
نقل از کردن پایگاه اندیشه و فرهنگ مبلغانبه نقل از کتاب سید اسدالله تألیف علی اکبری، صفحه 117: در روزهایی که دادگاه انقلاب در تبریز تشکیل نشده بود، شهید آیت الله مدنی به تنهایی به امور رسیدگی می کرد و خاطره ای از ایشان در آن روزها تقدیم علاقه مندان می شود.
روزی زن حامله ای را آوردند که مشکل اخلاقی داشت. قرار شد تا زمان تولد فرزندش در زندان باشد و سپس محاکمه شود.
دقایقی بعد از بردن این زن پسر نوجوانی آمد که از بینی اش خون جاری بود و گفت: نگهبانی که خواهرش را به زندان می برد او را زد. فرستادم پیش آقا، آقا پنجره را باز کرد و گفت: نگهبان را بیاورید.
آقا از او پرسید این پسر را زدی؟
گفت:بله!بغیر خجالت نمی کشد به من می گوید خواهرم را کجا می بری؟
مرد گفت:خب!گفتی میبرمت زندان.از کجا باید بفهمه خواهرشو کجا میبری؟
بعد رو به من کرد و گفت: اسلحه این آقا را بگیر. به پسره هم گفت: برو یه آبی به دست و صورتت بزن، بیا کارت دارم.
اسلحه را از نگهبان گرفتم و پسر رفت تا صورتش را بشوید. مرد به پسر گفت: همان طور که تو را زد به گوشش بزن.
پسرک کمی حرکت کرد. مرد گفت: نترس تو گوشش بزن. پسرم مرا سرزنش کرد و گفت او را می بخشم.
خود مرد بلند شد و زیر گوش نگهبان خوابید. بعد گفت: شما در هر مقامی و در هر سازمانی هستید حق ندارید با مردم اینطور رفتار کنید.
به من هم گفت: زنگ بزن به زندان بگو این نگهبان دیگر حق ندارد آنجا باشد.
پسر بلند شد که برود، پرسیدم: کجا می روی؟
گفت: اگر قرار باشد چنین آقایی خواهرم را محاکمه کند، من مخالفتی ندارم، حتی اگر خواهرم را اعدام کنند.
منبع: www.khabaronline.ir