشه یا سنت فلسفی
و منظورتان از وقتی که گفتید هر چه خطر بمب اتمی برای بشریت بیشتر باشد، برای دادن این دستور “همیشه استفاده کردن” با واقعیت رقابت می کند، چه می گویید. همه چیز و هیچ چیز را فقط با فشار یک دکمه آماده کنید؟

بله اول باید بگویم که مخالف تکنولوژی نیستم. من هرگز علیه آن صحبت نکردم، حتی آن را شیطان هم نمی‌دانم. اما من فقط سعی می کنم ماهیت فناوری را درک کنم. شما مرا در مورد خطر بمب اتم و حتی خطر اساسی‌تر فناوری فکر می‌کنم، فکر می‌کنم آنچه امروزه بیوفیزیک نامیده می‌شود، می‌توانیم در آینده‌ای قابل پیش‌بینی همین کار را با انسان‌ها انجام دهیم. به این معنی است که آنها را در طبیعت ارگانیک خود به روشی که نیاز داریم بازسازی کنیم. ماهر و بی مهارت، باهوش و احمق. این چیزی است که در نهایت اتفاق می افتد. امکانات تکنولوژیکی که این روزها وجود دارد، هیچ اتفاقی نیفتاده است، برنده جایزه نوبل در کنفرانس شهر لیندو مطرح شد و من این را چند سال پیش در سخنرانی در مسکریخ گفتم. پس اول از همه باید این سوء تفاهم برطرف شود که اعتقاد بر این است که من مخالف تکنولوژی هستم. برعکس، من در تکنولوژی و طبیعت آن می بینم که انسان ها تحت تاثیر قدرت آن هستند. با این حال، آنها با آن چالش ایجاد کرده اند. آنها مخالف چیزی هستند که دیگر رایگان نیست. این رابطه در ماهیت فناوری پنهان است.

در ماهیت فناوری، اولین چیزی که می بینم نشان دهنده موضوع عمیق تری است که من آن را “رویداد” می نامم. یکی از بزرگترین خطرات تفکر امروز ما دقیقاً این است که تفکر در شکل فلسفی آن دیگر واقعاً ربطی به سنت ندارد. هیچ کس پاسخ این سوال را نمی داند که سرنوشت تفکر چه خواهد بود. این موضوع در سخنرانی های نشستی تحت عنوان «پایان فلسفه و وظیفه تفکر» در پاریس در سال 1964 مطرح شد.

من بین فلسفه به مثابه متافیزیک و تفکر آنگونه که آن را می فهمم تمایز قائل هستم. این تفکر در محتوا بسیار ساده‌تر از فلسفه است، اما در اجرا بسیار دشوارتر از فلسفه است و نیاز به تأملی جدید در زبان دارد. من خودم گاهی فکر می کنم که قصد ابداع اصلاحات جدید است، اما نه، باید به محتوای اولیه اکتساب زبانی که دائماً در حال مرگ است، بازگشت داشته باشد. متفکری که می‌خواهد با این وظیفه روبه‌رو شود و در واقع اندیشیدن را انتخاب کند، باید از کلماتی پیروی کند که هاینریش ون کلایست زمانی نوشته است. نوشت… این را یک بار در یکی از دفترهایم نوشتم، زودتر و دورتر از لحظه ای که هنوز نرسیده به وجود آمده ام و هزار سال در برابر آن، در برابر آن روح، سر تعظیم فرود می آورم.

بیشتر بخوانید:

آمریکا کشور توسعه یافته ای نیست / نبود وجود از وجود انسان بزرگترین بحران غرب است / تفکر جدید نسبت به دگرگونی دنیای غرب
گهواره من / اضطراب مرگ به زندگی معنا می دهد / فرار از مرگ با مد و مدفون شدن در نقش اجتماعی
تفاوت علم در دنیای قدیم با دنیای جدید
اشتباه اول انقلاب؛ بریدن از سنت علمی یک قرن اخیر را تکرار نکنیم/ آیا قتل های زنجیره ای به دست حاملان فلسفه اسلامی رسید؟/ قرون وسطی انسان را ذلیل کرد
نقد ادعای ظهور دوران پساپسادیان در ایران

216216



منبع: www.khabaronline.ir

یوبیک آنلاین
یوبیک آنلاین
مقاله‌ها: 7222

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *