
ابتدا به یک ویژگی اصلی حادثه اشاره می کنیم: تصادف یک رویداد “غیرقابل پیش بینی” است. برای اینکه تحت تاثیر احساسات ناشی از این اتفاق تلخ قرار نگیریم، تحلیل را با مثال تصادفات رانندگی آغاز می کنیم.
فرض کنید هر یک از مهندسان و کارگران یک کارخانه مسئول به وظیفه خود در تولید خودرو عمل کرده اند. اما چند ماه پس از تولید، خودروی تولیدی دچار سانحه می شود و کارشناس تصادف نیز علت تصادف را نقص فنی می داند. آیا مهندسان و کارگران مسئول هستند؟ از نظر حقوقی خیر. به طور متعارف، در این مورد، از دیدگاه «یک طرفه» و برای حل و فصل سریع قانونی حادثه، راننده ای که بدون توجه به نقص خودرو و بدون انجام معاینه فنی لازم وارد جاده شده است. به عنوان مقصر معرفی شد.
حال فرض کنیم خودروی مذکور از برندی باشد که طبق آمار بیشترین تعداد تصادفات منجر به فوت را به خود اختصاص داده است. آیا نظام حقوقی اجازه دارد مانند دفعه قبل عمل کند و راننده را مقصر بداند؟ این بار به وضوح پاسخ مثبت نیست. درست است که هر یک از مهندسان و کارگران کارخانه وظایف محوله خود را مسئولانه انجام داده اند، اما از آنجایی که آنچه در جاده ها اتفاق می افتد “قابل پیش بینی” است، دیگر نمی توان آنها را “حادثه” نامید. این بار اگر کارگران خط تولید وظیفه محوله را به درستی انجام دهند و مثلاً شخصیت ضداجتماعی وجود نداشته باشد که برخی خودروها را به قصد خرابکاری دستکاری کرده باشد، مسئولیت تصادفات به عهده کارخانه است. یک شخص حقوقی
در تئوری تکامل به این طرز تفکر که مثلاً به کل جمعیت تصادفات می نگرد و نه به تک تک آنها، و بر اساس آمار به عنوان مدرک معتبر تصمیم می گیرد، «تفکر جمعیت» نامیده می شود. دیدگاه تکاملی به ما می آموزد که دیدگاه افراد را در نظر بگیریم و بر جمعیت ها تمرکز کنیم. سیاستگذاری مبتنی بر شواهد باید این شواهد را جدی بگیرد. نظام حقوقی نیز باید دیدگاه فردگرایانه کنونی را رها کند و از منظر جمعیتی به چنین موارد قابل پیش بینی نگاه کند.
حال بار دیگر به حادثه تلخ طبس می پردازیم. قبلاً شنیدهایم که تمرکز عموماً روی یافتن مقصران در سطح فردی است. هرچند اتفاق خوبی است اما نباید باعث شود ذهن ما از آمار منحرف شود. این قطعاً جلوی رویدادهای آینده را نمی گیرد. همان طور که تشخیص دقیق مقصر در یک حادثه رانندگی و مثلاً اطلاع از عدم انجام معاینه فنی توسط راننده در زمان مقرر، مانع از تصادفات بعدی سایر رانندگان با آن برند نمی شود. یافته های علوم شناختی یکی از مهم ترین خطاهای ذهنی را این می دانند که ذهن انسان آمار را به خوبی درک نمی کند و برای درک آن نیاز به تأمل در سطوح بالاتر داریم.
تعداد بسیار بالای تصادفات در حوزه کارگری گواه مشکلات اساسی در وضع قوانین برای ایمنی کارگران است. اگر آنچه از نظر موردی غیرقابل پیش بینی تلقی می شود، از نظر آماری و جمعیتی قابل پیش بینی باشد، «حادثه» نامیدن آن نادرست است. از منظر تفکر جمعیتی وزارتخانههای ذیربط و سایر نهادهای نظارتی، مسئول اصلی نرخ بالای حوادث کار در کشور هستند و قوانین ایمنی کارگران را مورد بازنگری اساسی قرار میدهند.
*دکتر هادی صمدی، استادیار گروه فلسفه، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران
منبع: کانال نویسنده
216216
منبع: www.khabaronline.ir