
به نقل از خبرگزاری اخبار آنلاینبه نقل از جماران، دکتر محمدرضا تاجیک در یادداشتی نوشت: قدرت غافل از اینکه «ناگفتنی» با تأکید و اصرار بر «نگفتن» امری دیرینه است که نه ممکن است و نه مطلوب. ناخودآگاه آن را به یک «چیز سیاسی» تبدیل کرد. و راه مقاومت را انجام می دهند. تجربه تاریخی به ما می گوید که اکثریت مردم میل و توانایی شگفت انگیزی دارند تا آنچه را که از گفتن آنها منع شده است تکرار کنند و راز هر ناگفته و ناگفته ای را فاش کنند.» این یادداشت را در زیر ببینید:
یکی
“بالاخره، تو مرا مجبور می کنی که ناگفتنی ها را بگویم.” این بیانیه ای از دیالوگ در نمایشنامه آنتیگونه اثر سوفوکل است. لحظه گفتن ناگفتنی لحظه عصیان، عصیان، درگیری، مبارزه، حرکت و انقلاب است. اولین قدم برای درک چنین لحظاتی تمرکز بر لحن و خلق و خوی کسانی است که برای اولین بار جسورانه صحبت کردند و واکنش نشان دادند. از آنجایی که هیجان و انرژی آنها جزئی از این اتفاقات است، آنها نیز به اندازه متغیرهای ساختاری جزئی از این موقعیت محسوب می شوند. علاوه بر این، چنین افرادی یک نیروی اساسی در تحولات سیاسی هستند – نیرویی که حتی تئوری های بسیج منابع (چه رسد به نظریه انتخاب عمومی) نمی توانند به توضیح آن امیدوار باشند. به راستی، چرا آن لحظه سیاسی خاص که اولین اعلام عمومی روایت پنهان از اهمیت خاصی برخوردار است؟ زیرا اولاً زبان سکوت در این لحظه و لحظه زاده می شود – لحظه شکستن سکوت نافرمانی نهفته در روایت پنهان. دوم، احساس رهایی، رضایت، غرور، شخصیت، کرامت انسانی، سرمستی، عزت نفس، و شادی فردی علیرغم خطرات واقعی، اغلب بخش غیرقابل انکار چگونگی تجربه این مکاشفه اول است. سارا ایوانز در مطالعه ای درباره پیوندهای بین جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده آمریکا در دهه 1960 و ظهور آگاهی فمینیستی، تجربه دارلین استیل را بازگو می کند. این بانوی تحصیلکرده که در یک کار بن بست گیر کرده بود و به دلیل جنسیتش پست های سرپرستی به او داده نشد، بالاخره تمام جسارتش را جمع کرد و همراه با زنان دیگر مانع ورود کارفرمایش شد: «این همه عصبانیت که «آنچه مدتها در درونم جمعآوری کرده بودم، اکنون آزاد شده بود و میتوانستم جلوی آنها بایستم و پارس کنم و صدایم را در گروه بزرگتری از زنان در صحبتهای دارلین استیل بشنوم.» در مورد پارس کردن به گونه ای که انگار یک سگ است و سپس “صدای” انسانی خود را در کنار دیگران به دست می آورد. سوم، این لحظه لحظه حقیقت است: بیان آشکار روایت پنهان زیر دندان قدرت معمولاً هم توسط گوینده تجربه می شود. توسط کسانی که در موقعیت او شریک هستند، به عنوان لحظه ای که در نهایت به جای ابهام و دروغ اعلام می شود، این لحظه زادگاه قهرمانان و افسانه های جدید است همچنین لحظه تولد موضوع: لحظه ای که مردم ناگهان متوجه می شوند که اولاً صدایی دارند و ثانیاً دیگر نمی توان صدای آنها را خاموش کرد. به محض اینکه افشاگری ممکن شود، با موجی از سخنرانی عمومی مواجه خواهیم شد. گویی سدی که روایت پنهان را مهار کرده بود، ناگهان شکسته است.
دو
تعبیر تیمون گارتن از شور و شوق عمومی مردم لهستان در شرایط سه دهه سکوت عمومی می تواند ما را در درک تجربی و تاریخی این روند یاری دهد: «برای درک این «انقلاب روح» باید بدانیم که برای اطلاعات بیشتر لهستانی ها بیش از سی سال زندگی دوگانه ای داشتند. آنها با دو شیوه رفتار و دو زبان بزرگ شده بودند، یکی عمومی و دیگری خصوصی و دو تاریخ رسمی غیر رسمی از دوران مدرسه، آنها نه تنها یاد گرفته بودند که دیدگاه های خصوصی خود را در جلسات عمومی پنهان کنند، بلکه یک سری دیدگاه های دیگر را که توسط ایدئولوژی حاکم تجویز شده بود، نشان دهند آنها بالاخره میتوانستند افکارشان را آشکارا بیان کنند، نه تنها پشت درهای بسته خانههایشان، بلکه در محل کارشان دیگر از ترس پلیس مخفی مراقب حرفهایشان نبودند و حالا مطمئن بودند تقریباً همه اطرافیانشان واقعاً همین احساس را در مورد نظام داشتند. این یک منبع آرامش بزرگ بود. شاعر استانیسلاو بارانچاک این را با احساس کسی مقایسه می کند که سال ها زیر آب بوده و حالا از آب بیرون آمده و ناامیدانه به دنبال هوا می گردد. توانایی بیان آشکار حقیقت بخشی از حس بازیابی کرامت بود که حتی یک گردشگر معمولی نیز نمی توانست آن را در چهره و حالات اعتصاب کنندگان تشخیص دهد.
سه
جیمز سی اسکات در کتاب «سلطه و هنر مقاومت» به نقل از رمان آدام بید اثر جورج الیوت، جایی که شخصیت داستان، خانم پویسر، در نهایت آنچه در دلش است می گوید، نمونه بارز یک تصویر است. روایت پنهانی که طوفانی در صحنه ایجاد می کند. خانم پویسر و همسرش، مستاجران آقای دونیتورن پیر، همیشه از دیدارهای نادر او که تعهدی جدید و دشوار را بر دوش آنها تحمیل می کند و آنها را تحقیر می کند، ناراضی هستند. خانم پویسر در حالی که ناباورانه به من نگاه می کند می گوید: انگار ما حشره هستیم و می خواهد با ناخن هایش ما را له کند. با همه اینها می گوید «آقا در خدمتم» و وقتی پیش او می رود با اطاعت کامل تعظیم می کند. این بار مالک پیشنهاد داده بود که مزرعه و مرتع بین آقای پویسر و مستاجر جدید عوض شود و این قطعاً به ضرر آقای پویسر بوده است. هنگامی که آقای پویسر در موافقت خود تردید کرد، صاحبخانه احتمال اجاره طولانی تر مزرعه را مطرح کرد و صحبت خود را با این تهدید نه چندان ظریف به پایان رساند که مستأجر جدید وضع مالی خوبی دارد و خوشحال می شود مزرعه آقای پویسر را اجاره کند. علاوه بر خودش آهسته خانم پویسر از تصمیم استاد مبنی بر نادیده گرفتن اعتراضات قبلی خود عصبانی شد و پس از شنیدن آخرین تهدید و مشاهده اینکه استاد حضور او در اتاق را نادیده گرفته است منفجر شد. او از عزم ناامیدانه ای مبهوت بود که حداقل این بار حرفش را بزند، اگرچه حتماً اخطارهای تخلیه باریده بود و سرپناهی جز خانه سالمندان نداشت.» او با مقایسه شرایط خانه – قورباغه ها روی پله های زیرزمین سیل زده، موش هایی که از میان تخته های پوسیده کف می خزند، پنیرها را می خورند و بچه ها را می ترسانند- و در تقلا برای پرداخت کرایه بالا شروع کرد. وقتی استاد را دید که با عجله از در بیرون می آید و به سمت اسبش می رود تا خود را به مکانی امن برساند، هر چه در دلش بود گفت: «آقا، شاید از حرف من فرار کنید و شاید راهی پیدا کنید. ما را به دردسر بیندازید، زیرا هری پیر شما دوست شما نیست، اما من یک بار برای همیشه به شما می گویم که ما موجودات احمقی نیستیم که هر شلاقی در دست باشد، زیرا ما می دانیم چگونه آن را حل کنیم. مشکل و گرچه فقط من می گویم که به ذهنم می رسد، اما در این منطقه و اطراف آن، خیاط های دیگر هر وقت نام تو را می آورند، انگار گوگرد زیر دماغ خود می گیرند.
چهار
این روزها و در ایران امروز با لحظات نادر و خطرناکی در روابط قدرت روبرو هستیم: لحظه گفتن ناگفتنی ها. این لحظه گفتن را می توان هم در لایه های درونی قدرت و هم در لایه های بیرونی آن تجربه کرد. در سطح بیرونی افراد و گروه هایی (طبقه یا قشر خاصی، قومیت معین، جنسیت معین، گروه مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی معین) که مدت هاست تحقیر سیستماتیک را تحمل کرده و آن را به یک جمع تبدیل می کنند. موضوع ذهنی و عاطفی بسیاری از کسانی که صدایشان جز پژواک صدای صاحبان قدرت نبود و وجودشان جز تداوم هستی شناختی و فهم و معرفتشان، غیر از تداوم معرفتی شان، دگرگون شده اند، سخن گفته اند و در سطح درونی. ، شیوا و متفاوت بیان شده اند و با واژه ها، اندیشه ها، آموزه ها، رویکردها، تفسیرها و ایدئولوژی ها روبرو بوده اند. برای عینی دیدن بحث کافی است به اظهارات داخلی و خارجی در مورد موضوعاتی مانند حجاب، فیلترینگ و شکست های چشمگیر در سیاست های منطقه ای فکر کنید. در همان لحظه آغاز تأمل، با دوگانگی متضاد «نگفتن/گفتن» مواجه می شویم: از یک سو، اراده معطوف به قدرتی را می بینیم که بقای آن را در نگفتن (از سوی خود و دیگران) تعریف می کند. از سوی دیگر، اراده معطوف به ما شاهد مقاومتی هستیم که ناگفتنی ها را در دامان خورشید افکنده و به صدا در آورده است. در این صورت، قدرت، غافل از اینکه «ناگفتنی» امری دیرینه است که نه ممکن است و نه مطلوب، با تأکید و اصرار بر «نگفتن» ناخودآگاه آن را تبدیل به امری سیاسی می کنند. و راهی برای مقاومت تجربه تاریخی به ما می گوید که اکثریت مردم تمایل و توانایی شگفت انگیزی دارند تا آنچه را که از گفتن آنها منع شده است تکرار کنند و راز هر ناگفته و ناگفته ای را فاش کنند. از منظر روانکاوانه، ناگفتنی، سخن گفتنی است که سرکوب شده است و در قالب نوعی ضربه و با خشونت برمی گردد. بدون شک در این شرایط حکم عقل و عقلانیت معطوف به بقا این است که صاحبان قدرت بگویند چه کسانی با چه انگیزه و انگیزه ای با طرح قانون حجاب در شرایط نابهنگام هم قانون و هم حجاب را بدنام کردند. با چه منافع و انگیزه هایی با طرح فیلترینگ اقتدار نظارتی-کنترلی نظام را به چالش کشیدند و چه کسانی با توهمات و ناخودآگاهی و بی تدبیری ظرف چند روز تمام سرمایه های انسانی و عزت و اعتبار و سرمایه اقتصادی و سیاسی را نابود کردند. ایران در سطح منطقه ای و جهانی. اگر نگویید و دیگران را از گفتن نهی کنید، بدانید که با «حرکت ناگفتنی» مواجه خواهید شد.
216216
منبع: www.khabaronline.ir